eitaa logo
🇮🇷کانال گردان شهید ابراهیم هادی
554 دنبال‌کننده
21هزار عکس
18.6هزار ویدیو
62 فایل
https://eitaa.com/abasalehlabik. ارتباط با مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
به یک نگاهِ خدایی شهید خواهی شد شهید اگر بشوی، روسپید خواهی شد🕊 صبحتون شهدایی🌷🌷🌷
🕊 🌷 قرار بود عملیات والفجر مقدماتی آغاز شود. آخرین جلسه هماهنگی بین فرماندهان در دهلاویه برگزار شد و شهید همت از ابراهیم خواسته بود در آن جلسه شرکت کند و دعای توسل بخواند. بعد از چند ساعت برای فرماندهان شام آوردن (کباب). و برای بسیجیان نان و سیب زمینی. ابراهیم در همان جا شروع کرد به دعای توسل خواندن و اجازه نداد جلسه تمام شود‌. وقتی برای سوار ماشین شدند حاج حسین الله کرم بسته ایی را به ابراهیم داد و گفتن نان و کباب است. ابراهیم آن را به بیرون پرت کرد و گفت: وای بحال روزی که غذای فرمانده و بسیجی با هم متفاوت باشد آن موقع کار مشکل می شود. 🎤 راوی:مرتضی پارسائیان 🌷
🕊 🌷 نامش را فراموش كردم، اما پسری سيزده ساله بود كه پدرش راننده بود و در يك سانحه از دنيا رفت. ابراهيم خيلی مراقب اين پسر بود. برايش خرج می كرد، او را باشگاه برد و وقتش را پر كرد. بعد متوجه شد كه اين ها مستأجر هستند و چند ماهی است اجاره منزلشان عقب افتاده. روز بعد همان پسر در جمع ما گفت: خدا اين همسايه روبرويی ما رو حفظ كن. تموم اجاره های عقب افتاده را پرداخت كرد و به صاحبخانه ما گفته كه از اين به بعد اجاره ها را او پرداخت می كند. او خوشحال بود و ابراهيم هم ساكت. اما من می دانستم كه ابراهيم با همسايه صحبت كرده و هزينه ها را پرداخت كرده! او می دانست خدای خوبش می فرماید: فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ و اما (به شکرانه این همه نعمت كه خدا به تو داده) یتیم را خوار و رانده و تحقیر مکن. (ضحی/۹) 📚: خدای خوب ابراهيم 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
5.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به یک نگاه خدایی شهید خواهی شد شهید اگر بشوی، روسپید خواهی شد برادر شهیدم ...🕊 صبحتون شهدایی🌷🌷🌷 https://eitaa.com/gordanshidhadi
گرچــــه میدانم نمـی آیی ولـــے هـــــر دم ز شــــوق، ســـــــوےِ در مـــے آیـــــم و هر سو نگاهے میکنم💔 🌷🌷🌷
بهش گفتم داش ابراهیم !🕊 خیلی دوست دارم رفیقِ آسمونی :) جواب داد : مشتـی تو هنوز به دنیا نیومده بودی من فدات شدم . . !🇮🇷 🌸 هدیه‌به‌شهدای‌گمنام‌صلوات📿 .صبحتون شهدایی🌷🌷🌷
باید این بدن را آماده کنم🕊 خواهر می‌گفت: 🔹️آخرین باری که ابراهیم به تهران آمده بود کمتر غذا می‌خورد. وقتی با اعتراض ما مواجه می‌شد می‌گفت: باید این بدن را آماده کنم. 🔹️در شب‌های سرد زمستان بدون بالش و پتو می‌خوابید و می‌گفت: این بدن باید عادت کند روزهای طولانی درخاک بماند. 🔹️می‌گفت: من از این دنیا هیچ نمی‌خواهم حتی یک وجب خاک. دوستدارم انتقام سیلی حضرت زهرا(س) را بگیرم. دوستدارم بدنم در راه خدا قطعه قطعه شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا(س) آرام گیرد.