رئیسعلی دلواری
۱۲ شهریور سالروز شهادت رئیسعلی دلواری است که به همین مناسبت روز مبارزه با استعمار نامیده شده است.
رئیسعلی مبارزی معتقد بود که به همراه یارانش، با گرفتن حکم جهاد از علمای شیعه، در بحبوحهی جنگ جهانی اول مانع استعمارگری انگلیسیها در جنوب ایران شد.
او و یارانش بدون حمایت دولت وقت ایران، ۷ سال غریبانه و در شرایط سخت با انگلیسیها مبارزه کردند تا زیر بار ذلت استعمار نروند.🌱
انگلیسیها که نتوانستند با تطمیع و تهدید و جنگ او را مغلوب کنند، فردی را از میان مردم همان منطقه اجیر کردند و او را در ۳۴ سالگی به شهادت رساندند.
شهید #رئیسعلی_دلواری
ولادت ۱۲۶۱_ شهادت ۱۲ شهریور۱۲۹۴
آرمیده در قبرستان وادیالسلام نجف
رئیسعلی دلواری، مردی که عزت ایران را به آب و نان نفروخت
🌹رئیسعلی ۷ سال تمام در برابر اشغالگران انگلیسی در بوشهر جنگید و اجازه نداد جنوب ایران در جنگ جهانی اول، به اشغال انگلستان درآید.
ضربات او بر انگلیسی ها چنان سهمگین بود که با یاران ۷۰۰ نفره اش در یک ده، توانست در یک حمله ۵۰۰۰ تن از نیروهای انگلیسی را قلع و قمع کند و انگلیسی ها مجبور بودند برای مبارزه با او نیروهای خود از عراق و هند را به بوشهر اعزام کنند.
🌹انگلیسیها ۴۰ هزار پوند به او برای دست کشیدن از مقاومت پیشنهاد کردند و رئیسعلی در پاسخ میگوید: چگونه می توانم بیطرفی اختیار کنم در حالی که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفته است.
"شهید رئیسعلی دلواری"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم برای هرکسی که بههر دلیلی نتونست بیاد اربعین کربلا. گوش بده و بسوزه، این سوختن، سوختن خوبیه، برای امام حسین باید سوخت از جان دل
بسوزان هر طریقی میپسندی
که آتش از تو و خاکستر از من
«ننه مریم» مادری که وقتی خبردار شد
پسرش برای پاکسازی شهر بر اثر انفجار
مهمات شهید شده است. 🥀
این مادر، با قایق وارد شهرشد و سراغ بچههایش را گرفت.
مرتضی شهید شده بود و هنوز قبرستان دست دشمن بود و به ناچار، پسرش را در قبرستان آبادان به خاک سپرد.
سپس به خرمشهر بازگشت و باخبر شد که محمد برای پاکسازی شهر براثر انفجار مهمات شهید شده است.
وقتی به محل حادثه رفت، با بدن قطعه قطعه شده پسرش مواجه شد. 💔
یک پتو آورد و شهید را جمع کرد و همراه با رزمندگان خرمشهری، او را در قبرستان خرمشهر به خاک سپرد و سپس به سمت خانه اش حرکت کرد.
رزمندهها «ننه مریم» را زینب زمان صدا میکردند؛
چرا که در کوران گلوله باران مقاومت کرد و در برابر خبرهای سخت و ناگوار خم به ابرو نیاورد، با وجود داغهایی که دید خرمشهر را ترک نکرد تا زمانی که شهر سقوط کرد... 💔
راوی: حاج قاسم صادقی 💚
#اربعین🏴
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
📍سه توصیه ویژه آیت الله کوهستانی(ره)
سه چیز را سرلوحه کارتان قرار دهید:
همراه با قرآن باشید و از قرآن جدا نشوید
نماز شب را ترک نکنید
نماز را اول وقت بخوانید
آن مرد الهی در ادامه فرمودند:
مواظب شیطان باشید که برای فریب دادن هر انسانی آماده است.
#اربعین🏴
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | گرامیداشت یاد شهید سلیمانی در مسیر پیادهروی اربعین
#ستبقی_فینا_ما_حیینا
#اربعین
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
#اربعین🏴
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما کربلا نمیرویم؛ داریم برمیگردیم به کربلا
🔹حسین یکتا با اشاره به اینکه هر کسی به اصل خویشتن برمیگردد گفت: اینکه بگوییم ما داریم میرویم کربلا به نظرم تعبیر درستی نیست؛ درست آن است که بگوییم ما داریم برمیگردیم کربلا
#اربعین🏴
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حال و هوای اربعین از نگاه دوربین بلاگرهای اروپایی و آمریکایی؛ این مقدار از سخاوت باورنکردنی است!
🔺موکبها تعریف انسانیت، سخاوت و محبت است، آرمانهایی که حسین(علیهالسلام) با آن شناخته میشود.
#اربعین🏴
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
⭕️ مدارک و وسایل گمشده در طول پیادهروی اربعین را چگونه پیدا کنیم؟
🔸مدیرکل دفتر ارتباطات و امور بین الملل شرکت ملی پست
🔹شرکت ملی پست در کشور عراق و در محل کنسولگری شهرهای نجف و کربلا و مسیرهای بین این دو شهر مقدس، پایگاههایی راه اندازی کرده تا اسناد و مدارک پیدا شده را ساماندهی و پس از ثبت در سامانه پست یافته در کمترین زمان ممکن در کشور عراق به صاحبان آنها تحویل دهد.
#اربعین🏴
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
🔴 ستاد #اربعین: زائران قبل از روز اربعین به کشور بازگردند
اطلاعیه شماره ۲۲ ستاد مرکزی اربعین حسینی (ع):
🔹زائران و شرکت کنندگان در راهپیمایی جهانی اربعین تا قبل از روز اربعین (۱۶ شهریور) به کشور بازگردند.
🔹با توجه به کثرت زائرین در حال برگشت، پویش نذر سفر از سوی عزیزانی که با خودرو شخصی به مرزها عزیمت نموده بودند، مورد توجه قرار دهید.
🔹مدت ماندگاری و زمان حضور در عتبات عالیات و خصوصا شهر کربلا را کاهش دهید.
🔹در صورت داشتن بلیط هوایی پرواز برگشت ، حداقل ۵ ساعت قبل از پرواز در فرودگاه باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاثیر دعا و درخواست از خداوند در اوقات #سَحَر و #بین_الطلوعین
🔸️افرادی که حاجت مهمی دارند، مثل فرزندآوری، ازدواج، شغل و... در این اوقات حاجات خود را از خداوند متعال طلب کنند.
#اربعین🏴
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 4⃣9⃣
وقتی آقام آمد ماجرا را شنید و دید هنوز اسیر آب و آبکشی هستیم، از زبان عمهام گفت:
« خانم عروس، چرا، وسواس نشون میدی، این جوری خودتو پیر میکنی. »
اما مامان دست از حساسیت برنمیداشت. آن سالها، تلویزیون تازه به خانه مردم آمده بود. دخترعمه منصور، تلویزیون داشت و تنها سریال تلویزیون - مراد برقی- را نگاه میکردند. ما تلویزیون نداشتیم؛ یعنی آقام پول داشت اما میگفت، تلویزیون حرام است. میپرسیدم:
« پس چرا منصورخانم داره؟ »
میگفت:
« حالا، شوهرش حسین آقا یه خریدی کرده، حتما دوست داشته، من دوست ندارم چکار کنم. »
وقت پخش سریال " مراد برقی " خانه دخترعمه منصور مثل سینما میشد. ما میرفتیم و حتی همسایهها هم جمع میشدند. حسین آقا - شوهرش- تخمه آفتابگردان میخرید، چغچغ میشکشتیم و وقتی فیلم تمام میشد، کف اتاق پر از آشغال تخمه بود. گاهی عمه و پسرانش حسین و اصغر هم میآمدند منزل منصورخانم. حالا به غیر از دخترعمه منصور، خواهرش اكرم هم شوهر کرده بود وعمه به غیر از حسین و اصغر، کسی را کنار خود نمیدید. البته هربار که میآمد، با آن لحن مهربان، کنار حسین، میگفت:
« پروانه جان، عروس خوبم، خیلی دلم برات تنگ شده.»
من سرخ میشدم و زیرچشمی به حسین نگاه میکردم. او هم سرخ میشد و از اتاق بیرون میرفت. حسین در اداره گمرک تهران به عنوان انباردار کار میکرد. کار انبارداری را فقط به آدمهای خاطرجمع و دست پاک میدادند.
⬅️ ادامه دارد...
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 5⃣9⃣
حسین خیلی جا افتادهتر از سنش بود. اگرچه ۹ سال از من بزرگتر بود. در دلم مهری نسبت به او ایجاد شده بود. این مهر از ایمان او بود یا از تلاش او یا از آشنایی دیرینه از کودکی یا تعریفهای آقا و مامانم یا زمزمههای مهربانانه عمه از دیرباز یا... نمیدانم. هرچه بود، فکر میکردم مرد آیندهی زندگی من حسين است. اما نمیدانستم که او هم به من همین احساس را دارد یا نه. از فرط نجابتی که داشت، نه حرفی میزد و نه عکسالعملی نشان میداد. سرش را پایین میانداخت و سرخ میشد و همین سرخ شدن، مهرش را به دلم بیشتر میکرد.
پس از مدتی عمه با حسین و اصغر به تهران رفتند. حسين توی خیابان، جوادیه در منطقه محروم و فقیرنشین تهران یک اتاق اجاره کرده بود. عمه دعوتمان کرد. عصر به تهران رسیدیم. حسین هم پیش پای ما رسید و صدای اذان میآمد، بلافاصله رفت، وضو گرفت و نمازش را خواند. خیلی خوشم آمد. بعد از نماز با اشارهی عمه، از کبابی سر کوچه، چند سیخ کوبیده گرفت. چون میهمان عمه بودیم، عروس گلم و از این حرفها بهم نگفت. میدانست حسین خجالت میکشد و نمیخواست حرفی بزند که حسین مجبور شود، برود.
آن روز یکی از شیرینترین روزهای زندگیام بود. وقتی برگشتیم، گفتند، حسین به خدمت سربازی رفت. رفت و غمی پنهان گوشهی دلم نشست.
محل خدمت حسین تیپ هوابرد شیراز بود؛ که اتفاقا داییام که اسم او هم حسین بود، در آن تیپ به عنوان استاد چتربازی به سربازان آموزش میداد. ما که حسین را نمیدیدیم. اما وقتی دایی حسین میآمد، از اخلاق، تواضع و صبوری حسین، در محیط سخت و طاقت فرسای سربازی برای مادرم تعریف میکرد.
⬅️ ادامه دارد.....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 6⃣9⃣
دایی گفته بود:
« وقتی سربازان رو با چتر از داخل هواپیما هل میدم نوبت حسين که میشه، دلم نمیاد. حسین خیلی جدی قبراق و آماده جلوی درب میایسته و میگه بپرم، میگم بسم الله. از هواپیما که رها میشه، میون زمین و آسمون برام دست تکون میده، بعد چترش رو باز میکنه. فاصله حسین با همه سربازان تیپ هوابرد شیراز، فاصله زمین تا آسمونه. »
وقتی داییام از شهامت و اخلاق و مردانگی حسین خاطره میگفت، سیمای نجیبش به خاطرم میآمد و بیشتر دلتنگش میشدم. بیش از یک سال بود که به سربازی رفته بود ولی خبری از مرخصی نبود. کم کم داشت قیافه اش از یادمان می رفت که به همدان آمد. اما تنها همان یک بار بود و تا پایان خدمت به مرخصی نیامد.
پدرم از سرویس که آمد، صدای یک نوزاد، سردی و سکوت خانه ما را شکست. دومین برادرم رضا، چراغ خانهمان را روشنتر کرد. حالا مادرم سه دختر و دو پسر داشت اما توی خانه حرف از حسین بود. حتی مامانم برای او گریه میکرد و نامه مینوشت. برای سلامتیاش صدقه کنار میگذاشت. ولی آقام خونسرد و تودار بود و میگفت:
« حسین هیچش نمیشه، چون مرده. »
و برای دل قرصی مامان، خاطرات کودکی تا نوجوانی حسین را برایمان مرور میکرد:
« یه شب از سرویس اومدم. حسین هفت ساله بود، بهش گفتم این یه قرون رو بگیرو برو ماست بخر. توی اون وقت شب، همه جا بسته بود، الا همون دكان بقالی که حسین باید می رفت. حسین رفت و با یه کاسه ماست برگشت. انگشت به ماست زدم و گفتم ترشه، برو پسش بده. از سرما میلرزید و بغض کرده بود. خواهرم در گوشی بهش گفت:
" حسین برو، اگه نری، دایی فکر میکنه که مرد نیستی. "
حسین کاسه ماست رو برد، پس داد. اومد اما گریهاش گرفته بود. یه قرون رو به خودش هدیه کردم و گفتم میخواستم امتحانت کنم که قبول شدی... . »
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 7⃣9⃣
« حسین جاهای دیگه امتحانات بزرگ تری داد؛ که برای من که داییش هستم درس بود.
حسین که پارکابی من شد، بار افتاد و شمال رفتیم. کنار دریا ماهی ریخته بود. گفتم حسین از این ماهیها که امواج به ساحل آورده، چند تا بیار کباب کنیم. خیلی جدی گفت مگه این ماهیها حلالن؟ گفتم آب، دریا و ماهی همه مال خداست مال کسی نیست که ما دزدیده باشیم. گفت ولی ما که با زحمت خودمون اونا رو صید نکردیم، شاید سهم ماهیگیرها باشن نه مال ما. این تقوای حسین بود و اما شجاعتش؛ به خرمشهر رفتیم بار رو توی گاراژ خالی کردیم که با گاراژدار که یه عرب بود، دعوام شد. توی یه چشم به هم زدن، چهار پنج نفر گرفتنم زیر مشت و لگد. فکر نمیکردم از اون زیر، زنده بیرون بیام. ناله و داد و هوار می.کردم. عربا هم میزدن و گوششون بدهکار نبود که حسین به دادم رسید و با بیل به جونشون افتاد. همه شونو درو کرد. اگر حسین نبود، زیر دست و پاشون له میشدم. لباسهام رو تکوندم و خون رو از لب و دهنم پاک کردم و پرسیدم زبل خان، بیل از کجا آوردی؟ گفت از زیر یکی از کمپرسیها. »
پدرم از تقوا و شجاعت حسین تعریف میکرد و مرا به یاد روزی می انداخت که محو نماز خواندنش شدم. کم کم معنی دوست داشتن را میفهمیدم.
خواستگارها پاشنه در را ول نمیکردند، بیشترشان پولدار و آدمهای اسم و رسمدار بودند. از گاراژدار و راننده کامیون تا کارمند و بازاری. سرآمد آنها که خیلی سمج بود، پسر یک خان معروف بود که گاراژ، ملک، باغ، مغازه و حیاط بزرگ را یک جا باهم داشت. ما رفت و آمد دوری با آنها در ایام عید داشتیم. و آرزو می کردیم که عید برسد و برویم حیاط زیبایشان را تماشا کنیم. به جای سگ، گرگ جلوی درب بزرگ حیاط بسته بودند و به اصطلاح پولشان از پارو بالا میرفت. پدرم به این وصلت راضی بود. اما مادرم میگفت:
« این پول و پله، پروانه رو خوشبخت نمیکنه. »
⬅️ ادامه دارد....
مداحی_آنلاین_من_از_کربلا_جا_موندم.mp3
7.91M
🔳 #شور #جاماندگان #اربعین
🌴من از #اربعین جا موندم
🌴من از #کربلا جا موندم
🎙 #محمود_کریمی
👌بسیار دلنشین
_ بارها گفته ام که ابراهیم کوه صبر بود. در زندگی مشکلات بسیاری داشت اما مانند کوه استوار بود.
_ من که از بستگانشان بودم می دانم که چقدر مشکلات در زندگی داشت، اما خم به ابرو نمی آورد.
_ بارها او را دیده بودم که به خاطر هدایت دیگران، بار سنگین تهمت را تحمل می کرد.
_ چنان این شخص آرام بود، که گویی غرق نعمت است و هیچ مشکلی ندارد. اما او به وعده های خداوند اطمینان داشت.
✍می دانست که خدای خوبش می فرماید:
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ
پس صبرکن که همانا وعده خداوند
(درباره نصرت تو) حقّ است. (۶٠/روم)
سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا
خداوند به زودی بعد از سختی ها آسانی قرار می دهد. (طلاق/٧)
⚡️گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
📚کتاب
خدای خوب ابراهیم
بــرادر شـــهــیـــدم
#شهید_ابراهیم_هادی...🌷🕊
#صبحتبخیرمولایمن
عشقتومرا..ألستُمنڪمببعید
هجرتومرا.. إنّعذابےلشــــدید
برڪنجلبتنوشتہ..یُحیےویمیت
مَنماتَمنالعشقفقدماتَشهیـد
🏝ای کاش
دستهای خالیمان
به آستان اجابت،
گره بخورد
ای کاش
زمزمههای مداوم دعای فرج،
گره گشا بشود
ای کاش
این بغض گلوگیر و مداوم،
راه باز کند
ای کاش شما بیایید...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
🕌🌤
❤️ ایها العشق،
✋🏻 سلام از طرفِ نوكرِ تو
🍃 برگ سبزیست که هر روز رسد مَحضرِ تو
✨ أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ
سـلام بر ساکنِ كربلاء ✨
#صبحتونحسینی🌿
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۱۳ شهریور ۱۴۰۲
میلادی: Monday - 04 September 2023
قمری: الإثنين، 18 صفر 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا اربعین حسینی
▪️10 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️12 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️17 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️20 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
✅ التماس دعای فرج
گُم نام
یعنی کسی که دنیا را حتی به اندازه یک نام هم نمی خواهد!گمنامی بجویید ...
♥️|•↫#رفیقشهیدم
صبحتون شهدایی🌷🌷🌷