13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نهم_ربیع_الاول
#سالروز_آغاز_امامت_حضرت_ولیعصر_عج
💠 کلیپ کارشناس محور به مناسبت #سالروز_آغاز_امامت حضرت ولیعصر(عج)
🔸 حجت الاسلام و المسلمین محمد صادق کفیل
🔹 کلیپ شماره ۱۱
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 آنچه که باید از قتل عام ۷۰ خلبان در یکروز بدانید/ گاف (گرای) اطلاعات محرمانه به صدام توسط هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه
این یه گوشه ای از خدمات جناب شیخ به کشوره😒
⭕️ اسرائیل باید محو شود
ישראל צריכה להימחק מעל
شعار اصلی عهد سربازی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در مسجد مقدس جمکران
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
☑️دستگیری عاملان حمله تروریستی در میدان معلم شهر نورآباد ممسنی
سردار بوعلی، فرمانده سپاه فجر فارس گفت:
🔹عاملان حمله تروریستی در میدان معلم شهر نورآباد ممسنی دستگیر شدند.
🔹در حمله تروریستی شامگاه ۲۵ شهریور در میدان معلم شهر نورآباد دو نفر از نیروهای بسیجی مدافع امنیت شهید و دو نفر زخمی شدند.
🔹در این حمله دو موتور سوار با سلاح شکاری ساچمهزن، به سمت نیروهای بسیجی مستقر در ضلع جنوبی میدان معلم نورآباد تیراندازی کرده و متواری شدند.
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
🔴 چقدر باید برای امام زمان کار کنیم ؟
🔵 مرحوم حاج عبدالله ضابط (ره) :
🌕 آنـقـدر بـایـد بـدویــم تــا وقـتـی امــام زمــان ( ارواحنا فداه ) آمـد سـرمــان را بـالـا بـگـیـریـم و بـگـویـیـم : آقــــــا بـیـشـتـر از ایــن جــان نـداشـتـیـم.
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
وقتی دلشون تنگ میشد
برای مادر ؛ پدر ؛ عشقشون و ...
نامه مینوشتند ؛ بعضی نامهها
قبل از اینکه برسه به دست گیرندهش؛
دیگه خبری از نویسنده نبود ....
#نامه_نگاری
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
Aghaz Bahar.mp3
8.99M
"آغاز بهار"
شادمانه ازدواج رسول اكرم ﷺ و حضرت خديجه سلام الله عليها
باصداي: حسين حقيقي
🌷دهم ربیع الاول سالروز ازدواج حضرت محمد (ﷺ) و حضرت خدیجه (سلام الله) مبارک باد.🎉🎉
🌱سرباز امام زمان(عج)باشید.
🍃نشر دهید وباما همراه باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پهلوان ایرانی مرام شهید ابراهیم هادی عزیز را انتخاب کرده است
در اوج قدرت مرد باش مرد
درود بر کشتی گیران با اخلاق ایران اسلامی سرافراز 💐💐💐🌷🌷🌷
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 3⃣7⃣1⃣
میدانست که این آشفتگی از بمباران نیست. بمباران بخشی از زندگی ما و بقیه مردم شده بود و به آن عادت داشتیم. بدون سلام با بغضی که داشت خفهام می کرد، گفتم:
« وهب رو دکتر... »
و نگاهم به نگاه مظلوم وهب افتاد. نخواستم بگویم دکتر جوابش کرده و بغضم ترکید. حسین زهرا را بغل کرد، دست روی پیشانی گرگرفته وهب گذاشت و گفت:
« میبرمش همدان، پیش دکتر ترابی. »
پرسیدم:
« کی؟ »
گفت:
« همین الآن. »
شبانه سوار ماشین شدیم و به همدان آمديم. تشخیص دکتر ترابی، برخلاف پزشک هندی بود. برایش روزی سه بار، آمپول پنیسیلین نوشت و گفت:
« اگه آمپولها رو به موقع بزنه، سر یه هفته خوب میشه. »
با شنیدن این حرف، جان به تن مردهام برگشت. سابقه نداشت که حسین یک هفته کامل، کنار بچهها باشد. وهب را برمی داشت و روزی سه مرتبه به درمانگاه میبرد. بعد از یک هفته، وهب خیلی ضعیف شد، اما نگران درس و مشقش بود و همین نگرانی نشانه خوب شدن کامل او بود.
از کرمانشاه به اهواز اسبابکشی کردیم. هنوز نیم سال اول تحصیلی به پایان نرسیده بود که وهب کلاس اول ابتدایی را در سه شهر تجربه کرده بود؛ همدان، کرمانشاه و اهواز.
خانهی ما در محلهی " کیانپارس " اهواز بود. عمه هم پیش ما آمد. آنجا برخلاف کرمانشاه با خانوادههای رزمندگان همدانی مثل خانواده علی چیتسازیان، ماشاءالله بشیری و سعید صداقتی همسایه شدیم. همسر علی چیت سازیان - خانم پناهی- تازه عروس بود. یک تازه عروس مهربان که مثل خواهرم افسانه، برای هم درد دل میکردیم. او قبل از آمدن پیش ما، در دزفول زندگی میکرد. دوست همسرش، سعیدصداقتی او را به خاطر موشک باران شدید دزفول به اهواز آورده بود. تازه عروس می گفت که همسرش نمیداند که به اهواز آمده.
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 4⃣7⃣1⃣
گاهی وهب و مهدی را میبرد توی حیاط خانهاش و سوار تاب میکرد. میگفتم:
« خانم پناهی دردسر برای خودت درست نکن. بچههای من بازیگوشان و بدسابقه تو تابسواری. »
می گفت:
« این کار رو دوست دارم. »
پس از مدتی خبردادند که علی چیتسازیان مجروح شده و خانم پناهی هم به همدان برگشت. وقتی رفت خیلی زود دلتنگش شدم.
دور جدید بمبارانها به خاطر عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ شروع شده بود. اهواز نزدیکترین شهر به این دو منطقه عملیاتی بود. حسین گفته بود هروقت هواپیماهای صدام، مردم پشت جبهه را بمباران کردند، بدانید که توی جبهه، مشت محکمی از رزمندگان خوردهاند. بمبارانهای اهواز مثل همدان و حتی کرمانشاه نبود. روزی چند وعده بمباران میشدیم.
یک روز بمباران که تمام شد، عمه گوهر گفت:
« پروانه بیا بریم پرس وجو کنیم، ببینیم حسین کجاست؟ »
گفتم:
« عمه جان ، بریم کجا توی این شهر غريب؟ چی بپرسیم؟ از کی بپرسیم؟ »
گفت:
« از بیمارستانا بپرسیم اونا میدونن، زبانم لال کی شهید شده، کی مجروحه. »
و منتظر جواب من نشد. گوشه چادرش را به دندان گرفت و گفت:
« اگه تو هم نیای، خودم میرم. »
چه میتوانستم بگویم، اگر نمیرفتم، دلم پیش عمه میماند. مادر بود و حالش را میفهمیدم. اگر میرفتم، میدانستم که این کار بیفایده است. با این وجود، زهرا را بغل کردم و با وهب و مهدی، پشت سرعمه راهی بیمارستان شدم.
⬅️ ادامه دارد....