#داستان_زندگی_الناز_براساس_واقعیت❗️
تازه ۱۴سالم بود عشق درس خواندن رو داشتم و برای خودم آرزوها داشتم. ولی یک شب اتفاق عجیبی افتاد تمام فامیل اون شب خونه ما بودند بعد شام خواهرام منو سر صندلی نشوندند و تمام فامیل دور سرم جمع شدند و بعد پسرداییم با دسته گل وارد شد متعجب بودم و چیزی نمیدونستم تا اینکه پدرم گفت پاشو با پسرداییت برو تو اتاقت منم که با تمام بچگیم قبول کردم رفتم پسر داییم به محض وارد شدن در اتاق رو بست و با لحن چندشی گفت خب خانوم خوشکله شما از فردا ... 😭👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
#واقعی_لطفا_با_دقت_دنبال_شود❣