هدایت شده از 🌹قرار عاشقی(دعای فرج) 🌹
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز
ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🌷 #شهید_میلاد_بیدی
تاریخ شهادت: ۱۴۰۳/۰۵/۱۰ - حمله تروریستی رژیم صهیونیستی
🥀 هدیه به روح مطهر شهید خوشنام عزیز ، نابودی هرچه سریع تر رژیم غاصب اسرائیلی صهیونیستی و نابودی منابع و عوامل شیطنت و شرارت در جهان صلوات
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#انتشار_حداکثری_اش_با_شما
💔🌷💔
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
💔🌷💔
#امام_زمان
#محرم #امام_حسین #اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
16.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا نظام با نفوذی های داخلی خیلی سریع برخورد نمیکنه؟🤔
🎥جواب راببینید👆
#خونخواهی_هنیه_عزیز
#اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
Iran.mp3
1.75M
وَسَیَعلَموالَذینَظَلَموا
اَیَّمُنقلبِِیَنقلِبون
💥این وعده خداست
🚨ای لشکر صاحب زمان
آماده باش، آماده باش...🚀
#حاج_قاسم #رئیسی
#اسماعیل_هنیه
🇮🇷🤝🇵🇸
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
22.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙استاد پناهیان(حفظهالله):
روضه های اباعبدالله الحسین(ع)
همش یعنی خانواده...
باخانوادت یه روضه میری ومیای،
روابط خانواده همش تنظیم میشه..
#محرم #امام_حسین #اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان لطفا این کلیپ رو به صورت حداکثری انتشار بدید بخصوص تو تلگرام و اینستا و واتساپ شاید یه بی حجاب از خواهرامون از هموطنامون رو بتونیم از عذاب ابدی نجات بدیم.
@goruh_farhangi_313
😭😭😭😭😭😭😭
👇جوانی موبایلش را که کنار قرآن گذاشته و یادش رفته بود با خودش ببرد. وقتی از منزل بیرون رفت " قرآن سوالی از موبایل میکنه "
* چرا اینجا انداختنت ؟
📱موبایل: این اولین بار است که منو فراموش میکنه
📖قرآن : ولی من را که همیشه فراموش میکنه
📱موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم ،اونم با من
📖قرآن: منم همیشه با اون حرف میزنم ولی اون نه گوش میده و نه با من حرف میزنه *
📱موبایل: آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم..
📖قرآن: منهم پیام و بشارتهایی دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم میکنند*
📱موبایل: از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضرر باز هم منو ترک نمیکنه..
📖قرآن: ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم "ها هستم با این همه درمان ، از من دوری میکنه
📱موبایل: از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه
📖قرآن: من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه..
در این بین صدای پای جوان آمد که " موبایلم یادم رفته "
📱موبایل: با اجازه شما ، اومد منو ببره، من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه....
📖 "" قرآن : من هم قیامت به خدایم شکایت میکنم و عرضه میدارم "یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا "
ای مسلمانان والله قرآن مهجور مانده...
در نشر این پیام کوشا باشید..
اِنشاا... دلهای هممون به نور قرآن منور باشه 🌺🌺🌺
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥به دنیا بگویید چرا می گفتیم "مرگ بر امریکا✊️مرگ بر اسرائیل✊️
#خونخواهی_هنیه_عزیز
#اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
📚 تقدیر
قسمت ششم
✍️ خداروشکر کافه خلوت بود و میز کنار پنجره هم خالی!
همونجا نشستم و یه چایی دارچین سفارش دادم و به خیابون خلوتی که کافه توش بود زل زدم.فقط گهگاهی یه ماشین رد می شد و بیشتر، عابرا از پیاده روهای سنگ فرش دوطرف خیابونش، استفاده می کردند بعضیا خودشونو پوشونده بودن و میدویدن که کمتر خیس شن و بعضیا بدون چتر یا کلاهی آروم آروم قدم میزدن و انگار میخواستن از این هوا وبارون،انرژی زندگی بگیرن.چاییمو خوردم و به ساعت نگاه کردم.هنوز خیلی مونده بود تاشب و قطعا نمی تونستم تا اونموقع تو کاف بمونم.اومدم بیرون و قبل از حرکت،دوباره به ساعت نگاه کردم،از وقت نهار گذشته بود.
احتمالا به خاطر عدسی صبح و همین چایی دارچینی که دوسه تا هم بیسکویت کنارش گذاشته بودن،میلی به غذا نداشتم. یه کوچه ی خلوت پیدا کردم و وایسادم.صندلی ماشین رو خابوندم و چشمامو بستم که با صدای بارون یکم بخوابم. نفهمیدم کی خوابم برد و وقتی بیدار شدم،ساعت حدودای پنج عصر بود، به نظرم بهتر بود دیگه میرفتم خونه! هم یکم کمک می کردم!هم اینجوری مامان خوشحال میشد و احتمالا نگرانیش برای اینکه من میرم تو جمعشون یا نه رفع میشد.خودمو کشیدم که خستگی خواب رفع شه،صندلی رو برگردوندم سرجاش و حرکت کردم.وقتی رسیدم، کلی کفش زنونه و بچگونه پشت در بود و نشون میداد آبجی خانم ها وعروس ها و بچه هاشون اومدن.البته صدای بچه ها تا توی کوچه هم میومد.
بین رفتن و نرفتن تو خونه دودل بودم
که صدای زنگ اومدو تا به خودم بیام درباز شد و خاله رُقی و رضوانه اومدن تو ،خاله رُقی چندتا پله رو اومد بالا بغلم کرد و گفت خیلی بی معرفتم که یه سر بهش نمیزنم و مامان هم که همزمان در خونه رو باز کرده بود،رفت تو تیم اون و گفت که به اونم که مادرمه سر نمیزنم!رضوانه هم که پله ها رو اومده بود بالا، مثل همیشه با انرژی سلام داد و رفت تو خونه و بعد صدای آزاده اومد که احوالپرسی میکرد و کم کم صداها قاطی شد و خداروشکر، قضیه بدون جواب دادن من رفع شد.
خاله رُقی هم رفت تو و خواستم کفشمو دربیارم که مامان گفت:ماهان جان باباتم فرستادم خونه!یکم زنونه راحت باشیم!برو اونجا،شب با مردا بیا!
ناخواسته لبخندی رو لبم اومد و با خوشحالی ازش خداحافظی کردم و رفتم بیرون و از صمیم قلب خدا رو شکر کردم.تو خونه ی بابا اینا،هر دو تو سکوت نشسته بودیم،بابا یه مستند حیات وحش رو بدون صدا نگاه میکرد ومنم یکی از کتاب های مورد علاقه م رو از توی کتابخونه برداشته بودم و داشتم میخوندم.مثل اینکه مهران و فرشته هم نهار رو خونه ی مامان فرشته دعوت بودن.همه چی خوب بود تا وقتی که مهدی،شوهر الناز با شور و هیجان اومدو بعد از اینکه کلی مسخره بازی دراورد که چه خوبه خانم ها نیستن و مجلس مردونه است و کاش همیشه مراسما اینجوری زنونه مردونه میشد.
و حرفهای این چنینی،با ذوق خودشو پرت کرد رو مبل و گفت:بابا جان،میگم میخواین خانما رو بپیچونیم بریم فَشَم عشق و حال؟
هم من و هم بابا میدونستیم جونش به جون الناز بنده و داره شوخی میکنه،برای همین بابا لبخندی زد و گفت:صبر کن مهدی و داریوش و بهادر هم بیان،بعد میریم!مهدی دستاشو مالید به هم و گفت:به به!چه کیفی کنیم مجردی!بعدم به من اشاره کرد و گفت:بابا جان،این آقا ماهانت خیلی زرنگه که مجرد مونده ها!یه چیزی میدونسته رو نکرده!بابا با همون آرامش گفت:آقا ماهان هم به وقتش، دلشو میبازه و بالاخره دم به تله میده!
نگران نباش.تو دلم عمرا ی گفتم و تو ظاهر الکی خندیدم که به بابا بی محلی نکرده باشم.مهدی وقتی دید هر کار کنه نمیتونه مارو به حرف بکشونه،رفت سمت آشپزخونه و شروع کرد به سرکشی تو یخچال و کابینتا که خوراکی باب میلشو پیدا کنه.
این همه صمیمیتش برای این بود که مامان حسابی لوسش کرده بود.
یعنی در واقع همه ی داماداشو زیادی تحویل میگرفت و مهدی رو چون پسر داداشش بود،بیشتر!
البته عروس هاشو هم دوست داشت،
یعنی مامان و بابا واقعا چه برای بچه ها وچه برای همسراشون،از مهرو محبت چیزی کم نمیذاشتن و علاوه بر اون هر کمک مالی و غیر مالی هم که از دستشون بر میومد انجام میدادن و اینو نه اینکه چون پسرشونم میگم،
همه قبول دارن.مهدی بالاخره یه بسته پفک بزرگ پیدا کرد و بعد از یه تعارف الکی به من و بابا،رفت نشست
نفر بعدی که رسید مهدی (داداشم) بود تقریبا هم سن و سال مهدی (شوهرالناز)بود و تو یه رقابت فرزند آوری بین مامانم و زندایی،با سه ماه اختلاف سن دنیا اومده بودن.
یعنی مهدی ما،سه ماه بزرگتر بود و وقتی مشخص میشه جفت خانواده ها اسم مشترکی رو برای بچه هاشون
انتخاب کردن،برای اینکه موقع صدا زدن مشکل پیش نیاد،بعد از یه جلسه بین پدرمادرها،تصمیم بر این میشه که داداشم رو مِهدی صداکنن و پسر داییم رو مَهدی،و قضیه وقتی سخت میشه که مَهدی میاد داماد ما میشه و موقع صدا زدن باید حسابی حواسمون رو جمع کنیم...
ادامه دارد...
تعجیل درفرج آقا #امام_زمان صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاف شهرام همایون در آنتن زنده!
شهرام همایون در حالی که قصد داشت لحظه انفجار ساختمانی را به عنوان لحظه انفجار محل حضور #شهید_اسماعیل_هنیه به مهمان برنامه القا کند با واکنش جالب مهمانش روبرو شد.
فرزانه روستایی:
البته چرا روزه آقای همایون؟!
ساعت 2 نصف شب در تهران شبه!!🤦
پ.ن:💥آخه چقدر میتونن احمق باشن اینا
#خونخواهی_هنیه_عزیز
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘️درب منزلی که ۴۳ساله بازه ...
"مادرشهیداحمدخلیلی که هر لحظه چشم به راه و گوش به صدای پوتین آمدنش دارد ... "💔🇮🇷
#محرم #امام_حسین #اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
هدایت شده از 🌹قرار عاشقی(دعای فرج) 🌹
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز
ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🌷 #شهید_مسعود_نوروزیان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۰۵/۱۳ - جزیره مجنون
✍🏻 بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز :
✅ يا حسين اي بزرگ آموزگار شهادت و اي سوخته شعله هاي سركش عشق، به تو اقتدا میکنم
✅ از شما عزیزان امت حزب الله مي خواهم كه دست از دامان اسلام و امام امت برنداريد كه اگر چنين كنيد بر سر ما آن خواهد آمد كه بر سر كوفيان آمد.
✅ نگذاريد عده اي خون شهدا را پايمال كنند و هركجا كه هستيد با ظلم و ستم بستيزيد كه حق گرفتني است و دادني نيست.
👌 وصیتنامه کامل شهید را حتما مطالعه کنید
🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#انتشار_حداکثری_اش_با_شما
💔🌷💔
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
💔🌷💔
#امام_زمان
#محرم #امام_حسین #اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
⛔️ حقوق بی بشر!
❕یه اسب سوار خانوم از مسابقات المپیک حذف شد، چرا؟
چون یه فیلمی ازش در تمریناتش پخش شد که بجای ۳ بار ۶ بار به اسبش شلاق زده و به جرم حیوان آزاری ممنوع المسابقه شد!
❗️اما صهیونیستهایی که ۱۴ هزار کودک رو سلاخی کردهاند از بازیهای المپیک حذف نشدند!!
#محرم #اربعین
#خونخواهی_هنیه_عزیز
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 به محض شروع حمله نيروهاى مسلح ما عليه رژیم صهیونیستی غاصب، چنین عمل کنید👆
✍️پ.ن
شما هم مطالبه گر باشید
🇮🇷🤝🇵🇸
#اسماعیل_هنیه
#خونخواهی_مدافعان_حرم
#خونخواهی_شهدای_فلسطین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
🥀#آگاهی_و_انگیزشی
📌 تکنیک 10-10-10-10
هر وقت خواستین تصمیم مهمی رو بگیرین و یا عکس العملی بروز بدین از این تکنیک استفاده کنین..
تکنیک 10-10-10-10
برای استفاده از این تکنیک 4 سوال ساده رو باید از خودتون بپرسین:
1️⃣: پیامد این تصمیمِ من بعد از 10 دقیقه چیه؟
2️⃣ : پیامد این تصمیم بعد از 10 روز چیه؟
3️⃣: پیامد این تصمیم بعد از 10 ماه چیه؟
4️⃣ : پیامد این تصمیم بعد از 10 سال چیه؟
@goruh_farhangi_313
داشت جارو می کرد،
گفتم؛ مگه به خاطر گرمای شدید شما تعطیل نیستید؟؟
خندید و گفت: فقط کارمندهایی که زیر کولر نشستند تعطیل شدند!
ما که برق مصرف نمیکردیم...
@goruh_farhangi_313
امام باقر (ع):
مذاهب گوناگون، شما را از راه بدر نبرد؛ به خدا قسم، شيعه ما نيست، مگر كسى كه از خداوند عزّ و جلّ اطاعت كند.
📚الکافي ج2 ص73
#محرم #اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
51.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خامنهای (حفظه الله):
🇮🇷ملت عاشق مبارزه با صهیونیستهاست🇮🇷
#نماهنگ_آمادهایم✌️
🎥کاری دیگر از گروه جهادی رسانهای《هتنا》
#اربعین #امام_زمان #اسماعیل_هنیه
🇮🇷🤝🇵🇸
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
23.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دوربین مخفی
روضه بی ریا گوشه خیابون💔
ببینید حتما حالتون عوض میشه...
#محرم #امام_حسین #اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
بد اخلاقی ، از سحر و جادو بدتر است
✍ استاد فاطمی نيا(ره) :
امروز مردم دچار خرافات هستند ، می گويند به من گفته اند : تو موكل داری ! همزادت فلان كار را می كند ! و... اكثر اينها دروغ و توهمات است !
طرف بد اخلاق است و همسرش از او بدش می آيد ، به جای اينكه محاسبة النفس كند كه چه كاری انجام داده ام كه اينطور شده است و اخلاقش را اصلاح كند ، سريع نزد دعانويس می رود ! عزيز من ، بد اخلاقی از سحر و جادو بدتر است . عجيب است كه انسان به جای اينكه در فكر اصلاح نفس خود باشد ، دائما دنبال خرافات است .
#اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
هدایت شده از 🌹قرار عاشقی(دعای فرج) 🌹
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز
ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🌷 #شهید_صادق_باجلان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۵/۱۴ - ارتفاعات سردشت
✍🏻 بخشی از وصیتنامه این شهید عزیز :
✅ اگر میخواهید به جایی برسید و عاقبت تان ختم به خیر شود سعی کنید نماز را هر چه با شکوه تر و در اول وقت انجام دهید و همیشه به یاد او [خدا] باشید زیرا اوست صاحب همه چیز . پس ، از او بخواهید و امید به کس دیگری نداشته باشید و رزق و روزی را از ایشان طلب کنید و در تمام حالات پشتیبان و حافظ خون شهیدان باشید.
🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#انتشار_حداکثری_اش_با_شما
📚 تقدیر
قسمت هفتم
با اومدن مِهدی، بازیشون دونفره شد و انقدر دادو بیداد کردن که من فهمیدم دیگه نمیتونم کتاب بخونم و بستم و گذاشتمش سرجاش.
کتابخونه رو مرتب کردم و همراه بابا که هنوز محو مستند، حیات وحش بود،شدم که بعد از اینکه من کتابم رو بستم،یکم صداشو زیاد کرده بود.
بقیه ی مردها هم کم کم اومدن و ساعت هشت شب،مامان زنگ زد و گفت بریم اونجا!
مهران و فرشته هم اونجا بودن و وقتی دیدمشون فهمیدم چقدر دلم براشون تنگ شده بود!
کیان و کیوان رو که صبح دیده بودم و حالا نوبت نشون دادن محبت دایی، عمویی به بقیه ی بچه ها بود که تا رسیدیم مامان صدام زد و به بهونه ی فلان چیز کجاست پیداش نکردم، تاکید کرد انجام بدم!اول از همه یه سری به اتاقم زدم که بچه ها سخت مشغول بهم ریختنش بودن و اونجا یه دور مثلا با همشون بازی کردم، جواب سؤالای حوصله سربرشون رو دادم و بعد از اینکه با حسرت از اتاق کُن فیکون شده ام بیرون اومدم، ساناز رو دیدم که با اون شکمش که دیگه همگی بهش عادت کرده بودیم و اگه حامله نبود تعجب میکردیم، افتاده بود دنبال نگار تازه راه افتاده اش که بهش غذا بده و شوهرشم از دور فقط نگاهشون میکرد.پسر خوبی بود، اما من ازش خوشم نمیومد. رفتاراش یجوری بود،برعکس بقیه به زنش کمک نمیکرد و شاید این حس بده با دیدن وضعیت ساناز که بخاطر یه پسر داشتن مجبور بود همش سختی بکشه بیشتر میشد.
رفتم ظرف غذا رو از ساناز گرفتم، دستم و گذاشتم پشتش و گفتم بره بشینه!خودمم نشستم رو زمین و نگارو صدا زدم که بیاد غذاشو بخوره، نگاهی به مادرش کرد و انگار وقتی فهمید یه دقیقه نشسته،بهش برخورد و بغض کرده رفت سمت باباش.
منم از فرصت استفاده کردم و ظرف غذارو دادم دست بهادر،نگار رو نشوندم رو پاش و با خنده ای که خیلی سعی داشتم مصنوعی بودنش معلوم نشه رو به نگار گفتم:ببین غذا خوردن از دست بابایی چه مزه ای داره
نگار میخواست با دست ظرف غذارو برگردونه که سریع گرفتمش و وقتی دیدم از بهادر آبی گرم نمیشه، نگار رو هم با دست دیگم بغل کردم و بردم سمت آشپزخونه و گفتم:پس میخواد از دست داییش غذا بخوره!
ساناز میخواست سر راه نگارو بگیره که نذاشتم و وقتی وارد آشپزخونه شدم، مامان غمگین نگاهم کرد و گفت: چقدر بابا شدن بهت میاد.
خدایا امشب کی تموم میشد؟!
در جوابش لبخند زدم و آروم دم گوشش گفتم:کاش تو انتخاب بهادر، تجدید نظر میکردین...
لبشو گاز گرفت و خواست ظرف غذای نگار رو بگیره که نذاشتم و بلند و جدی گفتم:نه!قراره خودم بهش غذا بدم. نگار بغض کرده نگاهم کرد و همش دنبال مامانش بود که یه قاشق پر کردم گرفتم جلو دهنش و گفتم:غذاتو که خوردی میری پیش مامانت باشه؟
مامان مثل همیشه که منتظر میشد من نتونم یه کاری رو انجام بدم و سریع از دستم بگیره،وایساده بود کنارم و منم حسابی افتاده بودم رو دنده لج و بیخیال کاری که میدونستم از پسش بر نمیام نمیشدم که بهادر وارد آشپزخونه شد و احتمالا به تلافی حرفی که بهش زدم کنارم نشست و گفت:به بچه گفتی غذا از دست بابا خوشمزه س،خوب معلومه از دست دایی نمیخوره دیگه!بعد هم دم گوشم گفت:اونم دایی یُبسی مثل تو!
جنگی بود که خودم شروعش کرده بودم باید و چون دوست نداشتم امشب و کلا روابط خوبمون خراب بشه، باید همینجا تمومش میکردم که گفتم:دست باباش درد نکنه،پس منم برم یکم پیش خواهر و برادرام بشینم تا شما بیاین.ابرویی برام بالا انداخت و من با لبخندی رفتم بیرون و کنار ساناز نشستم که همه ی حواسش به آشپزخونه بود.آروم گفتم:من فکر میکردم بهادر کارارو گردن نمیگیره،نگو یکی دیگه نمیزاره!ساناز برگشت سمتم و گفت:چی؟با منی؟گفتم:بله خواهر من بله!میگم اینقدر نگاهشون نکن. اونم باباشه،میتونه بهش غذا بده!
به فکر خودت و بچه جدید باش!
خودشو با بادبزنی که تو دستش بود باد زد و گفت:بهادر خسته است آخه!
یه لحظه تو ذهنم اشتیاقش برای بازی تو خونه و شلوغ کاریاشو مرور کردم و گفتم:تو نیستی؟!
لبخندی زد و گفت:پس همه حق دارن که میگن دیگه وقتشه!ماشاالله عاقل شدی.خندیدم و تکیه دادم به پشتی مبل و گفتم:صدات قطع و وصل میشه.اونم نامردی نکرد و یه جوری بلند حرفشو تکرار کرد که بقیه رو هم بریزه رو سرم و همه چی از همونجا شروع شد.سر سفره شام که همشون با چشم و ابرو به رضوانه اشاره میکردن و مامان هم هی ازش تعریف میکرد.یبار گفت:سالادو رضوانه درست کرده ها،چه هنرمنده دخترم!و همه شروع کردن تایید حرفش. یبارم بابارو مخاطب قرار داد و گفت:لباسشو خودش دوخته ها علی آقا،باورت میشه؟و بابا هم مثل همیشه تو تیم مامان بود و کلی اظهار ناباوری کرد و ماشاالله گفت و خلاصه شام رو به طور کامل، کوفتم کردن و بعد از شام هم موضوع صحبت همه شد،مساله ی ازدواج من و حرف های اینجوری که به نظرم اصلا جالب نبود...
ادامه دارد....
تعجیل درفرج آقا #امام_زمان صلوات 🌷