مثل آهنگ خارجیایی که دوسشون داشتم اما معنیشونو نمیدونستم بودی برام، مثل وصلهی ناجور زندگی. آقاجون که هروقت با عزیز حرفش میشد میگفت: یه عمر گذشته اما هنوزم وصلهی ناجوری، هنوزم مثل همون روزایی و عوض نشدی...
نمیدونم اون روزا عزیز چجوری بود اما شبیه تو بود گمونم، دوس داشتنش قطع و وصل میشد، رفت و آمد داشت،
کم و زیاد داشت!
وصلهی ناجور بودی اما ناجور بودنتم قشنگ بود، میومدی بهم، قَدِت به قَدَم، وَزنِت به وَزنَم، رنگِ چشات به رنگِ چشام اما دنیات... دنیات، رنگ دنیای من نبود، من میگفتم آبی تو میگفتی سیاه، من میگفتم دیوونه بازی تو میگفتی عاقل بودن، هی من میگفتم، هی تو میگفتی. انقدر گفتم و گفتی تا یه روز که آقاجون با عزیز دعواش شده بود و با بغض نگام کرد، تنم لرزید، یهو گفت: جایی که فهمیدی یکی وصلهی ناجور زندگیته ول کن برو، آدمارو به امید عوض شدنشون نمیشه نگه داشت،
نمیشه چون نه عوض میشن و نه انصافه عوضشون کنی،
با هیچکس به امید عوض شدنش نمون باباجان، منو عزیزت وقتی ازدواج کردیم خیلی بهم میومدیم اما همه ظاهرمونو میدیدن، هیچکس نمیدونست از دلِ من تا دلِ عزیزت چقدر فاصلهست، فاصلهای که هیچوقت پر نشد! واسه من دیگه دیره این حرفا ولی تو که اول راهی، هرجا فهمیدی دل و دنیاتون دوره ول کن برو دختر، ول کن برو...
آقاجون راست میگفت، من نمیتونستم عوضت کنم تا بشی وصلهی جور زندگیم، نمیتونستم چون دنیات به دنیام نمیومد، چون کنار هم بودن آدمایی که دنیاشون مثل هم نیست، زندگیشونو پشت هالهای از غم حبس میکنه...
حالا میفهمم
گاهی واقعأ دوست داشتن کافی نیست،
به چیز بیشتری نیازه،
چیزی به اسم هم دنیا بودن...
#نازنين_عابدين_پور
#گوشه_نشین
@gosheneshen
مثل آهنگ خارجیایی که دوسشون داشتم اما معنیشونو نمیدونستم بودی برام، مثل وصلهی ناجور زندگی. آقاجون که هروقت با عزیز حرفش میشد میگفت: یه عمر گذشته اما هنوزم وصلهی ناجوری، هنوزم مثل همون روزایی و عوض نشدی...
نمیدونم اون روزا عزیز چجوری بود اما شبیه تو بود گمونم، دوس داشتنش قطع و وصل میشد، رفت و آمد داشت،
کم و زیاد داشت!
وصلهی ناجور بودی اما ناجور بودنتم قشنگ بود، میومدی بهم، قَدِت به قَدَم، وَزنِت به وَزنَم، رنگِ چشات به رنگِ چشام اما دنیات... دنیات، رنگ دنیای من نبود، من میگفتم آبی تو میگفتی سیاه، من میگفتم دیوونه بازی تو میگفتی عاقل بودن، هی من میگفتم، هی تو میگفتی. انقدر گفتم و گفتی تا یه روز که آقاجون با عزیز دعواش شده بود و با بغض نگام کرد، تنم لرزید، یهو گفت: جایی که فهمیدی یکی وصلهی ناجور زندگیته ول کن برو، آدمارو به امید عوض شدنشون نمیشه نگه داشت،
نمیشه چون نه عوض میشن و نه انصافه عوضشون کنی،
با هیچکس به امید عوض شدنش نمون باباجان، منو عزیزت وقتی ازدواج کردیم خیلی بهم میومدیم اما همه ظاهرمونو میدیدن، هیچکس نمیدونست از دلِ من تا دلِ عزیزت چقدر فاصلهست، فاصلهای که هیچوقت پر نشد! واسه من دیگه دیره این حرفا ولی تو که اول راهی، هرجا فهمیدی دل و دنیاتون دوره ول کن برو دختر، ول کن برو...
آقاجون راست میگفت، من نمیتونستم عوضت کنم تا بشی وصلهی جور زندگیم، نمیتونستم چون دنیات به دنیام نمیومد، چون کنار هم بودن آدمایی که دنیاشون مثل هم نیست، زندگیشونو پشت هالهای از غم حبس میکنه...
حالا میفهمم
گاهی واقعأ دوست داشتن کافی نیست،
به چیز بیشتری نیازه،
چیزی به اسم هم دنیا بودن...
#نازنين_عابدين_پور
#گوشه_نشین
@gosheneshen
الان اگه پنج سالَم بود آرزو میکردم موهام مثل آنشرلی قرمز باشه و تو یه دشتِ سرسبز زندگی کنم،اگه هشت سالَم بود آرزو میکردم قَدَم کوتاه باشه تا مثِ پریسا بتونم میزِ اول بشینم ، شایدَم آرزو میکردم مامان هر روز صبح ساندویچِ الویه برام درست کنه و گوجه سبزایی که واسه زنگِ تفریحَم میذاره نمک بزنه! اگه دَه سالم بود آرزو میکردم عروسیِ خاله از همه قشنگتر برقصَمُ دامن لباسم چین چینی باشه! اگه پونزده سالم بود آرزو میکردم مامان اجازه بده گوشهی فِر خوردهی ابروهامو با قیچی کوتاه کنمُ وقتی میخوام برم بیرون رٌژِ لب بزنم!اگه هیجدَه سالم بود آرزو میکردم تویِ دانشگاهِ مورد علاقه و رشتهی مورد علاقَم قبول بشم !همهی ما همینیم ، تو هر سنی با هر شخصیتی آرزوهایِ متفاوتی داریم ،آرزوهایی که گاهی برای دیگران قابلِ درک نیست و مسخره بنظر میرسه ،اما مهم نیست ، مهم اینه که من هنوزم آرزو دارم موهامو قرمز کنم و یه پیراهنِ چین دارِ یاسی داشته باشم ! اصن مهم اینه که آرزویی باشه ؛انگیزهای باشه،فرصتی باشه ..!
#نازنین_عابدین_پور
#گوشه_نشین
@gosheneshen