eitaa logo
گُوْشِه نِشینْ
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
172 ویدیو
2 فایل
کپی فقط با هشتگ #گوشه_نشین عُمْری بُوَدْ‌ کِه #گُوُشِه نِشیِنِ مُحَبَتَمْ! این گُوشِهِ را بِه وُسعَتِ عالَمْ نمیدَهَمْ... #ارباب_حسین ♥️🌱 ادمین اصلی @fatemeh_mim تبلیغات https://eitaa.com/tablighat_goshe فروشگاه @gosheneshen_market
مشاهده در ایتا
دانلود
باور کن من یاد گرفته ام جز با تو آرام نشوم #قران #عشق_همیشه_همراه @gosheneshen
#لاادری @gosheneshen
سه بعد از ظهر باید دلتنگ شد وگرنه نصف شب که حتی آدم های عاقل هم عاشق و دلتنگ میشوند... @gosheneshen
"تو باور میکنی؟" روز زیارت مخصوص امام رضا (ع) که باشد هرچقدر هم که خودت را به آن راه بزنی باز هم دلتنگی انتهای شب سراغ دلت می آید و دلت پر میزند تا حرم ، تا یک گوشه دِنج در صحن گوهرشاد و رو به روی گنبد و دلت هوایی میشود برای تماشای نسیمی که پرچمِ گنبد را تکان میدهد، یا شـاید هم دلت پر میزند تا رو بـه روی پنـجره فـولاد و حسرت یک دل سیر درد و دل ... میدانم همه ما یک دنیا خاطره داریم در گوشه گوشه های این حرم و حالا شاید این خیال ها و پر زدن ها اشکی شود و بریزد بر داغِ دوریمان ... اما خودمانیم تو باور میکنی آقایی که در اذن دخول حرمش میخوانیدم یَِسمَعُون کلامی و یَرُدون سَلامی ... صدای دل شکسته ما را بشوند و جواب ندهد؟... پس بگو سلام ! از همین جا ... از همین راه دور !‌ و یقین کن که جواب میدهد آقا . . . زیارت قبول جامونده ها... + اگر تو حرم امام رضا این متن رو میخونید برای ما هم دعا کنید! @gosheneshen
جمعتون بخیر...
گُوْشِه نِشینْ
#بسم_الله #پارت_چهارم روزي زنبوري به من گفت: به ما آموخته اند كه عسلي بسازيم كه از جنسِ شـيره ي گل
حتی توکای سیاه نیز بر ان شاخه نزديك ديده نميشود؛ اما صداي آواز اليكايي از دور مي آيد. قطره هـاي ناپيـداي مـه پوسـت صـورت تـو را براق میکند. برادرت، ناگهان، انگار كه بي هيچ دليلي، فريـادي شـادمانه و غـول آسـا بـر ميكـشد، نعـره يـي غريب، كه يك گله گاو را ميرماند. گاوهـا، بـرادرت را بـد نگـاه ميكنـد. عـسل، روي لبـاسِ سـرخ گلـدار دخترك خفته در زنبيل، روسري سرخ گلدار مي اندازد تا مبادا گاوهاي خشمگين، به دخترك حمله كنند . من ميخندم. برادرت مي آيد، با زنبيل ماهي هايش. - چه شد؟ چرا آنطور نعره كشيدي؟ - مارِ شادي ، ناگهان، مرا گزيد خواهر جان! - شادي از اينكه هنوز زنده يي؟ - زنده ام، اينجايم، در جنگلي از درختانِ ون، كنار سرداب رود، نزدِ شما، و نزد مردمي كه دوستم دارنـد و كساني كه مرا به دژخيمان نسپردند. ما ميخنديم. ما آرام و عاشقانه مي خنديم. برادرت بلنـد ميخنـدد. بگـذار ايـن لحظـه ي عظـيمِ آسـودگي راتجربه كند. من او را لو نداده ام . من هيچ برادري را به سلاخان نسپرده ام .گاوها گاوند كه بـد نگـاه ميكننـد. تو اما هنوز در انديشه آن بيست و سه روز هستي كه تاب آوردم، و آن دو ماهي كه هرگز درباره اش چيزي از تو نپرسيدم و نخواهم پرسيد. - حكايتِ رفته است بانوي خوبِ آذريِ من! ديگر به آن تاريك خانه سرك نكشيم. - «مستاجران عاشق، بارها به آن تاريكخانه بازگردانده خواهند شد.» مگر تو نگفته يي، گيله مردِ كوچك؟ برادرت نگاه ميكند. براي خود، حق مشاركت نميبيند. همين بس كه به سلاخان سپرده نشد. عسل ميگويد: در «رودبارك» معلمي ميكنيم، و آهسته آهـسته، مقـدمات يـك جنـگِ كوهـستاني را فـراهم بياوريم. ارتشِ شاه، تيمسارهاي خسته ي عياش قمارباز، هرگز به اين ارتفاعات نخواهند آمد، گيله مرد! بيا ديگر برنگرديم به جايي كه هر نگاهي، بوي تعفنِ نگاهِ يك مامور را دارد، نميشود؟ - نميشود. تا شكنجه هست، هيچ نقطه يي ازجهان اَمن نيـست. آن مـرد، بـا دلبـستني اسـتوار بـه اينكـه درلحظه هاي مصيبت تنهايشان نخواهيم گذاشت، آنگونه بـا اطمينـان ميگفـت:« عاشـقان، هرگـز تنهـا نخواهنـد ماند.» ميگفت، براي آنكه تنهايش نگذاريم، نه براي آنكه يك اصلِ طبيعيِ مادي ابـدي را گفتـه باشـد. بـاز،راه مدِه كه فكرِ مه مصنوع ي به سر وقتت بيايد، و باز، حصاري نرم از تخيل آسودگي.نه...ما آمده يـيم چنـدروزي اينجا بمانيم تا ريه هايمان بي فشار نفس كشيدن را به خاطر بياورد. از اينجا بـه دامنـه ي سـاوالان تـو خواهيم رفت و چند روزي پدرت را شاد خواهيم كرد. يك كندو عسل، به قـدرِ يـك قطـره محبـت شـيرين نيست. شبها دورِ آتش، حلقه خواهيم زد و سيب زميني هاي را در خاكسترِ داغِ داغ، برشته خـواهيم كـرد. گلپرِ اصل. نمكِ نرم. من دوست دارم كه يك دسته گلِ كوچكِ كوتاه قدِ صحرايي براي پدرت ببرم. اينبار، فقط براي خودش. (خاطره: دخترك! قلبت را به من بسپار! تنهايي،پيرم كرده است.) - هاه! با يك دسته گّلك مرا شاد ميكند. - آقا! همه اش اين دسته گلِ كوتاه نيست. عشق هم هست. ايمان، سخت تر از آهنِ آبديده. من-گيله مردكوچك- بيست و سه روز در اتاقِ زير پله بودم و پسرتان را لو ندادم.كم است؟ @gosheneshen
هزار جمعه چشم ‌من، شده‌ست چشمه‌ی غمت نیامدی! هنوز هم، هزار بار عاشقم @gosheneshen
ممنون که بیادمونید #ارسالی
✨ داشت کارم گره می‌خورد ولی تا گفتم: "جانِ آقای خراسان" همه را بخشیدی ♥️ ✍ @gosheneshen
هوای خودت راداشته باشی جمعه بهترین روزهفته است وتابستان زیباترین فصل سال فقط کافیست حال دلت خوب باشد @gosheneshen
بچه که بودم عاشق چیز های شیرین بودم از آبنبات شیرین بگیر تا ماست شیرین چای شیرین بقیه ی چیز های دیگر از نوع شیرینش اما حالا دارم خودم را عادت میدهم به تلخی به چای تلخ شکلات تلخ قهوه تلخ و هر چیز دیگر از نوع تلخش ته این عادت ها میخواهم برسم به سازگاری به سازش با طعم تلخ زندگی به تحمل به صبوری به نبودن ها و طعم یاس و تلخ دوری عادت به تمام تلخی های زندگی... @gosheneshen
معترضانه گفت:↯•° کجایے اے ...😧 به آرامے ندا داد↯•° تو کجایے ... :)💔 ••[ اِنَّنے مَعَکُما اَسمَعُ وَاَرے ]•• @gosheneshen