eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.4هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
607 ویدیو
834 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
475.7K
زمینه شهادت امام صادق علیه السلام شده عزای رئیس مکتب رسیده شام عزای مذهب عزا گرفته مدینه ای وای می کوبه زهرا به سینه ای وای چشم همه بارون شده هفت آسمون گریون شده شیعه دلش باز خون شده بقیع شده عزا خونه و دل همه براش خونه و یکی داره یه گوشه براش روضه می خونه و مظلوم وا اماما مسموم وا اماما ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خدا می دونه توو این دقائق چه حالی داره امام صادق افتاده از پا شبیه مادر افتاده بی جون میون بستر شیخ الائمه جون به لب می سوزه دائم توی تب از غصه ی اون نیمه شب شده دم رو لب هاش علی همه غم توو چشماش علی جای طنابه رو دستشون مثل باباش علی مظلوم وا اماما مسموم وا اماما ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نَگْذَشته عمرش بدون روضه لبای خشکش می خونه روضه ذکر رو لب هاش دم حسینه دائم به یاد غم حسینه دلش همیشه کربلاس بی تاب داغ روضه هاس گریون اون طشت طلاس حسین امید آخر حسین حسین غریب مادر حسین حسین فدای داغ تو ای شاه بی سر حسین مجروح وا اماما مذبوح وا اماما ✍ ۲۴ اردیبهشت ۱۴٠۲ علیه السلام
. از زبان مبارک امام صادق(ع) امان از بادها... سوزان وزیدند امان از تیغ‌ها برّان رسیدند ألا یا اهلَ العالم جد من را به روی خاک‌ها عریان کشیدند ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه سرش را با لب عطشان بریدند سواره ده نفر ناپاک‌زاده به روی آن تن بی‌جان دویدند جسارت بر تنش کردند اما فقط از رأس او قرآن شنیدند سرش را داده‌اند و با بهایش نمی‌دانم چقدری نان خریدند؟! ✍ ............. #پ.ن: البته این شعر در اصل زبانحال است. .
. علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ به لطف مکتب حیدری خوشم به منصب نوکری شدم غلام و رعیتِ رئیس مذهب جعفری دم سینه زنا واویلاس / غم صادق آل طاهاس توو بقیعِ دلم دوباره / چه غوغاس آه - مدینه امشب چه خبره آه - مزار آقام بی زائره ۲ آه - واصادقا واصادقا ۳ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ با ناله و با چشم تری می خونه روضه یه مادری شرار آتیش و خونه ی رئیس مذهب جعفری توو دل ما چه ماتمیه / شده روضه ی صادقیه مثه روضه های شبای / فاطمیه آه - شده با قامت کمونش آه - شبیه مادر جوونش ۲ آه - واصادقا واصادقا ۳ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ با حال خسته و مضطری می سوزه این دم آخری با هر نفس میگه یا حسین رئیس مذهب جعفری بریده نفسش خدایا / دویده پی مرکب اما نمونده بدنش به زیرِ / سُمّ اسبا آه - توو خاک و خون نمونده تنش آه - چی کشید جد بی کفنش ۲ آه - واحسینا واحسینا ۳ . 👇
. 🔰وصیت های امام صادق در هنگام شهادت 📝ابو بصیر گفت خدمت ام حمیده رسیدم که او را به در گذشت‏ حضرت صادق علیه السّلام تسلیت بگویم. شروع به گریه کرد. من نیز از گریه او اشکم جارى شد. گفت اگر هنگام درگذشت حضرت صادق(ع) مى‏بودى چیز عجیبى مشاهده می کردى. گفت حضرت صادق چشم باز کرد و فرمود هر کس با من خویشاوندى دارد بگوئید بیاید. همه را جمع کردیم. نگاهى به آنها نموده فرمود: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاه» به شفاعت ما نخواهد رسید کسى که نماز خود را سبک شمارد. هشام بن احمر از سالمه کنیز حضرت صادق علیه السّلام نقل کرد که گفت من هنگام درگذشت آن جناب حضور داشتم. بی هوش شد همین که به هوش آمد فرمود به حسن بن على بن علی بن الحسین که مشهور به افطس بود هفتاد دینار بدهید و به فلان کس فلان مبلغ و به فلانى این قدر. عرض کردم آقا به کسى پول می دهى که با کارد به شما حمله کرد و قصد کشتن شما را داشت؟! فرمود نمی خواهى از کسانى باشم که خداوند درباره آن ها فرموده‏: وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ‏( رعد آیه ۲۱ )کسانى که به دستور خدا مراعات حال خویشاوند می کنند و از خدا و حساب بد بیم دارند.- بلى سالمه! خداوند بهشت را آفرید و آن را خوش بو کرد که بوى خوش آن از دو هزار سال راه به مشام می رسد ولى بوى بهشت را نافرمان پدر و مادر و قطع‏ کننده رابطه ‏ى خویشاوندى حس نخواهد کرد. 📚۱٫ ثواب الأعمال ص ۲۰۵ و  بحار الأنوار (ط – بیروت)،ج‏۴۷،۲      ۲٫ غیبه الشیخ الطوسیّ ص ۱۲۸و بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۴۷،۲  .
. ✍ ▪️▪️▪️▪️ باز در کوچه ها صدا آمد لرزه بر جان ماسوا آمد باز در خانه ی بنی هاشم آتش و دود بی هوا آمد ▪️▪️▪️ باز شهر مدینه می بیند حرمت بیت حق شکسته شده هیزم آورده اند پشت در و راه بر اهل خانه بسته شده ▪️▪️▪️ غیر آزار دادنِ آقا در سر دشمنش بهانه نبود در اگر چه گشوده شد اما مادری پشت درب خانه نبود ▪️▪️▪️ نوک مسمار به پری نگرفت کمر آسمان شکسته نشد شعله به جان مادری نرسید پهلویی ناگهان شکسته نشد ▪️▪️▪️ بین کوچه برهنه پا او را پیش چشمان این و آن نبرید نامسلمان عزیز زهرا را پی مرکب کشان کشان نبرید ▪️▪️▪️ بگذارید تا عبایش را‌‌... سالخورده ست یا عصایش را... پابرهنه یقین میازارد سنگ ریز و درشت پایش را ▪️▪️▪️ تازیانه نگیر در دستت این جسارت به جان آقا نه هر چه خواهی بگو ولی نامرد ناسزا به علی و زهرا نه ▪️▪️▪️ دوست داری که با کنایه زدن به دلش داغ بیش ازین بزنی؟؟؟ میکشانی عزیز زهرا را وسط کوچه ها زمین بزنی؟؟؟ ▪️▪️▪️ می کشانی دوان دوان اما پی مرکب حسین می گوید یاد داغ عظیم عاشورا مثل زینب حسین میگوید ▪️▪️▪️ مثل زینب که در پی مرکب رفت تا قتلگاه و جان میداد شمر آمد به ضربه ای محکم تن ارباب را تکان میداد ▪️▪️▪️ تشنه لب بود و جای جرعه ی آب تیر و نیزه به پیکرش زده اید ناله ی یا بُنَیَّ می آید پیش چشمان مادرش زده اید ▪️▪️▪️ مادرش را ز کربلا ببرید لحظه ی آخر شهادت او وسط قتلگاه جایی نیست بسکه هستید فکر غارت او ▪️▪️▪️ داغدارست خواهرش ، مردم اینقدر هلهله به پا نکنید تشنه کشتید ، لا اقل او را بی کفن بر زمین رها نکنید ▪️
. •|⇦ علیه السلام و گریز به _حاج محمدرضا بذری ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ *آقاجان‌!خیلی بد میشد ما امشب برات روضه نمیگرفتیم ....آقاجان! همین کم هم قبول کن ازما، بیشتر از این از ما برنیومد، ان شاالله، برایِ ساختِ حَرَمت جبران‌کنیم آقاجان .. درد دارم که آمدم امشب چارۀ درد، راهِ چاره بساز با کسی که پیاده در راه است ای به دوشِ مَلَک‌ سواره بساز سازِ ما کوک‌ میشود با اشک‌ چشمِ ما را پُر از ستاره بساز *خب مقدمه بسه بریم سَرِ روضه...* *منصور لعنت الله علیه یه قصری داشت، هر وقت داخل این قصر میرفت، میگفتن: «یَوم‌ُالذِّبح» امروز روزِ ذبحِ، مخالفین خودش رو‌ میکشت. منصور داخل قصر، رَبیع رو‌خواست، شب شده بود، گفت: میری دَرِخونۀ امام صادق، از دیوار وارد میشی، در هرحالی که حضرت هست، همون‌ جوری حضرت رو میاری، ربیع میگه: من از منزل اومدم‌بیرون، گفتم‌:منصور میخواد حضرت رو بِکُشه، میگه به خودم‌لرزیدم، پسری داشتم‌ بنام محمد ابن ربیع، میگه: پسرم خیلی قصی القلب بود، گفتم بیا، اَمرِ امیر نباید زمین بیوفته، میری در خونۀ امام صادق، از دیوار وارد میشی هرجوری وهر حالی که حضرت هست همون جور میکِشونی میاری، محمد بن ربیع رفت با نردبان وارد منزل حضرت شد، میگه دیدم حضرت یه لباسی به تنشه و یه پارچه ای به کمرش بسته، داره عبادت میکنه، میگه حیا کردم نماز حضرت رو‌خراب کنم، نماز تمام شد گفتم: پاشو بریم. گفت اجازه بده یه دعایی بعد نماز بخونم‌،گفت فرصت نداری پاشو بریم. گفت: اجازه بده یه عبایی رویِ دوشم بندازم، گفت پاشو بریم. حضرت رو بی عبا، بی عمامه، باهمون لباس، با پای برهنه. حضرت شیخ الائمه است، از همۀ أئمه ما سنش بیشتر بوده امام صادق. ملعون سوارِ، امام صادق پیاده،پابرهنه ، دستای حضرت رو بست، حضرت رو‌کشید به سمت اون‌ملعون... تا منصور حضرت رو‌ دید شروع کرد جسارت کردن، بی ادبی کردن ،تهمت زدن توهین کردن، شمشیرش رو درآورد، غلاف کرد، بارِ دوم‌ بیشتر شمشیرش رو کشید بیرون اما دوباره غلاف کرد، بار سوم بیشتر بازم غلاف کرد،بعد با احترام حضرت رو روانه کرد. گفتن‌:منصور اون‌خشم‌ و عصبانیت و اون‌ داغیِ تو یکدفعه سرد شد؟علت چی بود سه بار شمشیر کشیدی غلاف کردی؟ گفت: هر سه باری که شمشیر کشیدم دیدم‌ پیغمبر داره نگام میکنه، فرمود: اگه یه تار مو‌ از پسرِ ما کم‌ بشه، این‌کاخ رو بر سرت ویران میکنیم . *نوشتن بنا نبود اول شمر سر آقارو بِبُره، خولی میگه: رفتم‌ تو‌ گودال دیدم برگشت، چرا برگشتی؟ گفت: دیدم‌چشماش مثل پیغمبر داره نگام میکنه... .
. خدا لعنت کنه ابن ربیع نانجیب رو ، یه جوری آقامونُ تو کوچه‌ها میبرد ، این آقای من و تو زمین می‌افتاد پا می‌شد .. همه روضه ها باید ختمه به کربلا بشه .. بریم کربلا .. این‌جا گرچه آقا امام صادق زمین می‌افتاد ، آقا رو رو زمین می‌کشیدن ، ولی آی نوکرا دیگه کسی آقای من و تو رو نزده ... همچین که رسید ، منصور دوانقی ملعون سه بار شمشیر رو برد بالا تا آقا رو به شهادت برسونه نتونست ، بعدها ازش سوال کردن پس چرا نکشتی؟ گفت آخه هرباری که شمشیر رو از نیام درآوردم دیدم پیغمبر ایستاده ، هی داره میگه اگه آسیبی به این آقا برسه زنده‌ت نمیذارم .. از غضبِ پیغمبر ترسیدم ... معذرت خواهی کرد از امام صادق گفت آقاجان ببخشید شما رو تا اینجا آوردم ، اگه کاری با من داری بفرما؟! فرمود من کاری باهات ندارم، آدمای تو منو اینجا آوردن، حالا به من میگی کار داری؟ گفت نه منم باهات کار ندارم ، اگه درخواستی داری بهم بگو ، فرمود منو زود برسونید خونه‌م .. الان زن و بچه‌م تو خونه نگرانن .. آخه با این وضع منو از خونه بیرون آوردید اینا الان دلشون بهم ریخته ، تازه درِ خونه‌م رو آتیش زدید می‌دیدم بچه‌ها هی دارن این‌طرف و اون‌طرف میدَوَن ، مضطربن ، نگرانن ... فقط یه جمله بگم .. اینجا امام صادق خیلی نگران زن و بچه‌ش بود ، آقای من و تو هم همچین که تو گودال افتاد .. یه‌مرتبه نگاه کرد دارن سمت خیمه‌ها حمله‌ور میشن .. با یه نیزه شکسته خودشو آروم آروم بلند کرد ، صدا زد هنوز حسین زنده‌ست داره نفس میکشه ، چرا به خیمه‌ها حمله‌ور شدین ... حسین .. .
. ✾═════✾✾═════✾ *منصور دوانقی ملعون سه بار شمشیر تا نیمه از غلاف بیرون کشید ، آخرین بار غلاف کرد ، غلط کار شد گفت : منو ببخش اشتباه کردم ؛ چی دیده مگه ، ازش پرسیدن گفت : هر موقع اومدم شمشیر بکشم دیدم رسول خدا پشت سر جعفر بن محمد ایستاده ، غصبناک ، بارِ سوم اومدم شمشیر بکشم فرمود : منصور یه مو از سر جعفرم کم بشه دودمانتُ به باد میدم ... ترسیدم ... زَعفر بزرگِ اَجنه ست ، شبِ عروسیش بود ، مهمانیِ اَجنه ست ، مهموناش دیراومدن ، گفت چرا دیر اومدید ؟ مهموناش گفتن گرفتار شدیم ، داشتیم میومدیم ، نیمۀ راه رسیدیم یه جایی ، وسطِ بیابان بینِ دو تا نهر آب ، بچۀ فاطمه (س) رو محاصره کرده بودن ... گفت عروسی تعطیله ... پاشیم بریم کمک کنیم ... با اَجنه اومدن ... صبح رسیدن به آقا سیدالشهدا علیه السلام ، به آقا عرض کرد آقا سلام علیکم ... من نمی دونستم شما رو محاصره کردن ... آقا اشاره کنی نابودشون کردیم شما دست به قبضۀ شمشیر نبر ، مبادا خودتو خسته کنی ... مبادا بچه هات ناراحتی به دل راه بِدن ... مبادا دلهره داشته باشه خانم ... اشاره کنی همه رو از دمِ تیغ می گذرانیم ... میگه دیدم ابی عبدالله فرمود زَعفر ممنونم اومدی ، خدا خیرت بده ... برو پشتِ سرِ من بایست ، نگاه کن ببین چه خبره ... دیدم همۀ انبیاء با سرِ برهنه و شمشیرِهایِ آخته ... امیرالمومنین ، امام مجتبی ، آسمان ها پر از مَلکِ عذاب ... فرمود زَعفر ببین ، من اشاره کنم اَحدی از اینا زنده نمی مونن ، ولی دشمن شما رو نمی بینه ، نامردیه .... نامردیه بهشون حمله کنن ... این کار نامردیه ، یکی نیست بهشون بگه بچه زدن نامردی نیست؟ ... خیمه آتیش زدن چی ؟ ... فرمود : منصور دو تا کار دارم ، گفت هرچی بگید چشم . یکیش اینکه نیمه شب دنبالِ من نفرست ، بچه هامُ خانواده ام دلواپس میشن ، یا امام صادق جدِ شما تو خیمه بود ، خواهراش دورِشُ گرفته بودن یه نانجیبی اومد گفت حسین ، رفتی تو زن ها قایم شدی ... دوماً اگه خواستی کسی بفرستی این ابن ربیع ملعونُ نفرست ، بی ادبِ ... جسارت می کنه فحش می ده ... ✾═════✾✾═════✾ .. 🔳 ماجرای "" از زبان خودش 🌹... ﺧﻮﺩ ﺯﻋﻔﺮ ‏(  ﺟﻨﯽ‏) ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺮﺑﻼ ﺷﺪﯾﻢ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺮﺳﺦﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﻓﺮﺳﺦ ﺭﺍ ﻟﺸﮑﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺻﻔﻮﻑ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯾﻢ . ﻣﻠﮏ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ٬ ﻣﻠﮏ ﻧﺼﺮ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ٬ ﻭ ﺩﺭﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﮑﺎﺋﯿﻞ ﺑﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻠﮏ ﻭﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺩﺭ ﻃﺮﻓﯽ 💕ﻣﻠﮏ ﺍﺳﺮﺍﻓﯿﻞ ٬ 💕ﻣﻠﮏ ﺭﯾﺎﺡ ٬ 💕ﻣﻠﮏ ﺑﺤﺎﺭ ٬ 💕ﻣﻠﮏ ﺟﺒﺎﻝ ٬ 💕ﻣﻠﮏ ﺩﻭﺯﺥ ٬ 💕ﻣﻠﮏعذﺍﺏ ٬ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﻟﺸﮑﺮﯾﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺟﺎﺯﻩﻫﺴﺘﻨﺪ . ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﺭﻭﺍﺡ ﯾﮑﺼﺪﻭ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﺗﺎ ﺧﺎﺗﻢ ﻫﻤﻪ ﺻﻒ ﮐﺸﯿﺪﻩ ٬ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺘﺤﯿﺮ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ . ﺧﺎﺗﻢ ﺍﻧﺒﯿﺎﺀ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ‏( ﻋﻠﯿﻪﺍﻟﺴﻼﻡ ‏) 🌹ﻣﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ‏ « ﻭﻟﺪﯼ ﺍﻟﻌﺠﻞ ﺍﻟﻌﺠﻞ ﺍﻧّﺎﻣﺸﺘﺎﻗﻮﻥ ‏» 🌹ﯾﻌﻨﯽ : ‏« پسرم ! ﻋﺠﻠﻪ ﮐﻦ ! ﻋﺠﻠﻪ ﮐﻦ ! ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﮐﻪﻣﺸﺘﺎﻕ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯿﻢ . ‏» ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﯾﮑﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﺯﺧﻤﻬﺎ ﻭﺟﺮﺍﺣﺎﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ٬ ﭘﯿﺸﺎﻧﯿﺶ ﺷﮑﺴﺘﻪ ٬ ﺳﺮﺵﻣﺠﺮﻭﺡ ٬ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﮔﺮﯾﺎﻥﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻧﻔﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ ﺧﻮﻥ ﺍﺯﺣﻠﻘﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﺭﻩ ﻣﯽ ﺟﻮﺷﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﺻﻼ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﺑﻪﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﻧﻤﯽﻧﻤﻮﺩ.ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕﺑﺮﺳﻢ . ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺭﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﺁﻗﺎ ﺍﻣﺎﻡﺣﺴﯿﻦ ‏( ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ‏) ﺳﺮ ﻏﺮﺑﺖ ﺍﺯ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻠﻨﺪﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ‏« ﺍﯼ ﺯﻋﻔﺮ ! ﺑﯿﺎ ‏» ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﻤﻪ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺩﻧﺪ . ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪﺧﺪﻣﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﻭ 🌹ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ : ‏ « ﻣﻦﺑﺎ ﺳﯽ ﻭ ﺷﺶ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ.‏» 🌹ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ‏« ﺍﯼ ﺯﻋﻔﺮ ! ﺯﺣﻤﺖ ﮐﺸﯿﺪﯼ !ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺧﺪﻣﺖ ﺗﻮﻗﺒﻮﻝ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﻻﺯﻡ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﺪ . ‏» 🌹ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ : ‏ « ﻗﺮﺑﺎﻧﺖ ﺷﻮﻡ ﭼﺮﺍ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽﻓﺮﻣﺎﯾﯽ ؟ ‏» 🌹ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ‏« ﺷﻤﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﻭﺕ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ . ‏» 🌹ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ : ‏« ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﻫﻤﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﮔﺮ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﻮﯾﻢ ﺩﺭﺭﺍﻩ ﺭﺿﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ‏» ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ‏« ! ﺍﺻﻼ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻟﻘﺎﯼ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ . ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﺼﺮﺕ ﻭ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﻦ ٬ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ٬ ﻣﺮﻫﻢ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ . ‏» 📚ﺑﺤﺎﺭﺍﻻﻧﻮﺍﺭ ﺝ 44 ﺹ 330 ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ .
. مانده ذکرِ وا اماما بر لب ما           کشته شد بنیانگذار مذهب ما وا اماما، وا اماما، وا اماما ۲ ..... صادق آلِ محمّد گشته مسموم         گریه کن از بهر آن مولای مظلوم وا اماما، وا اماما، وا اماما ..... فاطمه سویِ مدینه کُن نظاره         قلب فرزندت شد آخر پاره پاره وا اماما، وا اماما، وا اماما ..... آنکه بوده عالم و آدم مطیع اش            سر برهنه از چه برد ابن ربیع اش وا اماما، وا اماما، وا اماما ..... گه به دل داغ عزیزانش نهادند        گه به او انگور زهر آلوده دادند وا اماما، وا اماما، وا اماما .👇