eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
756 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. زمزمه ، زمینه بعد از شهادت به سبک آه ریان ... آه عمار ، من غریب بی کس ویارم آه عمار ، سرمو رو زانو میذارم آه عمار ، گره افتاده توی کارم مگه یادم میره مردا اومدن ، زهرامو زدن ۲ راه کشتن علی رو بلدن ، زهرامو زدن ۲ مگه یادم میره باهم زدنش ، محکم زدنش ۲ شنیدم تو کوچه بازم زدنش ، محکم زدنش ۲ ــــــــــــــــــــــــــــــ آه عمار، شب غسلش اون شب پر درد آه عمار ، غم زهرا آتیشم می زد آه عمار ، خون پهلو بند نمی اومد درداشو حتی به محرمش نگفت ، از غمش نگفت۲ چیزی از پهلوی درهمش نگفت ، از غمش نگفت۲ تا دیدم که بازوشم داره ورم ، شد خاک به سرم ۲ دیگه از کبودیه رخش نگم ، شد خاک به سرم ۲ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آه عمار ، یه چِشَم اشک و یکی خونه آه عمار ، کی غم دلم رو می‌دونه آه عمار ، قتلگاهشه همین خونه چادر خاکیه زهرامو ببین ، دنیامو ببین ۲ حال و روزِ این یتیمامو ببین ، دنیامو ببین ۲ می‌شینم یه گوشه واسه ی زنم ، گریه می کنم ۲ با حسین و زینبین و حسنم ، گریه می کنم ۲ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. زمزمه ، زمینه بعد از شهادت به سبک آه ریان ... آه عمار ، من غریب بی کس ویارم آه عمار ، سرمو رو ز
4_5886497337685055041.ogg
زمان: حجم: 835.6K
امیرالمؤمنین سبک خمیده خمیده رسیدم به تو ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خدایا خدایا  چی اومد سرم صداشو بلند کرد سرِ همسرم با چشمای گریون کشیدم خودم عبامو روی پیکرِ همسرم عبامو کشیدم رو جسمی کبود که افتاده بود بین آتیش و دود الهی بمیرم که زهرای من توی خونه ی من لگد خورده بود پشت در صداشو شنیدم نفس نفس هاشو شنیدم ناله ی یا فضه بیا شو شنیدم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میون مدینه پیچید این سخن که افتاده لرزه به زانوی من نمیشه کسی باورش این خبر جلو چشم من همسرم رو زدن چرا تازیانه به کوثر زدن تویِ خونه سیلی به مادر زدن به رخسار زهرا جسارت یعنی که سیلی به روی پیمبر زدن کوه غیرت بودم شکستم همه دیدن شد بسته دستم فاتح خیبر بودم  از پا نشستم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi/14126 .
. بند اول: پشت این در یه روزی غوغا شد دود آتیش از کوچه پیدا شد می دیدم که مادرم تنها شد زمین خورد و لگد شد چادر مادر چی آورده سرش این میخ تیز در چه دردایی کشیده بعد پیغمبر ای وای مادر ای وای مادر بند دوم: می شِکوندن با غلاف بازوشو چکمه هاشون میزدن پهلوشو زخمی کرده سیلی شون ابروشو خودم دیدم که مادر دست به دیواره روی خاکا چشاش ابریه میباره میخواد پاشه ولی زخماش نمیزاره ای وای مادر ای وای مادر .👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فیش‌روضه‌فاطمیه1403.pdf
حجم: 1.85M
﷽ 🔖🔖 pdf ـــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ 📜فیش روضه دهه ۱۴۰۳📜 مناجات و (س) ـــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ✍مـؤلــف و نویسنده : آماده چاپ و پرینت
. مادرم حضرت زهراس فاطمه ام ابیهاس گوشه ی لطف نگاهش برتر از عرش معلاس خودم ایل و تبارم تموم کس وکارم فدای حسنش آه هزارتا مثه حاتم خود حضرت آدم گدای حسنش سایه ی رو سرم مادر خیلی دوست دارم حضرت بی حرم مادر خیلی دوست دارم فاطمه ام ابیها ........ کربلام گیره یه امضا این گدا داره تمنا حل میشه مشکلم آخر گر نگاهی کنه زهرا منه بی سروپارو که دوست داره شمارو ببر کرببلا آه دلم پر زده مادر شبیه یه کبوتر تا ایوون طلا بانیِ کربلای ما زهرا مدد زهرا پرچمت تاابد بالا زهرامددزهرا فاطمه ام ابیها ........ فاطمه خسته و تب دار زخمی از ضربه ی مسمار غرق خون بال کبوتر رد خون مونده به دیوار نه جوونی نه توونی لباسش همه خونی کبودش بدنش آه غمم رو کی میدونه دلم رو میسوزونه سیاهی تنش چشمامون ابر بارونه زهرا مرو زهرا دخترت زار و گریونه زهرا مرو زهرا فاطمه ام ابیها .... قلبم ازغصه کبابه حال من خیلی خرابه قوت بازوی حیدر زندگی بی تو عذابه همه داروندارم گره خورده به کارم شدی قاتل من آه دعا کن که بمونی هنوز خیلی جوونی همه حاصل من زینب از غصه میمیره زهرا مرو زهرا ‌ دیگه حیدر زمین گیره زهرا مرو زهرا فاطمه ام ابیها 👇👇
🏷آقای مدّاح، آقای منبری، آقای هیئتی! خواندن روضه‌ی در و دیوار در این ایّام، واجب است؛ امّا کافی نیست... باید بگویی چه شد که دشمن جرأت کرد، چنین جسارتی به دختر پیامبر(ص) روا دارد؟! باید بگویی که حضرت زهرا(س)، چهل شب به همراه امیرالمؤمنین(ع) و حسنین(ع)، در خانه‌ی مهاجرین و انصار رفت و از آن‌ها خواست که حق را بگویند! تا به آنچه در روز غدیر دیده بودند عمل کنند؛ تا سکوت‌شان را بشکنند و با بی‌طرفی، دشمن را یاری نکنند... امّا چه شد؟! جز چهار پنج نفر، بقیه پای کار نیامدند و در لانه‌هایشان خزیدند... پس جرأت نانجیب‌ها، از بی‌جرأتی خواص بود، از بی‌جرأتی کسانی بود که غدیر را دیدند، اما سکوت کردند! این چنین شد که زور لگد دشمن قوت گرفت و دخت نبی را اینچنین بین در و دیوار... بگذریم! آری گریه کن پای این روضه‌ها، امّا بدان که در این بزم، جایی برای «بی‌طرفی» نیست... ✍دانیال بصیر دانشجوی دکتری فِرَق تشیع .👇
. امام سجاد در خطبه اش در شام ، میخواد اهلبیت پیامبر را که کشتی نجات و چراغ هدایتند، معرفی کند... لذا میفرمایند:انا بن الزمزم و الصفا( اعتبار مکه و منا و زمزم و صفا از ماست). وقتی ائمه میفرمایند، هر بلایی سر ما اومد از روز دوشنبه بود ،یعنی چی؟ یعنی روزی که مردم و حکومت ، ریسمانهای هدایت رو رها کردند ، بسمت ضلالت رفتن و اولین بی اعتنایی به ائمه ی هدایت و اهلبیت پیامبر، رعایت نکردن حالِ دختر پیغمبر و غصب حق امیرالمومنین بود.و اینگونه بسمت ائمه کفر متمایل شدند. چون اهلبیت پیامبر را ، در حد داماد و دختر و نوه ، پایین آوردن ... کسانی رو که پیغمبر فرموده بود؛ اگه رها کنید گمراه میشوید، رها کردن... ولذا دیگه کمتر کسی ائمه را پناهگاه و محل رجوع در دین میدانست... اما وقتی یزید ، آشکارا منکر میکرد و مردم هم متوجه آن شدند...لذا امام حسین فرصت را مغتنم شمرد و شروع کرد به روشنگری و تبیبنِ حقائق... چون معاوبه آشکارا امام حسین رو فاقد شرایط حکومت معرفی کرده بود و میگفت ؛ اگر حسین بن علی شرایطش از یزید بهتر بود، من او را جانشینم میکردم، اما چه کنم که یزید بهتر و حائظ شرایط تر است. ! متاسفانه مردم هم سکوت کردند و اهلبیت را محل رجوع ندانستند... ‌‌اگر غصب حق از حیدر نمیشد حسین بن علی بی سر نمیشد امام حسین دو بار در کربلا بدشمن رو زده ، اول وقتی به خیمه ها ی اصحاب و بنی هاشم نگاه کرد و همه رو خالی یافت؛ لذا رو به دشمن فرمود؛ هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله... چرا بدشمن استنصار کرد؟ چون دید دیگه بعد از این، نوامیس اهلبیت تنها میمونن، می دونست بعد از شهادتش، نوامیس رسول الله تنها بین ۳۰ هزار لشکر خواهند ماند.لذا به همین دشمن هم برای حمایت از مخدرات رو زد.چون امام حسین غیرت الله است. ‌................ متن مقتل حضرت علی اصغر علیه السّلام وً لَمَّا رَأیَ مَصَارعَ فِتیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَیَ لِقاءِ القَومِ بِمُهجَتِهِ؛ اِلتَفَتَ عَن یَمِینِهِ؛ فَلَم یَرَ أَحَدًا مِنَ الِّرجَالِ وَ اِلتَفَت عَن یَسَارِه،ِ فَلَم یَرَ أَحَدًا وَ لَم یَبقِ غَیرُهُ وَ غَیرُ النِّساءِ وَ الذَّرَارِی / امام حسین علیه السلام یکّه و تنها ماند. وقتی مقتل جوانان و عاشقان خود را دید، عزم نمود تا با جان خویش به مصاف دشمن برود. به طرف راست خود نظر انداخت و هیچ مردی را ندید به طرف چپ خود نظر کرد باز کسی را ندید. غیر از خودش و زنان و بچه های کوچک کسی باقی نمانده بود. فنَادیَ / پس صدا زد: «هل مِن ذَابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ اللهِ؟ / آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ هل مِن مُوَحِدٍ یَخَافُ اللهَ فِینَا؟ / آیا خداپرستی هست که در مورد ما از خدا بترسد؟ هل مِن مُغِیثٍ یَرجُوا اللهَ فِی اِغَاثَتِنَا؟ / آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به فریاد ما برسد؟ هل مِن مُعیِنٍ یَرجُوا مَا عِندَ اللهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ / آیا یاری دهنده ای هست که به امید ثواب خدا ما را یاری کند؟ ارتَفَعَت أَصوَاتُ النِّساءِ بِالعَوِیلِ! / صدای گریه و شیون زنان حرم بلند شد. فضَجَّ النَّاسُ بِالبُکَاءِ / و همه ی مردم گریه کنان ضجّه می زدند.» ثمَّ تَقَدَّمَ اِلَی بَابِ الفُسطَاطِ، وَ جَلَسَ اَمامَ الفُسطاط فَأَلقَی البُرنُسِ وَ اعتَم بِعِمَامَهٍ، فَقَالَ لِزَینَبَ علیهاالسلام/ سپس امام به در خیمه آمد و مقابل خیمه نشست. کلاه خود را از سر برداشت و عمامه ای بر سر گذاشت و به حضرت زینب علیها السلام فرمود: «ناوِلینِی عَبدُاللهِ عَلِیًا وَلَدِی الصَّغِیرَ، حَتَّی أُوَدِّعهُ، هُوَ طِفلٌ أُمُهُ الرُّبَابُ بِنتُ اِمرَئِ القِیسِ/ فرزند کوچکم عبدالله که نامش علی است به من بدهید تا با او وداع کنم. مادر علی اصغر، رباب دختر اِمرِٶالقِیس بود.» کودکش را آوردند. علی اصغر را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن او و می‌فرمود: «یا بُنَیَّ! وَیلٌ لِهَولُاءِ القَومِ! / ای پسر عزیزم! وای بر این مردم! آن زمان که جدّ تو محمد مصطفی دشمن آنان باشد.» فَرَمَاهُ حَرمَلَهُ بنُ کَاهِلِ الأَسَدِی بَسَهمٍ، فَوَقَعَ فِی نَحرِه،ِ فَذَبَحَهُ فِی حِجرِ الحُسَینِ علیه السلام مِنَ الأُذُنِ اِلیَ الأُذُنِ وَ مِنَ الوَریِدِ اِلیَ الوَریِدِ/ در این هنگام حرمله بن کاهل تیری به سوی کودک رها کرد و آن تیر به گلویش نشست و گلوی علی اصغر را گوش تا گوش و رگ تا رگ، در آغوش پدر پاره کرد. فقالَ لِزَینَبُ/ در حالی که خون از گلوی کودکش جاری بود، به حضرت زینب علیها السلام‌ فرمود: «خُذِیهِ!/ این کودک را بگیر.» دست های خود را زیر گلوی علی اصغر برد، وقتی دست ها پر از خون شد به آسمان پاشید. ثمَّ قَالَ:/ و فرمود: خدایا! تحمل این حادثه برایم آسان است چرا که تو می بینی و در پیشگاه تو بچه ی ناقه ی صالح از کودک من جلیل تر نیست.» 📚منبع: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۵، ص۴۶و۴۷
. روضه‌خوان ( استغفرالله) از عذاب‌َالنّار گفت از بهشتی که در آتش سوخت، از اَسرار گفت واژه‌ها از روضه‌ها گفتند جای روضه‌خوان تا "زبانم لالِ" او از عجز در گفتار گفت باغ را آتش زدم، باید بسوزم تا ابد (هیزم از شرمِ نمک‌نشناسی‌اش هر بار گفت) من سپر بودم که نامردی به بختم زد لگد (در، به خون آغشته، زیرِ چکمه‌ی کفار گفت) گِل شدم با اشک‌هایش، تا مبادا صورتش ... باز خِشتم شعله خورد و سنگ شد...، (دیوار گفت) کاشکی سرنیزه‌ای بودم کنارِ ذوالفقار تا سلاحِ قاتلانِ همسرش...، (مسمار گفت) مردِ خیبر دست بسته! کار دنیا را ببین (یک جهود از روزگارِ حیدر کرار گفت) کاش می‌کوبیدم آن را روی تابوت خودم یا که بی‌مسمار، در می‌ساختم...، (نجّار گفت) آن‌طرف همسایه‌ها گفتند کمتر گریه کن مادر اما این طرف «اَلجار ثُمَّ الدّار» گفت... .