17.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزیده ای از #آموزش_مداحی
#جواد_برزگر
#حضرت_رباب
به مادر موسی خطاب شد نگران نباش بچه ات رو بهت برمیگردانیم و او را از انبیا قرار میدیم... اما باز هم مادر موسی نگران بود و به پشت سرش نگاه میکرد که مبادا برای بچه ش اتفاقی بیفته... اما کسی به رباب دلداری نداد
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
.
#حضرت_رباب
#حضرت_علی_اصغر
مگه من مادرِ چندتا پسرم که کشتنت؟
قربون دندونای شیریت برم که کشتنت
هنوزم بعضی شبا خواب میبینم شیر میخوری
هنوزم نمیشینه تو باورم که کشتنت
هی میگفتم به خودم، عصای دستم اصغره
پیر شدم، منو سر مزار جدّش میبره
کاش میشد یهبار دیگه موی تو رو شونه کنم
میمیرم اگه یه شب گونههاتو بو نکنم
مثل یه قرآنِ جیبی بودی تو دست بابات
رفتی من فقط میگفتم که خدا پُشتوپَنات
یه دلم میگفت اینا به پستی عادت دارن
یه دلم میگفت یهذرّه که مروّت دارن
مگه این بچه که رو دست باباش تاب میخوره
بیشتر از یه قاشق چایخوری آب میخوره؟
لبای کوچیکتو بههم نزن، کشتی منو
آخرین سرباز این خانواده، تو هم برو
الهی هیشکی تو آغوش باباش شهید نشه
الهی هیچ مادری تو دنیا ناامید نشه
شما که به برق سکههای کوفه دلخوشین
خودتون بچه ندارین مگه؟ بچه میکشین؟
هی میگن گریه نکن، داره میسوزه جیگرم
هیشکی حالمو نمیفهمه، بابا یه مادرم
هرکی خواست بخونه از من توی روضه یا کتاب
اولش آه بکشه، بعد بگه بیچاره رُباب
حرمله، غذای من یه عمره خون جیگره
من نمیگذرم ازت، خدا هم از تو نگذره
#حامد_عسكري
.
.
#شور
#حضرت_رباب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برتر از هاجر ، ساره و مریم ، حضرت زوجة الحسین
نه فقط من که ، عالم و آدم رعیت ، زوجة الحسین
مدیونش هستم ، اگه اشک من ، جاریه واسه کربلا
بوده گریه توو روضه ها
سنت زوجة الحسین
اقیانوس کرم ربابه ، پناه اول آخرم ربابه
اونی که من رو از زمین بلند کرد ، دعای خیر مادرم ربابه
به غم های رباب و به اشکای رباب
یه روز کربلا میرم به امضای رباب
اگر بعد حسینش زیر سایه نرفت
ولی رو سر دنیا داره سایه رباب
(سیدتی یارباب)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مادر اشک و ، اسوه ی تقوا ، مقامش فوق باوره
کربلاست جنت ، پس بهشت ما ، زیر پای این مادره
از کراماتش ، چی بگم وقتی ، شفای هر درد و مرض
تنها یک معجزه ای از
نخ قنداق اصغره
ذکر روح الامین ربابه ، ملیکه ی عرش برین ربابه
اونی که مارو کربلایی کرده ، محرما و اربعین ربابه
رباب روز قیامت قیامت میکنه
خودش از سینه زن ها شفاعت میکنه
میره سمت بهشت و فقط پشت سرش
میره حرمله رو هر چی لعنت میکنه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#محمد_جواد_امامی
.👇
#حضرت_رباب
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ یَا رَبَابَ بِنتَ إِمرَؤُالقَیسِ
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
✅از بین همسران امام حسین(ع)، تنها رباب در کربلا حضور داشت.
امام حسین(ع) نیز نسبت به این بانو و دخترش سکینه(س) علاقه زیادى داشت.
نقل شده است که امام حسین(ع) در مورد رباب(س) و سکینه(س) چنین فرموده است :
📜《اِنّى لاَُحِبُّ داراً تَکُونُ بِهَا السَّکینَهُ وَ الرُّبابُ》
♦️دوست دارم آن خانه اى را که سکینه و رباب در آن باشند.(۱)
🔹بعد از واقعه کربلا، رباب همراه اسیران کربلا، به کوفه و سپس به شام رفت.
در کوفه در مجلس ابن زیاد، رباب وقتی نگاهش به سر مقدس امام حسین(ع) افتاد، بیتاب شد، و آن سر مبارک را گرفت و بوسید و در کنار خود نهاد و نوحهسرایی کرد:
▪️《وَاحُسَینَا! فَلَا نَسِیتُ حُسَینَاََ،
اَقصَدَتْهُ اُسِنَةُ الاَعدَاءِ،
غَادَروُهُ بِکَربَلَاء صَرِیعَاََ،
لَا سَقَی اللهُ جَانِبَی کَربَلَاءَ》
♦️وا حسینا!
هیچ گاه حسین(ع) را از یاد نخواهم برد، که نیزههای دشمنان، بدن او را چاک چاک کرده است.
در کربلا به نیرنگ، او را بر زمین زدند. خداوند، کران تا کران کربلا را سیراب نکند!(۲)
طبق نقل ابن اثیر؛
📜《بَقِیَت بَعدَه سَنَةُ لَم یُظَّلهَا سَقفُ بَیتِِ حَتَّی بُلِیَت وَ مَاتَت کَمَدَاََ!
وَ قِیلَ اَنَهَّا اَقَامَت عَلَی قَبرِهِ سَنَةُ وَ عَادَت اِلَی المَدِینَهِ فَمَاتَت اَسَفَاً عَلَیهِ》
♦️رباب بعد از شهادت امام حسین(ع) یک سال زنده بود، و در این مدت سقف هیچ خانهای روی او سایه نیفکند..😭
و بعضی گفتهاند که تا یک سال بر قبر امام(ع) ندبه و گریه مینمود و پس از آن به مدینه بازگشت و از شدت اندوه فوت نمود.
بزرگانی از مدینه از او خواستگاری نمودند، که او در جواب میگفت :
▪️《مَا کُنتُ لَاَتَخّذَ حَمواً بَعدَ رَسُولِ اللهِ(ص)!》
♦️بعد از پیامبر اکرم(ص) هیچ پدر شوهری نمی خواهم.(۳)
🏴حال این همسر وفادارِ امام(ع) در کربلا طفلی در بغل دارد.
طفلی که عطش، او را از تاب و توان انداخته است.
وقتی زینب کبری(ع) علی اصغر(ع) را از رباب گرفت و نزد امام حسین(ع) آورد، عرضه داشت :
📜《يَا أَخِي! إِنَّ وَلَدَكَ مَاذَاقَ المَاءُ مُنذُ ثَلَاثَةِ أَيَّامِِ، فَاطلُب لَهُ مِن القَومِ شَربَةََ تُسقِيِهِ》
♦️برادرم! این طفل تو سه روز است که آب نخورده، از این قوم آبی برایش طلب کن.
وقتی امام(ع) فرزند خود را دست گرفت تا آب برایش طلب کند.
《فَبَينَا هُوَ يُخَاطِبُهُم إِذ أَتَاهُ سَهَمُ فَوَقَعَ فِي نَحرِ الطِفلِ فَقَتَلَهَ》
در حین اینکه امام(ع) با آنان سخن می گفت، ناگهان تیری از ناحیه ی دشمن رها شد و به گلوی طفل اصابت کرد و او را به شهادت رساند.(۴)
📝شعر :
مادر به جای آب ز شرم تو آب شد،
آتش گرفت، سوخت و غرق عذاب شد،
بیهوده پا به سینه ی من می زنی، مکوب،
حتی خیال قطره ی شیری سراب شد،
مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات،
اما لبم ز تاول رویت کباب شد،
از بس تَرَک به روی تَرَک بسته بر لبت،
شرمنده ی لبت، پسرم آفتاب شد!
شاعر: حسن لطفی
📚منابع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷
۲)شرح الاخبار ابن حیون مغربی، ج۳، ص۱۷۸
۳)الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج۴، ص۸۸
۴)يَنابيع المودة قُندوزی، ج۳، ص۷۹
.
#حضرت_رباب
🔸در کافی شریف آمده است: عدهای وارد خانه امام حسین علیهالسلام شدند. دیدند که خانه آن حضرت، دارای فرشها و پشتیهای زیبایی است. گفتند ای پسر پیامبر! ما در منزل شما وسایلی دیدیم که در شأن شما نیست، امام فرمود: ما مِهر زنانمان را میدهیم تا هرچه دلشان بخواهد، بخرند. آن وسایل که دیدید، مال من نیست. [۱]
👈در واقع حضرت آنها را متوجه کرد که این اتاق من نیست؛ بلکه اتاق همسر من است و ما به حس زیباییگرایی زنان اهمیت داده و اجازه خریدن وسایل زیبا (در حد متعارف) را به آنها میدهیم.
🔹در بعضی کتب دیگر اینگونه آمده است که امام حسین (ع) در #شعری، علاقه و محبت خود را به رباب مادر علی اصغر (ع) نشان میدهد، که ترجمه آن چنین است: «من خانهای که رباب و سکینه (دخترش) در آن باشند را دوست دارم.» [۲]
✨در زمینه این مهر و علاقه، دو بیت شعر از امام حسین (ع) درباره حضرت سکینه و رباب (ع) نقل شده، و در برخی از منابع، بیتی دیگر نیز به آن افزوده شده است.
~ لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا // تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ
~ اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی // وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ
به جان تو سوگند! من خانهای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. آنها را دوست دارم و تمامی داراییام را به پای آنها میریزم و هیچ کس نباید دراینباره با من سخنی بگوید. [۳]
🔹نتیجه این عشق و محبت امام حسین (ع) همان میشود که ابن الاثير در تاريخ كامل میگويد:
و كان مع الحسين امرأتُه الرباب بنتُ امرئ القيس، و هى أمُ ابنتِه سكينة، و حملَت الى الشام فيمن حُمل من أهله، ثم عادت الى المدينة ... و قيل: انها اقامت على قبره سنةً و عادت الى المدينة ... فماتت أسفا عليه. [۴]
رباب به همراه امام حسین (ع) در کربلا بود، که او مادر سکینه بود، با اسرا به شام برده شد و بعد به مدینه برگشتند... اما گفته شده وقتی اربعین به کربلا رسیدند حضرت رباب یک سال در کربلا ماند و پس از آن به مدینه بازگشت و در آخر از شدت اندوه فوت نمود.
📚منابع:
۱ـ الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج ۶؛ ص ۴۷۶.
۲ـ زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد ۴۵ بحار الأنوار)، ص ۷۰.
۳ـ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۹۵ ـ ۱۹۶ ـ البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۲۱۱.
۴ـ تاريخ ابن الاثير، ج ۴، ص ۸۸، ط بيروت.
۵ـ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۵۸.
۶ـ میزان الحکمه، ج ۴، ص ۲۸۷.
.
AUD-20230912-WA0011.mp3
12.56M
زبان حال #حضرت_رباب سلام الله
.
علاقه مندی امام حسین علیه السلام به #حضرت_رباب و #حضرت_سکینه علیهم السلام
🔹بنا بر نقل مورخان، امام حسین(ع) رباب را بسیار دوست میداشت[۸] و درباره وی شعر هم میسرود.
لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ
اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی وَ لَیسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ
«به جان تو سوگند! من خانهای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند.
آنها را دوست دارم و تمامی داراییام را در راه آنان میبخشم و عتاب و سرزنشی در این دوست داشتن بر من نیست.»[۹]
🔹شعر دیگری نیز درباره رباب به امام حسین(ع) منسوب است:
اُحبُّ لِحُبِّهَآ زبدا جمیعا وَ نَثْلَةَ کُلَّها و بَنی رباب
وَ اخْوالاً لَهَا مِن آلِ لامَ اُحِبُّهُم وَ طُرَّ بَنی جنابُ
«من به خاطر دوستی او نثل و تمام «بنو رباب» را دوست دارم.
و همچنین داییهای او را از خاندان لام و همه [خاندان] بنی جناب را دوست دارم.»[۱۰]
✅منابع
🔹تاج العروس، ج۲، ص۱۰. انساب الاشراف، ج۲، ص۱۹۶.
🔹 اعیانالشیعة، ج۶، ص۴۴۹.
🔹 البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۲۹.
#روایت
#مقتل
#حدیث
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه سلام_الله_علیها
..................
.
بخش اول #حضرت_رباب
📝شناسنامه:
🔻وُصفت الرّباب بأنّها امرأة جمیلة عاقلة فاضلة شاعرة، وهی امّ سکینة وعبدالله
وى را زنى زیبارو، خردمند، بافضیلت و شاعر، توصیف کردهاند. رَباب، مادر سَکینه و عبد اللّه است
📖الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ۱ ص 4
🔻تاریخ دمشق: رَباب کَلبى، دختر امرؤ القیس بن عَدىّ بن اوس بن جابر بن کعب بن عُلَیم بن هُبَل بن عبد اللّه بن کِنانه، همسر حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام و مادر دخترش سَکینه، در میان آن دسته از خاندان حسین علیه السلام است که پس از شهادتش، در دمشق، بر یزید، وارد شدند و حسین علیه السلام در یکى از شعرهایش از او یاد کرده است.
⬅️خواستگاری:
عوف بن خارجه مىگوید: در روزگار خلافت عمر بن خطّاب، نزدش بودم که مردى گردنکج، از میان مردم، عبور کرد و به سوى عمر آمد و پیش رویش ایستاد و به او با عنوان خلیفه، سلام داد. عمر گفت: تو کیستى؟
گفت: مردى مسیحى! من، امرؤ القیس پسر عَدىّ کلبى هستم.
عمر، او را نشناخت. مردى از میان جماعت به او گفت که این، از قبیله بکر بن وائل است که در جنگ جاهلىِ فَلَج، بر آنان هجوم آورده است.
عمر گفت: چه مىخواهى؟
گفت: مىخواهم مسلمان شوم.
عمر، اسلام را بر او عرضه داشت و وى، پذیرفت. سپس عمر، نیزهاى خواست و پرچم امارت بر مسلمانانِ قبیله قُضاعه را بر آن بست و به او سپرد.
این پیرمرد، باز گشت، در حالى که پرچم بر بالاى سرش به اهتزار در آمده بود و تا آن هنگام، ندیده بودم مردى که یک سجده هم نکرده، امیر گروهى از مسلمانان شود.
على بن ابى طالب علیه السلام به همراه دو پسرش، حسن و حسین، از آن مجلس برخاستند و خود را به او رساندند. على علیه السلام سرِ او را گرفت (او را به سوى خود، متوجّه کرد) و فرمود: «من، على بن ابى طالب، پسرعمو و داماد پیامبر خدایم و این دو، پسران من از دختر او هستند. ما مىخواهیم داماد تو شویم. به ما همسر بده».
امرؤ القیس گفت: اى على! مُحَیّاه دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم، و اى حسن! سَلمى دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم، و اى حسین! رَباب دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم.
◀️ رَباب، همان است که حسین علیه السلام در حقّش چنین سروده است:
لَعَمرُکَ إنَّنی لَاحِبُّ دارا
تَحُلُّ بِها سُکَینَةُ وَالرَّبابُ
احِبُّهُما و أبذُلُ بَعدُ مالی
ولَیس لِلائِمی فیها عِتابُ
ولَستُ لَهُم وإن عَتَبوا مُطیعا
حَیاتی أو یُغَیِّبَنِی التُّرابُ
به جانت سوگند، من، سرایى را دوست دارم
که سَکینه و رَباب در آن، جاى دارند.
دوستشان دارم و دارایىام را مىدهم
وسرزنشگرم را یاراى سرزنش نیست.
و هر چند[مرا]سرزنش کنند، مطیع آنان نیستم
در طول زندگىام تا آن گاه که خاک، مرا پنهان کند.
⏪وهِیَ الَّتی أقامَت عَلى قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام حَولًا،⏩ ثُمَّ قالَت:
إلَى الحَولِ ثُمَّ اسمُ السَّلامِ عَلَیکُما
ومَن یَبکِ حَولًا کامِلًا فَقَدِ اعتَذَر
او کسى است که یک سال بر مزار حسین علیه السلام، اقامت[و عزادارى]کرد و سپس سرود:
تا یک سال، مىگِریم و سپس، شما دو تن را بدرود مىگویم
و البته هر کس یک سال کامل بگرید، عذر مقبولى[براى رفتن]آورده است.
ظاهرا مقصودش از دو تن، امام حسین علیه السلام و فرزندش عبداللّه[على اصغر]باشند
چون حسین علیه السلام وفات کرد، به خواستگارى رَباب آمدند و پافشارى کردند؛ امّا او گفت: «پدرْشوهر دیگرى جز پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بر نمىگزینم» و دیگر ازدواج نکرد و پس از حسین علیه السلام، یک سال بدون سقف و سایهبان، زندگى کرد تا آن جا که فرسوده شد و از افسردگى، جان داد. او از زیباترین و عاقلترینْ زنان بود.
تاریخ دمشق: ج ۶۹ ص ۱۲۰
.
.
#روضه_حضرت_علی_اصغر
زبانحال #حضرت_رباب سلام الله علیها
#شب_هفتم_محرم
#حاج_علی_کرمی
در عزایت آیهی تطهیر گریه میکند
دوست و دشمن جوان و پیر گریه میکند
زود میفهمم که حالم دیگر اینجا خوب نیست
تا که چشمم در عزایت دیر گریه میکند
روضه خوان تا گفت یا مظلوم دیدم مادرت
بر تو ای مظلوم بی تقصیر گریه میکند
گریه کن ها رفته اند اما حسینیه هنوز
در سکوتی محض دارد سیر گریه میکند
گوشهای تنها نشسته اشک میریزد رباب
آه این زن واقعا دلگیر گریه میکند
یاد آن ساعت که پشت خیمه ها شاه غریب
قبر را میکند با شمشیر گریه میکند
*****************
عرق پیشونیت از شرمه حسین
خون بچمون هنوز گرمه حسین
خاک و آروم بریزی روی تنش
استخون شیش ماهه نرمه حسین
خاک میگن سرده نه خاک اصغرم
تشنه کشتنش نمیشه باورم
خاک نریزی روی میوهی دلم
خاک و باید بریزی روی سرم
الهی هیچکسی شرمنده نشه
عوض گریه به او خنده نشه
سر بچهم به یه مو بنده حسین
مواظب باش که از تنش کنده نشه
بند دل ما پاره میشه
مادرت بیچاره میشه
این سینهی پا خوردهی من
آخر برات گهواره میشه
رنگ تو یهو پرید وای رباب
گریبان واسهت درید وای رباب
رو لب بچه باید شیر باشه
از لب تو خون چکید وای رباب
********************
شاه از رباب روی حرم آمدن نداشت
یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته
حالا که پر کشیده رفته دیگه
مدیونم ازش سراغی بگیرم
من و شرمنده تر از این نکن
سرتو پایین بگیری میمیرم
من و مادر علی حساب نکن
من فقط با تو هم آشیون بودم
مادرش زینبه و باباش تویی
این وسط منم کنیزتون بودم
من که سر سپردهی عشق توام
بعد از این سایهی سر میخوام چکار
ای تموم زندگیم فدات حسین
من تو رو میخوام پسر میخوام چکار
برو خاکش کن و غصهشم نخور
میره اون دنیا کنار عموهاش
خیالم جمع از این که تنها نیست
مادرت مادری میکنه براش
تن تو دارم به خاک میسپارم و
خونتم دارم به آسمون میدم
من باید گهوارتو تکون بدم
حالا دارم شونتو تکون میدم
پشت خیمه قبر تو کندم علی
دیگه عمهها تو رو ندارنت
دیگه آفتاب اذیتت نمیکنه
اگه سر نیزه ها در نیارنت
********************
لب تشنهای خشکیده شیرم
باید از شرمت بمیرم
جشن یک سالگی تو باید
انگار سر قبرت بگیرم
حرمله داره چه خرسند میاد
گریههام مگه برات بند میاد
گل من با گریه از دنیا رفت
به لبای بچه لبخند میاد
حالا حتی بخندی گریه داره
تن کوچیک تو بین مزاره
الهی من نبینم روزی رو که
سر تو روی دست نیزه داره
**************
حالا که هدف گلوی اصغر شده است
چشمان سه شعبه هم دگر تر شده است
با گریه به زیر لب سه شعبه میگفت
ای وای رباب تازه مادر شده است
افسوس نشد کسی تو را آب دهد
آرامش و خاطر به دل باب دهد
این غم کشدم رباب باید پس از این
گهوارهی خالی تو را تاب دهد
خودم خون از گلویت پاک کردم
خودم قنداقهات را چاک کردم
الهی قسمت کافر نگردد
خودم بودم تو را در خاک کردم
به لب نام قشنگت مونده مادر
عدو حیرون ز جنگت مونده مادر
علی یک یادگاری دارم از تو
به سینه جای چنگت مونده مادر
یارالی علی
آب آزاد شده جات خالی علی
یارالی علی
رو نیزه چرا بی حالی علی
ای بی سر علی
نیزه از تو بزرگ تر علی
ای بی سر علی
آخر بهم نگفتی مادر علی
قرص قمر رباب ای تاج سر رباب
کوچیک سرت اما شده سایه سر ربابژ
ای کار و کس رباب برگرد نفس رباب
از بس گریه کردم همه میگن که بسه رباب
اگه پایین بیای دورت میگردم...
احساس مادری به همین شیر دادن است
دو چشمت روی نیزه ناز مانده
برای مادرت یک راز مانده
بگو تقصیر نیزه با سه شعبه است
چرا مادر دهانت باز مانده
ای حال خوش رباب قربون توشه رباب
خندت نمیگیره خودش و هم بکشه رباب
شیش ماهه یل رباب قند و عسل رباب
رو نیزه نشستن بهتره یا بغل رباب؟
تمیزش میکنم دستم بیادش
سرش خاکی و خونی و کبوده
ببینن مادرای شام چی میگن؟
نمیگن مادرش مادر نبوده
همون روز دهم بود پشت خیمه
دلم رو لای دستاش خاک کردم
همون جا با همین چادر که سوخته
خون روی لباش و پاک کردم
سه شعبه بسته راه چاره ات را
ببین این مادر آواره ات را
همان کس که تو را از من گرفته
ز دستم میکشد گهواره را
میفروشم زیور و گهواره ات را میخرم
کور باشم من نبینم بین بازاری علی ...
.👇
.
✍توسل به #حضرت_علی_اصغر(ع)
(السلام علیک یا اباعبدالله)
▪︎#غزل #امام_حسین
عمری گذشت اما به درد تو نخوردم
شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم
تو فکر من بودی ولیکن من نبودم
اصلا به فکر نوکری کردن نبودم
من دور بودم تو مرا نزدیک کردی
راه مرا از کربلا نزدیک کردی
گفتی اگر تو بی توپناهی من حسینم
حتی اگر غرق گناهی من حسینم
آواره ام آواره را آواره تر کن
بیچاره ام بیچاره را بی چاره تر کن
آوارگی در این حسینیه می ارزد
بیچارگی در این حسینیه می ارزد
من چای میریزم گناهم را بریزی
یکجا تمام اشتباهم را بریزی
اینجا همان جاییست که مولا می آید
زینب می آید، بیشتر، زهرا می آید
منت ندارم بر سرت، تو لطف کردی
حالاکه هستم نوکرت،تو لطف کردی
▪︎#روضه_کلامی حضرت علی اصغر ع:
همه داشتن نگاه میکردن...همه سرها رو
بالای نیزه برده بودند....هر سری رو جلوی
یه محملی نگه داشته بودند...
سَر ابی عبدالله،جلوی محمل زینب...
سر علی اکبر جلو محمل سکینه خانم...
سر ابالفضل جلوی چشمان رقیه....
اما نگاه کردن دیدن یه سیبِ سرخی
بالای نیزه ها جلوی چشم یه مادره....
▪︎#مرثیه حضرت علی اصغر ع:
چقدر نیزه بلند است، نَیُفتی پسرم
گیر این حرمله ی پست، نیفتی پسرم
هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم
نیزه دار تو بود مَست، نیفتی پسرم
بیشتر جای خودت را سر نِی محکم کن
سفر شام به پیش است، نیفتی پسرم
▪︎#روضه_کلامی:
هِی زن های کوفه این سرُ به هم نشون
میدادن...هِی میگفتن الهی مادرش
براش بمیره...یه نفر صدا زد..اونی
که داره زیر آفتاب، لطمه میزنه
مادرش ربابه....
▪︎مرثیه زبانحال #حضرت_رباب به سبک #دشتی :
دو دستم را به زیر آب بردم
حلالم کن نبودی آب خوردم
شکایت، زیر لب از تیر دارم
بیا پایین زِ نیزه شیر دارم
▪️#مرثیه_مکمل حضرت علی اصغر ع:
میخواستم بزرگ شوی محشری شوی
تا چند سال بعد، علی اکبری شوی
می خواستم كه قد بكشی مثل دیگران
شاید عصای پیریِ یک مادری شوی
مثل دو تکه چوب لبت را بهم نزن
اسبابِ خجلتم جلوی دیگری شوی
این مادریِ من که به دردت نمیخورد
تو حاضری علی که تاج سری شوی
▪︎تک بیتی آخر روضه:
میکرد به نِی اشاره میگفت رباب
ای کاش، سرِ نیزه کمی کوچک بود
▪︎تک بیتی آخر مجلس:
اگر این است تاثیر شنیدن
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
▪︎دعای آخر مجلس:
باسمک العظیم الاعظم...
الهی بحق خضرت رباب س،۱۰مرتبه یاالله
▪️۵ دعایی که باید حفظ کنید:
🤲فرج امام زمان عج برسان.
🤲آقامون از ما راضی و خوشنود بگردان.
🤲رهبر عزیزمون حفظ بفرما.
🤲مریضای اسلام،شفا بده.
🤲حاجات این جمع،برآورده به خیر بفرما.
▪︎جمله ی صلوات آخر مجلس:
*برای سلامتی وجود مقدس آقا
امام زمان عج صلوات ختم کنید.
#روضه_حضرت_علی_اصغر
اجرا: استاد درویش🎤
👇
.
زندگینامه #حضرت_رباب سلام الله علیها
♦️بخش اول
📝شناسنامه:
🔻وُصفت الرّباب بأنّها امرأة جمیلة عاقلة فاضلة شاعرة، وهی امّ سکینة وعبدالله
وى را زنى زیبارو، خردمند، بافضیلت و شاعر، توصیف کردهاند. رَباب، مادر سَکینه و عبد اللّه است
📖الطبقات الکبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة): ج ۱ ص 4
🔻تاریخ دمشق: رَباب کَلبى، دختر امرؤ القیس بن عَدىّ بن اوس بن جابر بن کعب بن عُلَیم بن هُبَل بن عبد اللّه بن کِنانه، همسر حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام و مادر دخترش سَکینه، در میان آن دسته از خاندان حسین علیه السلام است که پس از شهادتش، در دمشق، بر یزید، وارد شدند و حسین علیه السلام در یکى از شعرهایش از او یاد کرده است.
⬅️خواستگاری:
عوف بن خارجه مىگوید: در روزگار خلافت عمر بن خطّاب، نزدش بودم که مردى گردنکج، از میان مردم، عبور کرد و به سوى عمر آمد و پیش رویش ایستاد و به او با عنوان خلیفه، سلام داد. عمر گفت: تو کیستى؟
گفت: مردى مسیحى! من، امرؤ القیس پسر عَدىّ کلبى هستم.
عمر، او را نشناخت. مردى از میان جماعت به او گفت که این، از قبیله بکر بن وائل است که در جنگ جاهلىِ فَلَج، بر آنان هجوم آورده است.
عمر گفت: چه مىخواهى؟
گفت: مىخواهم مسلمان شوم.
عمر، اسلام را بر او عرضه داشت و وى، پذیرفت. سپس عمر، نیزهاى خواست و پرچم امارت بر مسلمانانِ قبیله قُضاعه را بر آن بست و به او سپرد.
این پیرمرد، باز گشت، در حالى که پرچم بر بالاى سرش به اهتزار در آمده بود و تا آن هنگام، ندیده بودم مردى که یک سجده هم نکرده، امیر گروهى از مسلمانان شود.
على بن ابى طالب علیه السلام به همراه دو پسرش، حسن و حسین، از آن مجلس برخاستند و خود را به او رساندند. على علیه السلام سرِ او را گرفت (او را به سوى خود، متوجّه کرد) و فرمود: «من، على بن ابى طالب، پسرعمو و داماد پیامبر خدایم و این دو، پسران من از دختر او هستند. ما مىخواهیم داماد تو شویم. به ما همسر بده».
امرؤ القیس گفت: اى على! مُحَیّاه دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم، و اى حسن! سَلمى دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم، و اى حسین! رَباب دختر امرؤ القیس را به عقد تو در آوردم.
◀️ رَباب، همان است که حسین علیه السلام در حقّش چنین سروده است:
لَعَمرُکَ إنَّنی لَاحِبُّ دارا
تَحُلُّ بِها سُکَینَةُ وَالرَّبابُ
احِبُّهُما و أبذُلُ بَعدُ مالی
ولَیس لِلائِمی فیها عِتابُ
ولَستُ لَهُم وإن عَتَبوا مُطیعا
حَیاتی أو یُغَیِّبَنِی التُّرابُ
به جانت سوگند، من، سرایى را دوست دارم
که سَکینه و رَباب در آن، جاى دارند.
دوستشان دارم و دارایىام را مىدهم
وسرزنشگرم را یاراى سرزنش نیست.
و هر چند[مرا]سرزنش کنند، مطیع آنان نیستم
در طول زندگىام تا آن گاه که خاک، مرا پنهان کند.
⏪وهِیَ الَّتی أقامَت عَلى قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام حَولًا،⏩ ثُمَّ قالَت:
إلَى الحَولِ ثُمَّ اسمُ السَّلامِ عَلَیکُما
ومَن یَبکِ حَولًا کامِلًا فَقَدِ اعتَذَر
او کسى است که یک سال بر مزار حسین علیه السلام، اقامت[و عزادارى]کرد و سپس سرود:
تا یک سال، مىگِریم و سپس، شما دو تن را بدرود مىگویم
و البته هر کس یک سال کامل بگرید، عذر مقبولى[براى رفتن]آورده است.
ظاهرا مقصودش از دو تن، امام حسین علیه السلام و فرزندش عبداللّه[على اصغر]باشند
چون حسین علیه السلام وفات کرد، به خواستگارى رَباب آمدند و پافشارى کردند؛ امّا او گفت: «پدرْشوهر دیگرى جز پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بر نمىگزینم» و دیگر ازدواج نکرد و پس از حسین علیه السلام، یک سال بدون سقف و سایهبان، زندگى کرد تا آن جا که فرسوده شد و از افسردگى، جان داد. او از زیباترین و عاقلترینْ زنان بود.
✅ تاریخ دمشق: ج ۶۹ ص ۱۲۰
#زندگینامه_حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#مقتل
#روایت
..........
.
رفت از کف من دار و ندارم چه کنم؟
از داغ گلم اشک نبارم چه کنم؟
نوشیده ام آب و شیر من جوشیده
از غصه ی طفل شیرخوارم چه کنم؟
بر نیزه سر کوچک او را بستند
این داغ کجای دل گذارم چه کنم؟
پیداست به نیزه ترک لب هایش
از کودک خویش شرمسارم چه کنم؟
از آب نصیبی به گل من نرسید
جز آه چه از جگر برآرم چه کنم ؟
بر نیزه سرش ، تنش کجا افتاده است؟
من مادرم و جان نسپارم چه کنم؟
✅ #محمد_رضا_مسعودی ۱۴۰۳
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#زبانحال
#شب_هفتم
#ماه_رجب
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. زندگینامه #حضرت_رباب سلام الله علیها ♦️بخش اول 📝شناسنامه: 🔻وُصفت الرّباب بأنّها امرأة جمیلة ع
.
علاقه مندی امام حسین علیه السلام به #حضرت_رباب و #حضرت_سکینه علیهم السلام
🔹بنا بر نقل مورخان، امام حسین(ع) رباب را بسیار دوست میداشت[۸] و درباره وی شعر هم میسرود.
لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ
اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی وَ لَیسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ
«به جان تو سوگند! من خانهای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند.
آنها را دوست دارم و تمامی داراییام را در راه آنان میبخشم و عتاب و سرزنشی در این دوست داشتن بر من نیست.»[۹]
🔹شعر دیگری نیز درباره رباب به امام حسین(ع) منسوب است:
اُحبُّ لِحُبِّهَآ زبدا جمیعا وَ نَثْلَةَ کُلَّها و بَنی رباب
وَ اخْوالاً لَهَا مِن آلِ لامَ اُحِبُّهُم وَ طُرَّ بَنی جنابُ
«من به خاطر دوستی او نثل و تمام «بنو رباب» را دوست دارم.
و همچنین داییهای او را از خاندان لام و همه [خاندان] بنی جناب را دوست دارم.»[۱۰]
✅منابع
🔹تاج العروس، ج۲، ص۱۰. انساب الاشراف، ج۲، ص۱۹۶.
🔹 اعیانالشیعة، ج۶، ص۴۴۹.
🔹 البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۲۹.
#روایت
#مقتل
#حدیث
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
.