#پارت امروزه👇👇👇حتماچک شود‼️
_سلام.
نگاهم لحظهای روی صفحهی گوشی مکث کرد
و ذهنم گریز میزد به در انباری قفل شده پشت خونه.
جوری که انگار همه مثل من میتونستن پشت اون در رو ببین.
_هستی لیلی خانوم سلام کردم.
نزدیک در اتاق ایستاده بودم احساس کردم یکی #پشت #سرمه
به طرف در اتاقم چرخیدم
و درحالیکه عبدالحمید گوشیم رو از میون #انگشتان شل شده ام بیرون کشید، واسم روی گوشی رو نگاه کرد،گفت:
_فرهان؟!
گوشیو روی بلند گو گذاشت:
_دلم تنگ شده بود لیلی خدا رو شکر صداتو شنیدم
چشمای برادرم گرد شد وگوشیو قطع کرد:😱
بیاکارت دارم.
https://eitaa.com/joinchat/3259629617Cf3bf270daa
https://eitaa.com/joinchat/3259629617Cf3bf270daa
#پارت امروزه👇👇👇حتماچک شود‼️
_سلام.
نگاهم لحظهای روی صفحهی گوشی مکث کرد
و ذهنم گریز میزد به در انباری قفل شده پشت خونه.
جوری که انگار همه مثل من میتونستن پشت اون در رو ببین.
_هستی لیلی خانوم سلام کردم.
نزدیک در اتاق ایستاده بودم احساس کردم یکی #پشت #سرمه
به طرف در اتاقم چرخیدم
و درحالیکه عبدالحمید گوشیم رو از میون #انگشتان شل شده ام بیرون کشید، واسم روی گوشی رو نگاه کرد،گفت:
_فرهان؟!
گوشیو روی بلند گو گذاشت:
_دلم تنگ شده بود لیلی خدا رو شکر صداتو شنیدم
چشمای برادرم گرد شد وگوشیو قطع کرد:😱
بیاکارت دارم.
https://eitaa.com/joinchat/3259629617Cf3bf270daa
https://eitaa.com/joinchat/3259629617Cf3bf270daa