eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
756 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. رسیدن مولا از مسجد بر بالین زهرای مرضیه ای نام خوشت ورد زبانم زهرا از داغ تو سوخت جسم و جانم زهرا برخیز علی به دیدنت آمده است ای درد و بلای تو به جانم زهرا 🏴 یه جایی دلم رفت ،هر کی بامن میاد بسم الله...،اونجایی که زهرا جواب علی رو نمی داد،امیرالمومنین با خطاب های مختلف صداش زد،یافاطمه .... یاام الحسن الحسین ... یابضعه خیرالورا ... همه ی اینا جواب علی رو نداد" (خدا هیچ مردی رو به روزگار علی نندازه)شروع کرد التماس کردن ... صدا زد : من علی ام .... با من حرف بزن .... .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. اللهم عجل وفاتی سریعا 💢آرزوی مرگ💢 ✅[در بعضى روايات به ما دستور داده‏اند كه هيچ‏گاه از خدا طلب مرگ
. مگه میشه یه مادر بچه های قد و نیم قد داشته باشه...از خدا بخواد از دنیا بره... همه ی مادرا آرزوشون اینه ،وقتی بچه دارن، بچه هاشون بزرگ بشن...پسر رو دوماد کنن...دختر رو عروس کنن...اما این روزگار یه کاری با زهرا کرد که همین بچه ها رو جمع کرد ، گفت میخوام دعا کنم شمام آمین بگید: بچه ها خوشحال شدن که دیگه مادرمون میخواد برا خودش دعا کنه... اما همچین که بی بی فرمود: اللهم ... این دستای کوچولویی رو که برای دعا بالا برده بودن ، توی صورتشون زدن... ..
. پزشکه به امام گفت: چشماتون آسیب دیده نباید خیلی گریه کنید. امام یه نگاهی کرد گفت من این چشما رو برا گریه میخوام... امشبم بگو من اومدم برات گریه کنم، من که نمیدونم قبرت کجاست، من که نمیدونم مزارت کجاست بیام اونجا مجلس بگیرم، امشب اومدم عین بچه یتیما فقط زار بزنم... آخه همین الانه تو خونه‌ی امیرالمؤمنین هرکی یه گوشه‌ای داره گریه میکنه: زینبین یه طرف، حسین یه طرف، اما من بمیرم من برا اون آقازاده‌ی اهل سرِّ ؛ اونی که یه چیزایی میدونه زینب نمیدونه، اونی که یه چیزایی میدونه امیرالمؤمنین نمیدونه، حسن داره یه جور دیگه دِق میکنه.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. 🎴 👈🏼 فی الموائد: إذا ظهر القائم عجل اللّٰه فرجه قام بین الرکن والمقام وینادی بندائات خمسه: الاُولی: ألا یا أَهلَ العالَمِ، أنا الإمامُ القائِمُ. الثانی: ألا یا أَهلَ العالَمِ، أنا الصَّمصامُ المنتَقِمُ. الثالث: ألا یا أَهلَ العالَمِ، إنَّ جدِّیَ الحُسینَ علیه السلام قَتَلُوهُ عَطشاناً. الرابع: ألا یا أَهلَ العالَمِ، إنَّ جَدِّیَ الحُسَینَ علیه السلام طَرَحُوهُ عُریاناً. الخامس: ألا یا أهل العالم، إنَّ جدِّیَ الحُسَینَ علیه‌السلام سَحَقُوهُ عُدواناً. 🔸زمانی که حضرت قائم علیه‌السلام ظهور می‌کند، [کنارکعبه] ما بین رکن ومقام می‌ایستد وپنج ندا می‌دهد: اول: آگاه ای جهانیان که منم امام قائم. دوم: آگاه ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده. سوم: بیدار ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند. چهارم: بیدار ای اهل عالم که جدّ من حسین را برهنه روی خاک افکندند. پنجم: آگاه ای جهانیان که جدّ من حسین را از روی کینه توزی پایمال و لِه کردند. 📚 الزام الناصب، یزدی حائری، ج۲، ص۲۳۳ .
. امشب شبِ شهادت امیرالمؤمنینه، دیگه این لحظه های آخر رمقی نداشت، دیگه رنگش زرد شده بود، دیگه نمی تونست حرف بزنه، مثلِ روزایِ آخرِ مادر، اما خدارو شکر خیلی ها اومدن عیادتِ علی، بچه های کوفه اومدن شیر آوُردن، بمیرم برا اون خانومی که هیچ کس نیومد عیادتش... چرا یه نفر اومد عیادت، سلمان اومد، گفت: سلمان! تو هم به ما سر نمیزنی؟ باشه...گفت: بی بی جان! حالتون خوب نبود نیومدم، نمیخواستم مزاحم بشم، گفت: سلمان! تو هم انگار مارو یادت رفته... سلمان سئوال کرد: بی بی جان! حالتون چطوره؟ گفت: سلمان! شب ها از دردِ پهلو خوابم نمی بره...یه چیزِ دیگه ای هم گفت، گفت: سلمان! علیم خیلی غریبِ... میگه: دیدم پیغمبر توی مسجد نشسته داره خدارو به علی قسم میده، خدایا! بحقِ علی، بحقِ علی...جلویِ همه، امیرالمؤمنین سئوال کرد: آقا جان! شما پیغمبر خدایید، چرا به اسمِ من خدارو قسم میدید؟ پیغمبر فرمود: علی جان! محبوب تر از تو پیشِ خدا پیدا نمیشه..."محبوبِ خدا بودی اینجوری زدنت؟" بعلی الهی العفو الهی!بعَلِیٍّ .. .
📝 ... همین که کاروان اباعبدالله خواست حرکت کند، حرّ و لشکریانش راه را بر آنها بستند و مانع حرکت آنان شدند. امام علیه‌السلام در این هنگام خطاب به حرّ فرمود: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! مَا تُرِيدُ؟ مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ حرّ جواب داد: أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ الْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ الْحَالِ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ كَائِناً مَنْ كَانَ وَ لَكِنْ وَ اللَّهِ مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلَّا بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيْه؛ اگر كسى از عرب جز تو در چنين حالى كه تو در آن هستى، اين سخن را به من می گفت، من نيز هر كه بود نام مادرش را به عزا گرفتن می‌بردم، ولى به خدا من نمى توانم نام مادر تو را جز به بهترين راهى كه توانائى بر آن دارم، ببرم. روز عاشورا فرا رسید. در این روز امام حسين علیه‌السلام با صدای بلند از مردم ياري خواست و فرمود: أَ مَا مِنْ مُغِيثٍ يُغِيثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ؟ أَ مَا مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به یاری ما بشتابد؟ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دفاع کند؟ حر با شنيدن سخنان جانسوز امام علیه‌السلام، مضطرب و پريشان شد، با ناراحتی نزد عمربن سعد آمد و به او گفت: آيا مى‌خواهی با حسين(علیه‌السلام) بجنگی؟ عمربن سعد با کمال بي شرمی گفت: إِي وَ اللَّهِ قِتَالًا أَيْسَرُهُ أَنْ تَطِيرَ الرُّءُوسُ وَ تَطِيحَ الْأَيْدِي؛ آری، چنان نبردی کنم که کمترين آن، بريده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد. پشیمان اومد خدمت امام و عرض کرد: أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى! فَهَلْ تَرَى لِي مِنْ تَوْبَةٍ؟ حال پشيمان و توبه کنان آمده ام، آيا توبه ام پذيرفته مي شود؟ حضرت اباعبدالله علیه‌السلام فرمود: آری، توبه ی تو پذیرفته است. اجازه میدان خواست امام علیه‌السلام به او اجازه میدان رفتن داد و پس از آنکه به ميدان آمد، شروع به رجز خواندن كرد و جانانه جنگید. لشکریان یکی پس از دیگری به او حمله ور شدند، تا اینکه درگيرى شدّت گرفت. ساعاتى به همين گونه جنگيد، تا اینکه پياده نظام دشمن بر حرّ يورش بردند و حرّ به شهادت رساندند. هنگام شهادت حرّ، امام حسین علیه‌السلام به بالین او رسید. فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ با دست مبارک خود، گَرد و غبار از صورت حرّ پاك مي كرد و مى فرمود: أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ همچنان كه مادرت تو را ناميد واقعاً تو آزاد مردى، آزاد در دنيا و آخرت. الا لعنه الله علی القوم الظالمین ✍حسین ابراهیمی ................... ‌📝 ... اباعبدالله اومد با لشگریان عمر سعد صحبت کنه یک وقت ملعونی سنگی به طرف آقا پرتاب کرد. به پیشانی مبارکش خورد. خون بر صورتش جاری شد. پیراهن عربی را بلند کرد تا خون را از صورت کنار بزند، تیر سه شعبه زهرآلوده به قلب نازنین آقا نشست. صدا زد: بسم الله و بالله و على ملة رسول الله. ثم أخذ السهم فأخرجه من وراء ظهره فانبعث الدم كانه میزاب. تیر را گرفت بیرون کشید... دیگه تاب جنگیدن نداشت و در جای خود ایستاد هر کس از دشمن که می آمد باز می گشت و نمی‌خواست دامنش بخون حسین آلوده باشد یه وقت شمر گفت منتظر چی هستید؟ حمله کنید به سمت حسین... دور تا دور امام حلقه زدند. فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ یکی می زد به تیرو آن دگر می زد به شمشیرش ندانم زاده زهرا چه بود آن روز تقصیرش کاری کردند که وقتی حضرت زینب به قتلگاه آمد، زبان حال هست که بدن برادرش را دید با تعجب صدا زد: أ أنتَ أخی؟ آیا تو بردر زینبی؟ تو سر نداری، من سرِ رفتن ندارم ماندی به رویِ خاك و عالم كربلا شد بندِ دلم بودی و هر بندِ تنِ تو انگار جایِ گندمِ ری آسيا شد در كربلا هنوز زنی گريه می‌كند، زينب كُش است ناله جانسوزِ همسرش... روضه تمام گشت ولی مادری هنوز آيد صدای ناله اش از بين كوچه ها... الا لعنه الله علی القوم الظالمین ✍حسین ابراهیمی .
. 🔟 ﴿السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا اُمَّ الاَئِمَّةِ النُجَبَاءِ﴾ ✅روزی حضرت رسول اکرم(ص) نشسته بودند و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به همراه امام علی(علیه السلام) بر ایشان وارد شدند. در این هنگام؛ اشک حضرت رسول اکرم(ص) با ديدن آن دو جاری شد، وقتی از ایشان علت گريه بر حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را پرسيدند، فرمود : «وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا» ♦️زمانی كه فاطمه(سلام الله علیها) را ديدم، به ياد صحنه ای افتادم كه پس از من برای او رخ خواهد داد. گويا می بينم ذلّت وارد خانه ی او شده و حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شكسته شده و فرزندی را كه در رحم دارد، سقط شده است.(۱) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📚منبع : ۱)امالی شیخ صدوق، ص۱۱۴ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. امام حسین علیه السلام رو هم نحر کردند و هم ذبح نمودند. لعنت الله علی القوم الظالمین ........ ابی
. بلا تشبیه ؛وقتی میخواهند شتری را قربانی کنند با چاقو به گودیِ گردنش ضربه ای میزنند و کم کم که خون از دست میدهد، زانو میزند و کارش تمام میشود. ولی اگر بخواهند گوسفندی را قربانی کنند، حلقومش را با چاقو ذبح کرده و می برند و سر را جدا میکنند ... . معاویة بن عمار گفته است:امام صادق(ع)فرمود:نحر در گودی بین گردن و سینه، و ذبح در حلق‌[گلو]است. ........... علیه_السلام 👇 ◾️ مصیبت اصابت تیر سه شعبه به قلب شریف امام حسین علیه_السلام 👈🏼👈🏼 فوقف ساعةً يستريح وقد ضعف عن القتال، فبينا هو واقف إذ أتاه حَجَرٌ، فوقع على جبهته، فسالت الدّماء من جبهته. 📝 اندکی توقف کردند تا استراحتی کرده باشند در حالی که از قتال، ضعیف شده بود که ناگهان سنگی به‌طرف حضرت پرتاب شد که بر روی پیشانی مبارکش نشست و خون از آن جاری شد. ➖ فأخذ الثّوب ليسمح عن جبهته فأتاه سهم محدّد مسموم له ثلاث شعب، فوقع في قلبه؛ فقال الحسين عليه‌السّلام: بسم الله وبالله وعلى ملّة رسول‌الله‌. 📝 پس امام علیه‌السلام با لباس، خون‌ها را از روی پیشانی پاک می‌کردند که ناگهان تیر سه شعبه مسمومی بر قلب شریف حضرت نشست. پس امام علیه‌السلام فرمود: بسم الله وبالله وعلى ملّة رسول‌الله. ➖ ورفع رأسه إلى السّماء، وقال: إلهي! إنّك تعلم أنّهم يقتلون رجلا ليس على وجه الأرض ابن نبيّ غيره. 📝 و سر را به‌طرف آسمان بالا برد و فرمود: خدای من! تو میدانی که اینان مردی را دارند می کشند که غیر از او دیگر پسر پیغمبری برروی زمین نیست. ➖ ثمّ أخذ السّهم، وأخرجه من وراء ظهره، فانبعث الدّم كالميزاب. فوضع يده على الجرح، فلمّا امتلأت دما رمى بها إلى السّماء، فما رجع من ذلك قطرة، وما عرفت الحمرة في السّماء حتّى رمى الحسين بدمه إلى السّماء. 📝 سپس تیر را گرفتند و از پشت سر آن را خارج کردند و خون مثل ناودان سرازیر شد پس دست مبارک را روی زخم گذاشته و وقتی که از خون پر شد به‌طرف آسمان پرتاب کردند و از آن خون قطره‌ای دیگر به زمین برنگشت و هیچ‌گاه در آسمان سرخی ای دیده نشده بود تا اینکه سیدالشهداء عَلَيْهِ‌السَّلَام خون مبارکشان را به‌آسمان پرتاب کردند. ➖ ثمّ وضع يده على الجرح ثانيا، فلمّا امتلأت لطخ بها رأسه ولحيته وقال: هكذا والله أكون حتّى ألقى جدّي محمّدا، وأنا مخضوب بدمي، وأقول: يا رسول الله! قتلني فلان وفلان. 📝 سپس برای بار دوم دست خود را پر از خون کردند و با آن سر و محاسن شریف خود را خضاب کردند و فرمودند : به خدا قسم همین‌گونه خواهم بود تا جدم رسول خدا صلی الله علیه و اله را ملاقات کنم در حالی‌که به خون خود خضاب کرده ام و می‌گویم: ای رسول خدا! به درستی که فلانی و فلانی(عمر و ابوبکر) مرا کشتند. 📚مقتل الحسين خوارزمی، ج۲، ص۳۴- ۳۵ .