#پارت24
تو میدونستی من از سیگار متنفرم چه برسه به ...
بشین ایلای بشین رو اعصاب من راه نرو بگو کی گفته
پا تند کردم که برم ولی از پشت بازومو گرفت
وگفت بگو کدوم نامردی گفته
برگشتم که جوابشو بدم با چیزی که پشت سرش دیدم زبونم قفل شد وچشمام تار دید
بابام درست پشت سر ابراهیم واستاده بود دستاشو مشت کرده بود صورتش سیاه سیاه شده بود.به زور دهنمو باز کردم وگفتم
_ ابراهیم
چون لحنم آروم بود ابراهیم متوجه ترس وتعجب من نشد وبلند ورسا گفت
_جاااانم
با تته پته گفتم
_با...بابام...
ابراهیم گفت بابات !؟وانگار از صورت ترسیده ی من تازه متوجه اوضاع شد و با ترس سرشو برگردوند تا پشت سرشو نگاه کنه که دستای مشت شده ی بابام درست روی دماغش فرود اومد و صورتش تمام خون شد...
https://eitaa.com/joinchat/770310263C8c5629a060