🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 2⃣
دوران سربازیاش را در منطقهی مرزی گذراند. دوران سربازی سيد مصادف با اوج فعاليت گروهکهای تروريستی در زاهدان، بود. سيد خيلی دوست داشت دوران سربازیاش را در سيستان خدمت کند. حتی يکبار پيش فرماندهاش رفت و گفته بود:
« من رو جهت ادامهی خدمت به سيستان اعزام کنيد. »
گفته بودند:
« نمیشود! مثلا شما مهندس مملکت هستيد! »
بعد از خدمت سربازی مدتی رو در يکی از ادارات دولتی مشغول به کار شد. اما نتوانست دوام بياورد و استعفا داد.
بعدها فهميديم آنجا ناظر يکی از پروژههای راه سازی بود. يکی از پيمانکاران پيشنهاد رشوهی سنگين به سيد داده بود. او در مقابل آنها ايستاده بود و زمانی که متوجه شده بود نمیتواند اثرگذار باشد از آنجا بيرون آمد.
سال ۹۲ در شورای اسلامی شهر بهار کانديدا شد. برخی سيد رو به خاطر سن کمش از اين کار منصرف کردند. اما سيد میگفت:
« چرا زمان جنگ فرماندهان ما با سن بسيار کم توانستد جنگ را اداره کنند؟ همتها و باکریها و زينالدينها الگوی ما هستند و... ما هم بايد مثل شهدا از هيچ کاری نترسيم. من هم فقط برای خدمت به مردم و محرومين جامعه اقدام به اين کار کردهام. »
سيد در اين امتحان هم سربلند بيرون آمد. با اين که جزو اعضای شورای شهر برگزيده نشد، اما تنديس اخلاقمداری، صداقت، شجاعت و... شد.
زندگی سيد با شهدا بسيار عجين بود. داستان ابراهيم هادی که برای فرار از گناه، موهايش را کچل کرده بود و لباس مندرسی پوشيده بود را خيلی تعريف میکرد. میگفت:
« ببينيد اينها کیبودند و به کجاها رسيدند! »
به شهيد محمد رحيمی بسيار علاقمند بود. دائم به منزل اين شهيد رفت و آمد داشت. عاشق شهدای گمنام بود. آرزو داشت مثل آنها شهيد شود و اثری از او نباشد. از سال ۸۲ تا ۹۳، سيد، هر سال به مدت يکماه به عنوان خادم در مناطق عملياتی حضور پيدا میکرد. بيشترين حضور سيد را میتوان در پادگان شهيددرويشی شوش عنوان کرد.
سيد، بسيار به شهيد درويشی علاقه داشت. خاطرات عجيبی دراين دوران از سيد در ذهن دوستانش نقش بسته است.
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 3⃣
سيد ميلاد در كنار كار مهندسی در كار خريد و فروش محصولات كشاورزی بود. اين كار او هم الگوی ديگر دوستانش شد. خداوند به كار او بركت خاصی داد.
درآمد خيلی خوبی داشت. دوستانش میگفتند:
« درآمد سيد ميلاد بسيار خوب و عالی بود. اما بيشتر اين پول را در راه خدا و كمك به ديگران هزينه میكرد. »
اما عاشورا و محرم ۹۳ عجيب بود که سيد حتی پيراهن مشکی نپوشيد! روز عاشورا گفتم:
« سيد جان ما خيلی چيزها از شما ياد گرفتيم، از جمله ادب نوکری به اهلبيت و... چرا امسال پيراهن مشکی کمتر میپوشيد؟! »
سيد با بغض جوابم را داد و گفت:
« مادرم مريضاحواله، دکترها جوابش کردند. من رو با اين وضع ببينه ناراحت ميشه. فقط و فقط به عشق مادرم اين کار رو کردم وگرنه، هيچکس و هيچ چيز من رو نميتونه از امام حسين عليه السلام جدا کنه. لباس نوکریام رو با تمام عالم عوض نمیکنم. »
زمانی که مادرش مريض بود، خيلی به شهدا توسل کرد تا مادر خوب شود، حتی يکبار به تنهايی تا مناطق عملياتی جنوب رفت و در پی تدارک سفری زيارتی آقا سيد الشهداء علیه السلام برای مادر بود که فرصت نشد و تقدير چيز ديگری را رقم زد. مادر
سيد آبان ۹۳ از دنيارفت و سيد را در غمی بزرگ فرو برد.
سال ۹۴ سال سرنوشت سازی برای سيد بود، تابستان بود که زمزمههای اعزام بسيجيان جهت دفاع از حرم عمه سادات به گوش سيد رسيد. ديگر هيچ چيز مانع رفتن سيد به اين مأموريت الهی نبود. او پس از سالها انتظار و شوق رفتن، همراه با کاروان مدافعان حرم عمه سادات، راهی سوريه شد و بالاخره چهارده روز پس از اعزام و در سومين روز از محرم سال ۹۴ روح ملکوتیاش به عرش رفت و مهمان ملائکه الهی شد. مدتی گمنام بود، اما دعاهای پدر پيرش بالاخره اثر كرد. انتظارها به سررسيد. پيکر مطهرش با تنی چاکچاک به ميهن بازگشت.
عاشق روضهی علی اکبر علیهالسلام بود. بدن پاره پاره سيد ميلاد در کنار مزار آيت الله بهاری ودهها شهيد گلگون کفن دفاع مقدس به خاک سپره شد تا چراغ راهی باشد برای آيندگان...
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 4⃣
🇮🇷 ادب
پدر بزرگ ما در شهرستان بهار خيلی نفوذ داشت. همهی اهالی، ارادت ويژهای به او داشتند. سيد اسماعيل، عمامهی سبزی بر سرش میبست و مشغول كار و تلاش بود.
خيلی از مردم میآمدند پيش سيد اسماعيل تا برايشان دعا كند. يه شب بچهی خانوادهای آروم نمیشده، میآيند درب منزل سيداسماعيل، میبينند نميشه در زد، همه خوابند. از روی درب يه تيکه چوب برمیدارند، میگذارند دهان بچه و بچه ساکت میشود.
يک بار هم خانمی بچهاش تقريبا از هوش رفته بود، مادرش او را آورد و پرت کرد بغل سيد اسماعيل و گفت:
« تو رو به جدت قسم ميدم که بچهام رو زنده کن! »
سيداسماعيل به جدش متوسل میشود و باعنايات خدا، حال بچه مساعد شد.
اوايل دهه ۵۰ بود که سيد اسماعيل از دنيا رفت. اين رسم هنوز هم بين مردم شهر هست و براي عرض دعا پيش فرزندان سيد اسماعيل میآيند. بعضی وقتها نيمه شب يا اول صبح درب خانه را میزنند و درخواست نوشتن دعادارند...
*
يادش بخير با سيدميلاد در دوران کودکی شيطنتهای خاصی داشتيم. سيدميلاد خاک بازی رو خيلی دوست داشت. شايد همين بود که سالها بعد مهندس عمران شد!
طبقهی پايين منزل ما نيمه کاره بود. با ميلاد میرفتيم با آجر و ماسههايی که آنجا بود خونه سازی میکرديم. ميلاد خيلی با سليقه بود. با وسواس خاصی اين کارها رو انجام می داد. خيلی هم با هم دعوا میکرديم. هميشه هم من بهش زور میگفتم! تا دوران دبيرستان هر چی من میگفتم گوش میداد. روی حرف من حرف نمیزد.
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 5⃣
رابطهاش با مادرم خيلی صميمی و معنوی بود. بعضی شبها با هم مباحث مذهبی و معنوی رو شروع می كردند و مطالب خوبی از همديگر ياد میگرفتند.
اما يکی از بارزترين ويژگیهای سيد، احترام فوق العادهاش به والدين بود. هر سال اسفند که بحث راهياننور پيش میاومد میگفتيم:
« سيد امسال هم رفتنی هستی؟! »
میگفت:
« معلوم نيست!؟ بايد مادرم اجازه بده. اگر کارهای مادرم تموم شد من هم رفتنی هستم. »
تمام کارهای مربوط به خانهتکانی و... را انجام میداد و بعد میرفت. هر وقت هم پيش ما به مادرش زنگ میزد میگفت:
« سلام مامان جان ... »
بچه ها مسخره میکردند میگفتند:
« چقدر بچه ننهای!! اين حرفها مال بچه سوسولهاست نه شما؟! »
میگفت:
« من کوچيکشم! نوکرشم! احترامش برام واجبه. »
خادمالشهداهم که میشد روزی چند بار تلفنی با مادرش حرف میزد. هميشه میگفت:
« مامان جون دعا کن ما اينجا موفق باشيم. »
⬅️ ادامه دارد....
🔴مطالبهگری؛ دوقطبیسازی نیست
🔸ملّت باید با دولت همراه باشد، اتّحاد را حفظ کند؛ این منافات ندارد با انتقاد کردن یا حرف زدن یا مطالبه کردن؛ اینها اشکالی ندارد… قوای سهگانه هم باید با هم متّحد باشند -دولت، مجلس، قوّهی قضائیّه- باز این منافات ندارد با اینکه مجلس در قبال دولت به وظایف خودش عمل کند؛ به وظایف قانون اساسی عمل بکند؛ سؤال کند، مطالبه کند، بخواهد، قانونگذاری کند، استیضاح کند و امثال اینها.
رهبر انقلاب؛ ۱۴ خرداد ۱۳۹۵
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهیدابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
بیتسیاح پاداش مدال طلای پارالمپیک را دریافت میکند
مدیرکل ورزش و جوانان خوزستان:
با توجه به درخشش صادق بیت سیاح در بازیهای پاراالمپیک، برای این ورزشکار پاداش مدال طلا را در نظر میگیریم.
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهیدابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وزیر اقتصاد دولت چهاردهم چند روز پیش پاسخ رییس جمهور و معاون اول رییس جمهور را داده بود
که کدام منطق و عقل سلیم حکم میکنه که قیمت بنزین این باشه:
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهیدابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای گمنام، مدافعان حرم، شهدای جنگ تحمیلی،شهدای حادثه ترور ...
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
#صبحتبخیرمولایمن
🏝به شما سلام میکنم
و جان میگیرم...
تازه میشوم...
به شما سلام میکنم
و امید در تکتک رگهایم
جاری میشود...
به شما سلام میکنم
و غمها و اضطرابها و دلواپسیها
رنگ میبازند...
به شما سلام میکنم
و یادم میآید که
تنها نیستم...
شکر خدا که شما را دارم...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج