#معرفی_کتاب #قصه_دلبری داستان زندگی شهید #محمد_حسین_محمدخانی به روایت از همسر شهید انتشارات #روایت_فتح #گوشه‌_نشین @gosheneshen

دلش روشن بود این ازدواج سر میگیرد نزدیک در به من گفت:رفتم کربلا زیر قبه امام حسین گفتم:برام پدری کنید فکر کنید منم علی اکبرتون..هرکاری قرار بود برای ازدواج پسرتون انجام بدید برای منم بکنید! #قصه_دلبری #گوشه‌_نشین @gosheneshen

سه تا نامه جدید آورده بود گرفت جلویم و گفت: راستی سرم بره هیئتم ترک نمیشه ته دلم ذوق کردم نمیدانم اوهم از چهره ام فهمید یانه حس میکردم حرف دیگری هم دارد گفت: دنبال پایه می گشتم باید پایه ام باشید نه ترمز زن اگه حسینی باشه شوهرش زهیر میشه #قصه_دلبری #گوشه‌_نشین @gosheneshen

از همان روزهای اول متوجه شد جانم برای لواشک میرود هفته ای یکبار را حتما گل میخرید همه جوره میخرید گاهی یک شاخه گل ساده گاهی تزیین شده یک بسته لواشک و قره قروت و پاستیل هم می گذاشت کنارش #قصه_دلبری #گوشه‌_نشین @gosheneshen

رفتم مشهد یک دهه متوسل شدم گفتم حالا که بله نمیگید امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه پاک پاک که دیگه به یادتون نیفتم نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت اینجا جاییه که میتونن جیزی رو که خیر نیست خیر کنن و بهتون بدن نظرم عوض شد دودهه دیگه دخیل بستن که برام خیر بشید #قصه_دلبری #گوشه‌_نشین @gosheneshen

‏ما دو پیراهن بودیم، بر یک بند.. یکی را باد برد... دیگری را باران هر روز خیس میکند! #شیفت_شب #جامانده #گوشه‌_نشین @gosheneshen

‏با کسی که دوسش دارین و دوستون داره ازدواج کنین حتی اگه به خاطرش ۱۰۰۰ کیلومتر رانندگی کردین... چند سال زندگی اروم انقدرا ارزش داره *سونیک* #گوشه‌_نشین @gosheneshen

#اربابم مثلِ خرما به نخیل است ضریحت #ارباب آنکه دستش شده از نخلِ تو کوتاه، #منم #جامانده #گوشه‌_نشین @gosheneshen

#اربابم نام ما را بنویسید کف صحن #حسیـن بنویسید که یک بی سر و پا #جامانده #گوشه‌_نشین @gosheneshen

#سلام_امام_زمانم يوسفِ مصر تويى ، ديده ی يعقوب منم به تو اى نور از اين ديـده ی كم نور سلام #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #گوشه‌_نشین @gosheneshen

با کسی ازدواج کنید که وقتی حرف می زنید، نگاه کردن به صورت شما براش مهمتر از نگاه کردن به گوشی باشه... #گوشه‌_نشین @gosheneshen

گاهی نیاز بود باشی :) #گوشه‌_نشین @gosheneshen