eitaa logo
🏴کانال گردان شهید ابراهیم هادی
529 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
14.7هزار ویدیو
32 فایل
https://eitaa.com/abasalehlabik. ارتباط با مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻‏گویی که شهیدی پای تخته سیاهی درس رزم را به نسل بعدی می‌آموزد https://eitaa.com/gordanshidhadi
👆واکنش کاربران فلسطینی به سخنرانی رئیس‌جمهور ایران در اجلاس کشورهای اسلامی https://eitaa.com/gordanshidhadi
🔴یکی از جملات مهم و پرتکرار در فضای مجازی در حال حاضر، جمله‌ی سید حسن نصرالله سیدحسن نصرالله: نسل ما نابودی اسرائیل و آزادی فلسطین را خواهد دید. 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درانتظارِرویت،ماوامیدوارے.. درعشوهءوصالت،ماوخیال‌وخوابے مخمورِآن‌دوچشمم،آیاکجاست‌جامے بیمارِآن‌دولَعلَم،آخر،ڪم‌ازجوابی.. "حافظ‌شیرازے" 🏝وقتی از هجوم اضطراب‌ها، بی‌قرار می‌شوم... وقتی از بارش یکریز فتنه‌ها خسته می‌شوم... وقتی از هراس تنهایی، به تنگ می‌آیم... بر کرانه‌ی لاجوردی یاد زهرایی شما آرام می‌گیرم... چشم‌هایم را به بیکران روشن و امیدآفرین محبتتان می‌دوزم... و مرغ دلم را در هوای دیدارتان پرواز می‌دهم... شکر خدا که شما را دارم...🏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۱ آبان ۱۴۰۲ میلادی: Sunday - 12 November 2023 قمری: الأحد، 27 ربيع ثاني 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️15 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️35 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️45 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️52 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ✅ التماس دعای فرج
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰                ﷽ ‏رزمنده شلوار سه خطی مقاومت رو دیدین که چجور دمار از روزگار اسرائیلی ها در آورده بود! خواستم بگم ما هم جوونایی داشتیم که با شلوار کُردی و با یه پا جلو کل دنیا وایسادن جونشونو دادن اما خاک ندادن❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روزتون شهدایی🌷🌷🌷
|•سلام‌بر‌ابراهیم•| عصر يکي از روزها بود. ابراهيم از سر کار به خانه ميآمد. وقتي واردکوچه شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بالفاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت! ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد. چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر خداحافظي کند، متوجه شــد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شــروع کرد به سالم و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانوادهات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعًا اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که... جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشــغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟
سلام و عرض ادب خدمت بردار شهیدم آقا ابراهیم هادی و بقیه شهدای گرانقدر⚘ بچه ی من احتیاج به ارتودنسی داشت رفتم پیش دکتر متخصص گفت کارش خیلی پیچیده اس و نیاز به جراحی داره ما رو به استاد خودشون معرفی کردن ، من به داداش ابراهیم متوسل شدم هر روز با خوندن یک صفحه قرآن و دعای عهد برا ایشون ، به حاجت ام رسیدم. الحمدالله دیروز با مراجعه به دکتری که بهم معرفی کرده بودن و بررسی دقیق تر ایشون ، ختم بخیر شد و بچه ام االحمدالله حتیاج به جراحی فک پیدا نکرد و خیلی ساده براش راه حل پیداشد🙏 خدا انشالله همه ی بچه های مریض شفا پیدا کنن. ممنون از داداش ابراهیم و شهدا و همچنین سپاس از شما و کانال عالی شما . دریافت پیام ۱۴۰۲/۸/۸
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰                ﷽ ‍🟡نيمه شعبان بود. با ابراهيم وارد کوچه شديم. چراغاني کوچه خيلي خوب بود. بچه هاي محل انتهاي کوچه جمع شده بودند. وقتي به آنها نزديک شديم همه مشغول ورق بازي و شرط بندي و... بودند! 🟣ابراهيم با ديدن آن وضعيت خيلي عصباني شد اما چيزي نگفت. من جلو آمدم و آقا ابراهيم را معرفي کردم و گفتم: ايشان از دوستان بنده و قهرمان واليبال و کشتي هستند. بچه ها هم با ابراهيم سلام و احوالپرسي کردند. 🟢بعد طوري که کسي متوجه نشود، ابراهيم به من پول داد و گفت: برو ده تا بستني بگير و سريع بيا. آن شب ابراهيم با تعدادي بستني و حرف زدن و گفتن و خنديدن، با بچه هاي محل ما رفيق شد. 🟠در آخر هم از حرام بودن ورق بازي گفت. وقتي از كوچه خارج ميشديم تمام كارت ها پاره شده و در جوب ريخته شده بود! 📚سلام بر ابراهیم۱ ‹ اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج › https://eitaa.com/gordanshidhadi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌