eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
614 ویدیو
840 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
1402.02.22_1.mp3
33.43M
حجت الاسلام 🔊 📆 جمعه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ 🕌 آستان مقدس امامزاده علی بن جعفر «علیه السلام»
دلم هواى بقیع دارد و غم صادق عزا گرفته دل من ز ماتم صادق دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم زنم به سینه که آمد محرم صادق سلام من به بقیع و به تربت صادق سلام من به مدینه به غربت صادق سلام من به مدینه به آستان بقیع سلام من به بقیع و کبوتران بقیع سلام من به مزار معطّر صادق که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع سلام من به ششم ماه فاطمىّ بقیع سلام من به گل یاس هاشمىّ بقیع ز غربتش چه بگویم که سینه ‏ها خون است براى صادق زهرا مدینه محزون است دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت که ذکر غربت لیلى حدیث مجنون است همانکه غربتش از قبر خاکى ‏اش پیداست امام صادق شیعه سلاله ی زهراست ز بسکه کینه و غربت به هم موافق شد هدف به تیر جسارت امام صادق شد همان که فاطمه را بین کوچه زد گویا ز کینه قاتل این پیرمرد عاشق شد امام پیر و کهنسال شیعه را کشتند امان که روح سبکبال شیعه را کشتند براى فاطمه از بى کسى سخن مى ‏گفت براى مادرش از غربت وطن مى ‏گفت بخاک حجره‏اش از سوز سینه مى‏ غلطید پسر به مادر خود از کتک زدن مى ‏گفت از آن شبى که زد او را ز کینه اِبْن‏ ربیع دوانده در پی ‏اش اندر مدینه ابن ‏ربیع فضاى شهر مدینه بیاد او تار است هنوز سینه آن پیر عشق خونبار است هنور می کشد او را عدو به دنبالش هنوز هم ز عدویش دلش به آزار است هنوز تلخى کامش به حسرت شهدى است هنوز چشم دلش به رسیدن مهدى است سید محمد میرهاشمی✍ .
475.7K
زمینه شهادت امام صادق علیه السلام شده عزای رئیس مکتب رسیده شام عزای مذهب عزا گرفته مدینه ای وای می کوبه زهرا به سینه ای وای چشم همه بارون شده هفت آسمون گریون شده شیعه دلش باز خون شده بقیع شده عزا خونه و دل همه براش خونه و یکی داره یه گوشه براش روضه می خونه و مظلوم وا اماما مسموم وا اماما ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خدا می دونه توو این دقائق چه حالی داره امام صادق افتاده از پا شبیه مادر افتاده بی جون میون بستر شیخ الائمه جون به لب می سوزه دائم توی تب از غصه ی اون نیمه شب شده دم رو لب هاش علی همه غم توو چشماش علی جای طنابه رو دستشون مثل باباش علی مظلوم وا اماما مسموم وا اماما ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نَگْذَشته عمرش بدون روضه لبای خشکش می خونه روضه ذکر رو لب هاش دم حسینه دائم به یاد غم حسینه دلش همیشه کربلاس بی تاب داغ روضه هاس گریون اون طشت طلاس حسین امید آخر حسین حسین غریب مادر حسین حسین فدای داغ تو ای شاه بی سر حسین مجروح وا اماما مذبوح وا اماما ✍ ۲۴ اردیبهشت ۱۴٠۲ علیه السلام
. از زبان مبارک امام صادق(ع) امان از بادها... سوزان وزیدند امان از تیغ‌ها برّان رسیدند ألا یا اهلَ العالم جد من را به روی خاک‌ها عریان کشیدند ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه سرش را با لب عطشان بریدند سواره ده نفر ناپاک‌زاده به روی آن تن بی‌جان دویدند جسارت بر تنش کردند اما فقط از رأس او قرآن شنیدند سرش را داده‌اند و با بهایش نمی‌دانم چقدری نان خریدند؟! ✍ ............. #پ.ن: البته این شعر در اصل زبانحال است. .
. علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ به لطف مکتب حیدری خوشم به منصب نوکری شدم غلام و رعیتِ رئیس مذهب جعفری دم سینه زنا واویلاس / غم صادق آل طاهاس توو بقیعِ دلم دوباره / چه غوغاس آه - مدینه امشب چه خبره آه - مزار آقام بی زائره ۲ آه - واصادقا واصادقا ۳ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ با ناله و با چشم تری می خونه روضه یه مادری شرار آتیش و خونه ی رئیس مذهب جعفری توو دل ما چه ماتمیه / شده روضه ی صادقیه مثه روضه های شبای / فاطمیه آه - شده با قامت کمونش آه - شبیه مادر جوونش ۲ آه - واصادقا واصادقا ۳ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ با حال خسته و مضطری می سوزه این دم آخری با هر نفس میگه یا حسین رئیس مذهب جعفری بریده نفسش خدایا / دویده پی مرکب اما نمونده بدنش به زیرِ / سُمّ اسبا آه - توو خاک و خون نمونده تنش آه - چی کشید جد بی کفنش ۲ آه - واحسینا واحسینا ۳ . 👇
. 🔰وصیت های امام صادق در هنگام شهادت 📝ابو بصیر گفت خدمت ام حمیده رسیدم که او را به در گذشت‏ حضرت صادق علیه السّلام تسلیت بگویم. شروع به گریه کرد. من نیز از گریه او اشکم جارى شد. گفت اگر هنگام درگذشت حضرت صادق(ع) مى‏بودى چیز عجیبى مشاهده می کردى. گفت حضرت صادق چشم باز کرد و فرمود هر کس با من خویشاوندى دارد بگوئید بیاید. همه را جمع کردیم. نگاهى به آنها نموده فرمود: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاه» به شفاعت ما نخواهد رسید کسى که نماز خود را سبک شمارد. هشام بن احمر از سالمه کنیز حضرت صادق علیه السّلام نقل کرد که گفت من هنگام درگذشت آن جناب حضور داشتم. بی هوش شد همین که به هوش آمد فرمود به حسن بن على بن علی بن الحسین که مشهور به افطس بود هفتاد دینار بدهید و به فلان کس فلان مبلغ و به فلانى این قدر. عرض کردم آقا به کسى پول می دهى که با کارد به شما حمله کرد و قصد کشتن شما را داشت؟! فرمود نمی خواهى از کسانى باشم که خداوند درباره آن ها فرموده‏: وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ‏( رعد آیه ۲۱ )کسانى که به دستور خدا مراعات حال خویشاوند می کنند و از خدا و حساب بد بیم دارند.- بلى سالمه! خداوند بهشت را آفرید و آن را خوش بو کرد که بوى خوش آن از دو هزار سال راه به مشام می رسد ولى بوى بهشت را نافرمان پدر و مادر و قطع‏ کننده رابطه ‏ى خویشاوندى حس نخواهد کرد. 📚۱٫ ثواب الأعمال ص ۲۰۵ و  بحار الأنوار (ط – بیروت)،ج‏۴۷،۲      ۲٫ غیبه الشیخ الطوسیّ ص ۱۲۸و بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۴۷،۲  .
. ✍ ▪️▪️▪️▪️ باز در کوچه ها صدا آمد لرزه بر جان ماسوا آمد باز در خانه ی بنی هاشم آتش و دود بی هوا آمد ▪️▪️▪️ باز شهر مدینه می بیند حرمت بیت حق شکسته شده هیزم آورده اند پشت در و راه بر اهل خانه بسته شده ▪️▪️▪️ غیر آزار دادنِ آقا در سر دشمنش بهانه نبود در اگر چه گشوده شد اما مادری پشت درب خانه نبود ▪️▪️▪️ نوک مسمار به پری نگرفت کمر آسمان شکسته نشد شعله به جان مادری نرسید پهلویی ناگهان شکسته نشد ▪️▪️▪️ بین کوچه برهنه پا او را پیش چشمان این و آن نبرید نامسلمان عزیز زهرا را پی مرکب کشان کشان نبرید ▪️▪️▪️ بگذارید تا عبایش را‌‌... سالخورده ست یا عصایش را... پابرهنه یقین میازارد سنگ ریز و درشت پایش را ▪️▪️▪️ تازیانه نگیر در دستت این جسارت به جان آقا نه هر چه خواهی بگو ولی نامرد ناسزا به علی و زهرا نه ▪️▪️▪️ دوست داری که با کنایه زدن به دلش داغ بیش ازین بزنی؟؟؟ میکشانی عزیز زهرا را وسط کوچه ها زمین بزنی؟؟؟ ▪️▪️▪️ می کشانی دوان دوان اما پی مرکب حسین می گوید یاد داغ عظیم عاشورا مثل زینب حسین میگوید ▪️▪️▪️ مثل زینب که در پی مرکب رفت تا قتلگاه و جان میداد شمر آمد به ضربه ای محکم تن ارباب را تکان میداد ▪️▪️▪️ تشنه لب بود و جای جرعه ی آب تیر و نیزه به پیکرش زده اید ناله ی یا بُنَیَّ می آید پیش چشمان مادرش زده اید ▪️▪️▪️ مادرش را ز کربلا ببرید لحظه ی آخر شهادت او وسط قتلگاه جایی نیست بسکه هستید فکر غارت او ▪️▪️▪️ داغدارست خواهرش ، مردم اینقدر هلهله به پا نکنید تشنه کشتید ، لا اقل او را بی کفن بر زمین رها نکنید ▪️
. •|⇦ علیه السلام و گریز به _حاج محمدرضا بذری ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ *آقاجان‌!خیلی بد میشد ما امشب برات روضه نمیگرفتیم ....آقاجان! همین کم هم قبول کن ازما، بیشتر از این از ما برنیومد، ان شاالله، برایِ ساختِ حَرَمت جبران‌کنیم آقاجان .. درد دارم که آمدم امشب چارۀ درد، راهِ چاره بساز با کسی که پیاده در راه است ای به دوشِ مَلَک‌ سواره بساز سازِ ما کوک‌ میشود با اشک‌ چشمِ ما را پُر از ستاره بساز *خب مقدمه بسه بریم سَرِ روضه...* *منصور لعنت الله علیه یه قصری داشت، هر وقت داخل این قصر میرفت، میگفتن: «یَوم‌ُالذِّبح» امروز روزِ ذبحِ، مخالفین خودش رو‌ میکشت. منصور داخل قصر، رَبیع رو‌خواست، شب شده بود، گفت: میری دَرِخونۀ امام صادق، از دیوار وارد میشی، در هرحالی که حضرت هست، همون‌ جوری حضرت رو میاری، ربیع میگه: من از منزل اومدم‌بیرون، گفتم‌:منصور میخواد حضرت رو بِکُشه، میگه به خودم‌لرزیدم، پسری داشتم‌ بنام محمد ابن ربیع، میگه: پسرم خیلی قصی القلب بود، گفتم بیا، اَمرِ امیر نباید زمین بیوفته، میری در خونۀ امام صادق، از دیوار وارد میشی هرجوری وهر حالی که حضرت هست همون جور میکِشونی میاری، محمد بن ربیع رفت با نردبان وارد منزل حضرت شد، میگه دیدم حضرت یه لباسی به تنشه و یه پارچه ای به کمرش بسته، داره عبادت میکنه، میگه حیا کردم نماز حضرت رو‌خراب کنم، نماز تمام شد گفتم: پاشو بریم. گفت اجازه بده یه دعایی بعد نماز بخونم‌،گفت فرصت نداری پاشو بریم. گفت: اجازه بده یه عبایی رویِ دوشم بندازم، گفت پاشو بریم. حضرت رو بی عبا، بی عمامه، باهمون لباس، با پای برهنه. حضرت شیخ الائمه است، از همۀ أئمه ما سنش بیشتر بوده امام صادق. ملعون سوارِ، امام صادق پیاده،پابرهنه ، دستای حضرت رو بست، حضرت رو‌کشید به سمت اون‌ملعون... تا منصور حضرت رو‌ دید شروع کرد جسارت کردن، بی ادبی کردن ،تهمت زدن توهین کردن، شمشیرش رو درآورد، غلاف کرد، بارِ دوم‌ بیشتر شمشیرش رو کشید بیرون اما دوباره غلاف کرد، بار سوم بیشتر بازم غلاف کرد،بعد با احترام حضرت رو روانه کرد. گفتن‌:منصور اون‌خشم‌ و عصبانیت و اون‌ داغیِ تو یکدفعه سرد شد؟علت چی بود سه بار شمشیر کشیدی غلاف کردی؟ گفت: هر سه باری که شمشیر کشیدم دیدم‌ پیغمبر داره نگام میکنه، فرمود: اگه یه تار مو‌ از پسرِ ما کم‌ بشه، این‌کاخ رو بر سرت ویران میکنیم . *نوشتن بنا نبود اول شمر سر آقارو بِبُره، خولی میگه: رفتم‌ تو‌ گودال دیدم برگشت، چرا برگشتی؟ گفت: دیدم‌چشماش مثل پیغمبر داره نگام میکنه... .