#قصه_اشنایی
محمدامین چندسال پیش نبود موهاش جوگندمی شده بود چهره اش باتجربه تر بود ولی جذابتر
وقتی اومد باهام حرف زد که چقدر دنبالمون گشته و از دوست بابا آدرسمونو گیر آورده و فهمیده بابا رفته بی پناه شدم
اون روز گفت من میشم مثل بابات تو میشی مثل دخترم .میشیم همه کاره هم. باهم برگشتیم خونه محمدامین
محمدامین اهل محرم نا محرم بود گفت الینا ما نامحرمیم بریم عقد موقت بخونیم فقط برای اینکه محرم هم باشیم.......
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff