.
#حضرت_معصومه
♦️ نجات گروه سرگردان با راهنمایی حضرت معصومه (س)؛
سالها قبل از انقلاب، گروهی از مردم یکی از شهرهای دور، در فصل زمستان برای زیارت حضرت معصومه علیها السلام عازم شده بودند. شب فرار رسید، برف سنگینی در زمین نشسته بود، این گروه در چند فرسخی قم راه را گم کردند و در بیابان بدون وسیله سرگردان شده و در مخاطره شدید قرار گرفتند همانجا دست توسل به دامن حضرت معصومه علیها السلام زدند تا با نشان دادن راه، آنها را از خطر برهاند.
طبق سند موثق، یکی از خدام آستانه مقدسه حضرت معصومه علیها السلام مرحوم سیّد محمّد رضوی میگوید: در آن شب (بدون اطلاع از زائران در به در و سرگردان) در حرم بودم، اندکی خوابیدم، در عالم خواب دیدم حضرت معصومه علیها السلام نزد من آمد و فرمود: «برخیز چراغ گلدستهها را روشن کن » به ساعت نگاه کردم دیدم اندکی از نیمه شب گذشته و هنوز چهار ساعت به اذان صبح باقی است و ما طبق معمول اندکی قبل از اذان، چراغهای گلدستههای را روشن میکردیم.(۱)
خوابیدم، دوباره حضرت معصومه علیها السلام را در خواب دیدم، این بار با تندی به من فرمود: «برخیز مگر نگفتم چراغهای گلدستهها را روشن کن»
برخاستم و چراغ گلدستهها را روشن کردم، دیدم برف سنگینی آمده و همه جا را سفید پوش نموده است ولی شگفت زده شده بودم که چرا امشب به دستور حضرت معصومه علیها السلام چراغها را زودتر روشن نموده ام؟ آن شب به سر آمد، صبح روز بعد که هوا آفتابی بود، از حرم عبور میکردم، شنیدم چند نفر از زائران به همدیگر میگویند: حضرت معصومه علیها السلام به داد ما رسید، چقدر باید از محضر مقدسش تشکر و سپاس گزاری نماییم! اگر چراغهای گلدستهها روشن نمی شد، ما در دل شب و آن تاریکی ظلمانی راه را هرگز پیدا نمی کردیم. راز خواب را دریافتم که چرا حضرت معصومه علیها السلام به من میفرمود: «برخیز و چراغ گلدستهها را روشن کن» (۲)
———-
(۱) با توجّه به این که در آن عصر برق شهر قم کم بود، و تنها برقی که موتور مستقل داشت و نور آن از دور پیدا بود، برق آستانه مقدسه بود.
(۲) حضرت معصومه فاطمه دوم، ص ۱۹۰ به نقل از ماهنامه کوثر، نشریه آستانه مقدسه قم.
📚منبع
عمه سادات، ابوالقاسم حمیدی، ص۷۴
#مداحی_عالمانه
#فضائل_حضرت_معصومه
.
#امام_عسکری علیه_السلام
#امام_شناسی
#8ربیع_الثانی
#امامت
#اخبار_امام_علیه_السلام_از_ما_بعد_خویش
مرحوم #علامه_شیخ_محمود_میثمی_عراقی در کتاب دارالسلام مینویسد:
#ابوالادیان_خادم میگوید:
من خدمت میکردم حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیهمالسلام) را ونامه های او را در شهرها می بردم.
🍃 و داخل شدم بر او در سالی که وفات او واقع شد ومکتوبی به من داده، فرمود:
این را به مدائن ببر و بدان که سفر تو پانزده روز خواهد کشید ودر روز پانزدهم وارد "سرّ مَنْ رَای خواهی شد وآوازه مرگِ مرا در خانه من خواهی شنید ومرا در مغتسل خواهی دید که غسّال مشغول غسل من باشد.
"ابوالادیان" گوید: چون این بشنیدم، عرض کردم که: ای مولای من! پس قائم بعد از تو که خواهد بود؟
فرمود:
آن کس که از تو مطالبه جواب نامه ها کند، پس او قائم بعد از من باشد.
عرض کردم: زیادتر بفرمایید.
گفت: آن کس که خبر دهد که در همیان چه باشد، او قائم بعد از من است.
پس هیبت آن جناب مانع شد از آن سؤال کنم از ما فی الهمیان، ومکاتیب را برداشته روانه به سوی مدائن شده وجواب آنها را گرفته در روز پانزدهم وارد "سرّ من رأی" شدم، چنان که فرموده بود.
🍃 پس آواز گریه زنانِ گریه کننده از خانه آن بزرگوار شنیدم وآن حضرت را در مغتسل دیدم.
پس دیدم جعفر بن علی - برادر آن حضرت - را که در خانه نشسته وجماعت شیعه در اطراف او، و او را بعضی تعزیت به مصیبت او وبرخی تهنیت به خلافت می گویند.
چون این دیدم در نفس خود گفتم که: اگر این امام باشد، پس امامت بر خلاف شده؛ زیرا او را می شناختم که شراب می خورد وقمار میباخت وطنبور مینواخت.
لکن به حکم ضرورت من هم پیش رفته او را تعزیت وتهنیت گفتم واو با من در باب نامهها چیزی نگفت.
پس عقید خادم بیرون آمده به جعفر گفت: ای آقای من! اینک برادرت را کفن کردهاند برخیز از برای نمازِ بر او.
🍃 جعفر بن علی با شیعیان برخاسته ودر جلو ایشان "سمان" وحسن بن علی - معروف به "سلمه" واز جانب "معتمد" خلیفه آمده بودند - همگی داخل خانه شدند و دیدیم که آن حضرت را کفن کرده در تابوت گذاشتهاند.
پس جعفر بن علی از برای نماز پیش ایستاد. چون اراده تکبیر گفتن نمود، دیدیم که کودکی بیرون آمد با رویی گندم گون ومویی مجعّد ودندان گشاده، وعبای جعفر را گرفته بکشید وفرمود:
یا عمّ! پس رو؛ زیرا من اولی میباشم به نماز بر پدرم.
🍃 پس جعفر با روی غضبناک پس رفته و آن کودک بایستاد و اقامه نماز نموده، پس آن حضرت را در جانب قبر پدر بزرگوارش حضرت هادی (علیهالسلام) دفن کردند.
پس آن کودک متوجه من شده فرمود:
یا بصری! جواب نامه هایی که در نزد تو می باشد بده.
من آن جوابها را تسلیم کرده و با خود گفتم که: این دو علامت از علاماتی که حضرت عسکری (علیه السلام) فرمود وعلامت همیان باقی ماند.
🍃 پس از آن بیرون رفتیم از خانه به نزد جعفر واو اندوهناک بود. "حاجز وشاء" به او گفت: یا سیدی، این کودک که بود که بر او اقامه حجّت نماییم.
جعفر گفت: والله من او را هیچ وقت ندیده بودم واو را نشناختم.
در این اثنا که نشسته بودیم، جمعی از اهل قم آمدند واز حضرت عسکری (علیهالسلام) سؤال کردند و خبر وفات او را شنیدند. پس از خلیفه آن جناب پرسیدند.
مردم اشاره به جعفر نمودند. آن قوم نزد جعفر رفته سلام کرده، تعزیت وتهنیت گفتند.
پس گفتند که: با ما مالی ومکاتیبی باشد، بفرمایید که آن مکتوبها از کیان است وقدر مالها چیست؟
🍃 جعفر چون این بشنید، از جای خود برخواست وجامه های خود را از یکدیگر پاشید وگفت: مردم از ما علم به غیب می خواهند.
ناگاه دیدم که از خانه حضرت عسکری (علیهالسلام) خادمی بیرون آمد و گفت:
با شما مکتوب فلان وفلان می باشد، وبا شما همیانی میباشد که در آن همیان فلان مبلغ از دینار باشد و ده دینار از جمله آنها مطلّی است.
پس آن قوم مکاتیب و مال را به آن خادم دادند و گفتند: آن که تو را فرستاده، او است امام نه غیر او.
🍃 جعفر چون این بدید به نزد "معتمد" خلیفه رفت و این امر را به او اظهار نمود. پس "معتمد" غلامان خود را فرستاده "صیقل" کنیز را بگرفتند و از او مطالبه آن کودک کردند و او انکار نمود؛ و به جهت اخفاء امر کودک، ادّعای حمل نمود.
لهذا او را به "ابی الشارب" - که قاضی بود - سپردند و در اثنای این امر "عبیدالله ابن یحیی بن خاقان" به مرگ مفاجات بمرد و "صاحب زنج" در بصره خروج کرد و اشتغال به این امر، باعث غفلت از امر کنیز گردید واز دست ایشان فرار کرد».
📚 دارالسلام، شیخمحمود میثمیعراقی، چاپ مسجدمقدسجمکران، ص۲۴۴
#مطالبنابدرمنبر
.
.
#شور_حماسی
تقدیم به رزمندگان جبهه ی مقاومت
پاشو رفیق روی قول بچه شیعه ها حساب کن
پاشو رفیق تکیه بر بچه های ابوتراب کن
پاشو رفیق آسمون و رو سر صهیون خراب کن
پاشو رفیق با توکل به خدا تو انقلاب کن
پاشو رفیق نقشه هاشونو همه نقش برآب کن
پاشو رفیق دشمن حرامی رو غرق عذاب کن
رگ غیرت مسلمون و نشون بده
رژیم کودک کشو بهش امون نده
زنده کن یاد علی مرتضی رو باز
پاشو دروازه ی خیبری تکون بده
جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
«نصرو من الله و فتح قریب»
پاشو رفیق تا که نابود کنیم این قوم کثیف
پاشو رفیق بشکنیم گردن دشمن سخیف
پاشو رفیق تا که آزاد کنیم این قدس شریف
پاشو رفیق پشت ما جبهه ی حق شده ردیف
پاشو رفیق یه تنه میشیم یه لشگرو حریف
پاشو رفیق پاره پاره کنیم دشمن ضعیف
به یاد شهید قدس حاج قاسم عزیز
تارو پود لشگر کفرو بهم بریز
سگیونیستیای کمتر از سگ نجس
میدون راهی ندارن دیگه جز گریز
جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
«نصرو من الله و فتح قریب»
سبک و شعر از سائل حضرت زینب سلام الله علیها #حسن_رضا_محمودی
#طوفان_الاقصی
...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
🩸 وعدهٔ شیرین #امام_حسین صلواتالله علیه 🩸
🥀 امام حسین صلواتالله علیه خطاب به جناب سلمان محمدی علیهالسلام:
🥀 ای سلمان! گروهی با ما محبت خواهند داشت، و مال و جان خود را فدای ما خواهند نمود، و بر ما خواهند گریست، و از راه دور و نزدیک به زیارت ما خواهند آمد؛ من نیز در ممات ایشان در #شب_اول_قبر به زیارت ایشان خواهم رفت، و مادرم فاطمه سلامالله علیها، بعد از وفات ایشان، بر ایشان خواهد گریست و عزای ایشان را خواهد گرفت تا روز قیامت که ایشان را شفاعت کند و داخل بهشت گرداند.
📕 مخزن البکاء، برغانی، صفحه ۶۱۷
.
.
#امام_زمان
🩸 با این که ایستاده از آنان انتقام میگیرم... 🩸
🥀 ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیهالسلام پرسید: ای مولای من، چرا از بین امامان شیعه، تنها به امام دوازدهم، #قائم گفته میشود؟!
🥀 امام باقر علیهالسلام در پاسخ فرمودند: هنگامی که جد بزرگوارم #حسین علیهالسلام کشته شد، فرشتگان به درگاه خداوند، صدا به گریه و ضجه بلند کردند و گفتند: پروردگارا! آیا از کسانی که برگزیده و فرزند برگزیده و بهترین خلق تو را میکشند درمیگذری؟!
🥀 خداوند فرمود: ای فرشتگان من! آرام بگیرید، قسم به عزّت و جلالم که انتقام او را از آنان خواهم گرفت، اگر چه زمانی بگذرد.
🥀 آنگاه خداوند عزوجل امامان از نسل #حسین علیهالسلام را به آنان نشان داد و ملائک از دیدن آنها آرام شدند.
🥀 فَإذا أحَدُهُم قائِمٌ يُصَلّى؛ آنگاه مشاهده کردند که یکی از آنها در حال «ایستاده» به نماز مشغول است. پس خداوند فرمود:
🥀 بِذلِكَ القائِمِ أنْتَقِمُ مِنهُمْ...
🥀 با این که ایستاده از آنان انتقام میگیرم...
📕 بحارالانوار، علامه مجلسی، ۵۱/ ۲۸
.
.
#وفات_حضرت_معصومه
حضرت معصومه یکسال پس از ورود برادرش حضرت امام رضا (علیهالسّلام) به ایران به همراه عدهای از برادران و خواهران و عده دیگری از خویشان به منظور دیدار امام رضا (علیهالسّلام) وارد ایران شدند.
جعفر مرتضی عاملی مینویسد: «حضرت معصومه در راس یک قافله ۲۲ نفری متشکل از علویان و برادران امام رضا (علیهالسّلام) برای دیدار با آن امام همام رهسپار ایران گردید.»
البته برخی از پژوهشگران تعداد افراد این کاروان را حدود ۴۰۰ نفر نوشتهاند و قائلند ۲۳ نفر از آنان در ساوه کشته شدند [*]
🔻پس از آنکه حضرت معصومه و همراهیان ایشان به ساوه رسیدند، ماموران حکومتی با آنها درگیر شدند و بسیاری از افراد این قافله را به شهادت رساندند. در همین زمان حضرت معصومه بیمار شد. از خادمش پرسید: از اینجا تا قم چقدر فاصله است؟ خادم عرض کرد: ۱۰ فرسخ. حضرت فرمود: مرا از اینجا به قم منتقل کن.[1] در همین زمان موسی بن خررج که از بزرگان آل سعد و از شیعیان قم بود به خدمت حضرت معصومه مشرف شد و زمام ناقه او را گرفت و به سرای خویش فرود آورد.[2]
🔻 برخی از محققان معتقدند که #حضرن_معصومه (سلاماللهعلیها) در ساوه، مسموم شد و سپس با حالت بیماری وارد قم شد. و پس از مدت کوتاهی به شهادت رسید.[3] محمد محمدی اشتهاردی مینویسد: «مطابق نقل بعضی مسموم نمودن حضرت توسط زنی در ساوه انجام شد». [4][5]
برخی نیز گفتهاند: «وقتی حضرت معصومه بدنهای پاره پاره برادران و برادرزادگان خویش را که ۲۳ نفر بودند را دید، به شدت غمگین گشت و در اثر آن بیمار شد».
*) محمدی اشتهاردی، محمد، حضرت معصومه فاطمه دوم، ص۱۱۸، قم، علامه ۱۳۷۵، چاپ اول.
1)حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی، تهران، طوس، ۱۳۶۱.
2) قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ص۲۱۳، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی، تهران، طوس، ۱۳۶۱.
3) عاملی، جعفرمرتضی، الحیاة السیاسه للامام الرضا، ص۴۲۸، دارالتبلیغ الاسلامی، ۱۳۹۸.
4) محمدی اشتهاردی، محمد، حضرت معصومه فاطمه دوم، ص۱۲۳، به نقل از وسیلة المعصومین.
5) واعظ تبریزی، میر ابوطالب، وسیلة المعصومین، ص۶۸.
.
47.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ داستانی بسیار شنیدنی از #کرامات #حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
.
شفاي خادم حرم
«ميرزا اسدالله از خادمان حرم حضرت معصومه عليهاالسلام به سبب مرضي انگشتان پايش سياه شده بود. جراحان اتفاق نظر داشتند كه براي پيش گيري از سرايت مرض به بالا، لازم است پاي او قطع شود. قرار شد كه فرداي آن روز پاي او را جراحي كنند. ميرزا گفت: حال كه چنين است، امشب مرا به حرم مطهر ببريد. وي را به حرم بردند. شب هنگام خدّام درِ حرم را بستند و او نزد ضريح تا نزديك صبح از درد مي ناليد. ناگهان خدّام صداي ميرزا را شنيدند كه مي گويد: در حرم را باز كنيد. حضرت مرا شفا داده است. پس از باز كردن در ايشان تعريف كردند: كه در عالم خواب، خانمي مجلله نزد من آمد و فرمود: تو را چه مي شود؟ عرض كردم كه اين مرض مرا عاجز نموده و از خدا شفاي دردم يا مرگ را مي خواهم. آن بانو گوشه مقنعه خود را چند دفعه بر روي پاي من كشيد و فرمود: شفا داديم تو را. عرض كردم شما كيستيد؟ فرمودند: چگونه مرا نمي شناسي و حال آنكه افتخار خدمت در حرم مرا داري؟ من فاطمه دختر موسي بن جعفرم.1
1. فروغ كوثر، ص 68 ، به نقل از: انوار المشعشعين، ص 216.
#کرامات #حضرت_معصومه
.