صورت و دست و پا و جوانی و اصلا همه چیزشان را به پای معامله بردند .
در حراجستان عشق ، هوش و حواسی در کار نیست .
چشم یک جا و پا جای دگر از بهر دل بردن ، از بهر دیده شدن .
یار راضی نیست ، جان می خواهد دهی در راه عشق .
محمد ، جوان رعنای رهنان اصفهان ، اول بدنش را در کربلای فتح المبین آماج تیرهای عاشقی قرار داد ، بعد در موسیان و رقابیه در عملیات محرم چشمش را به دوست تقدیم کرد و سپس بی خیال پایش در کنار دریاچه نمک فاو شد و به عنوان آخرین تقدیمی ، پیکرش را در جزیره ام الرصاص به خون کشاند .
سردار شهید محمد زاهدی در لشکر 25 کربلا فرمانده محور بود . ناشناس به لشکر 14 امام حسین علیه السلام آمد تا به عنوان بسیجی ساده خدمت کند . بعد از مدتی او را شناختند و فرماندهی گردان امام رضا را به ایشان محول کردند .
در کربلای4 در جزیره ام الرصاص ، فرمان عقب نشینی را شنید ، اما تعدادی از یارانش در جزیره بلجانیه در محاصره دشمن بودند . گفت یا همه با هم به عقب می آئیم یا که از عقب نشینی خبری نیست .
یارانش در جزیره بلجانیه به اسارت دشمن درآمدند و خودش کمی آنسوتر در ام الرصاص به آسمان پر کشید .
عکس یادگاری مراسم
بیش از 40 سال جهاد در عرصه های رزمی – امنیتی – انتظامی – علمی و فرهنگی را در کارنامه خود داشت . در 4 سوی کشور فرماندهی و مدیریت کرده بود . فرمانده سپاه های شاهرود و آمل و ارومیه . فرمانده سپاه های استانی در کرمانشاهان و سیستان و بلوچستان . فرمانده انتظامی استان سیستان و بلوچستان – جانشین فرماندهی انتظامی تهران بزرگ . استاد دانشگاه – نویسنده و پژوهشگر ، گوشه هایی از عرصه های جهادی این مرد بزرگ بوده .
فرماندهی لایق و کاردان بود . بی ریا و خودمانی ، اهل تهجد و مناجات ، ساده زیست و مردمی و قاطع و سرباز ولایت بود .
سردار محمد شعبانی معروف به حاج ناصر ، در اسفند سال گذشته بر اثر ابتلا به بیماری کرونا دارفانی را وداع گفت . در چند ماه گذشته به دلیل وضعیت ، مراسم یادبودی برای ایشان برگزار نشد تا اینکه دیشب این مراسم در سالن اندیشه حوزه هنری در تهران برگزار گردید . دوستان و یاران این عزیز سفرکرده از سراسر کشور آمده بودند . آقای نظام اسلامی ، مجری برنامه و سرلشکر پاسدار مصطفی ایزدی و سرتیپ حاج حسین دقیقی سخنران مراسم بودند .
روحش شاد
حضوری فعال ، اثرگذار و همیشگی
در سال های دفاع مقدس قشرهای مختلفی از مردم در جبهه ها حضور یافتند .
دانش آموزان - دانشجویان - معلمان - کارگران - کارمندان - کشاورزان - بازاریان -.............. روحانیت .
طلبه ها و روحانیون حوزه های علمیه نسبت به آمار جمعیتی اشان، درصد بالایی از حضور در سال های دفاع مقدس را به خود اختصاص داده بودند .
شاید بیشترین وظیفه و توقعی که از روحانیت در جبهه ها می رفت ، امور تبلیغی و فرهنگی بود اما طلبه های جوانتر ، لباس رزم می پوشیدند و در عملیات ها شرکت می کردند .
تصویر بالا منطقه عملیاتی والفجر8 و روحانیون جوان در لشکر مقدس 14 حضرت امام حسین علیه السلام می باشند .
یادگاری های باقی مانده از محمدرضا ، لباس رزم اوست که هنوزخانواده از آن مواظبت می کنند . پدر هر بار با دیدن لباس های محمدرضا به گریه می افتد . می گوید سخت است . وقتی پدر و مادری طاقت یک خار بر بدن فرزند ندارند ، چطور طاقت شنیدن نشستن ترکش داغ بر سر فرزندشان را داشته باشند .
مادر که خبر شهادت را شنید در حیاط خانه و نزدیک پله های زیر زمین بود . بی حال شد و نزدیک بود به داخل زیرزمین پرتاب شود که او را گرفتند .
سخت بود و هست ، ولی کمترین توقعات از این که پدر و مادر شهید هستند را هم ندارند.
پدر کشاورز بود . احتیاج به قند داشت برای خوردن چای در صحرا . چندکیلو سهمیه قند به او دادند . به خانه که آمد ، همسرش ناراحت شد که ما فرزند برای خدا داده ایم . حاجی قندها را برد صحرا و بین کشاورزان تقسیم کرد .
شهید محمدرضا اقبالی – عملیات خیبر – مدفون در گلزار شهدای امامزاده عبدالله شهر ابوزیدآباد
سالگرد آزادسازی جلولا از چنگال داعش با یاد فرمانده بزرگ جبهه مقاومت شهید حاج قاسم سلیمانی
ساعت 1 بامداد چهارشنبه 21 خرداد ماه 1393 – فرودگاه بغداد
درب هواپیما که باز می شود ، هوای دم کرده سحرگاه بغداد اولین پیشواز مسافرین است . حدود 14 ساعت است که موصل سومین شهر بزرگ عراق به دست داعش افتاده .
حاجی با متانت همیشگی اش از پله های هواپیما پائین می آید .
او آمده تا روحی باشد بر جسم هایی که نمی دانند چه بکنند .
داعش نزدیک بغداد پایتخت عراق است و همه پریشان و عاجز از رویاروئی .
زمستان سال گذشته و دقیق تر در دی ماه 1392 که داعش با تصرف شهر فلوجه حرکت خود را آغاز کرد ، در عراق هنوز کسی تصور نمی کرد که داعش آمده تا کل عراق را ببلعد .
اما حالا 6 ماه بعد ، وقتی موصل سقوط کرده و شهر بغداد از سه جهت شمال – غرب و شرق در انتظار ورود داعشیان است ، همه در وحشت و التهاب قرار گرفته اند .
از همان پای پله های هواپیما هماهنگی ها شروع شد .
آقای جعفری همراه همیشگی گوشی را به دست حاجی داد تا قرار اولین جلسه در همین سحرگاه گذاشته شود .
شهر در التهاب است . هم مردم و هم مسئولین مانند طعمه ای که افسون افعی شده تا بلعیده شود خود را بی دفاع می دانند .
داعشیان که بعد از تصرف موصل مانند سیل به همه سو رها شده اند ، خود را به نزدیکی بغداد و کربلا و نجف رسانده و در جهت شرق به مرزهای ایران رسیده اند .
آمریکائی ها که پیمان دفاعی و امنیتی با عراق دارند بدون اینکه هیچ کاری بکنند مرتب اخبار دلهره آفرین خود از وضعیت پیشروی داعش را برای جلسات مشترک می آورند .
به دستور حاجی پل هوایی تهران بغداد برقرار می شود و دولت عراق رسما تقاضای کمک و همکاری می کند .
دو روز بعد و در خطبه های نماز جمعه ، حکم تاریخی مرجع شیعیان عراق حضرت آیت الله سیستانی ، مبنی بر ضرورت مقابله و جهاد با داعشیان قرائت می شود و اینگونه است که با حضور فرماندهی شجاع و مدبر و حکم دینی یک مرجع تقلید ، پایه تشکیل بسیج عراق معروف به حشدالشعبی ریخته می شود .
همه منفعل هستند ولی حاجی با این شعار که باید سینه به سینه به جنگ داعشیان رفت ، وارد میدان مخاطره آمیز نبردهایی سرنوشت ساز می شود .
در عرض 6 ماه تلاش مخلصانه و جهادی حاج قاسم به همراه یاران وفادارش ، ابتدا به مهار این سیل بنیان کن موفق می شوند تا در مراحل بعدی به نابودی قطعی آنها اقدام کند .
در این 6 ماه ابتدا شیعیان آمرلی را از محاصره دو ماهه نجات می دهند ، سپس طوزخرماتو را از سقوط نجات می دهند ، بعد از آن در عملیات عاشورا منطقه جرف الصخر مابین کربلا و بغداد را پاکسازی می کند و در اینچنین روزی داعشیان را از دسترسی به مرزهای ایران ناامید می کند .
در چنین روزی یعنی سوم آذرماه 1393 ، شهر جلولا در 30 کیلومتری مرزهای ایران بعد از چندین روز نبردهای سنگین جبهه مقاومت با تکفیری ها ، از چنگال خونریز داعشیان آزاد می شود تا رویای ورود نظامی آنها به ایران پریشان شود .
شادی روح بلند فرمانده اسطوره ایی و مقدس جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی و همه شهدای سرافراز صلوات
جغرافیای عشق
چرا دشمن اینچنین مستاصل و هراسان از نفوذ معنوی فرهنگ انقلاب اسلامی در بین مردم منطقه و جهان ، آخرین تیرهای ترکش خود را مصرف می کند
در کجای تاریخ سراغ دارید که جغرافیای سرزمینی غرب آسیا ، از طریق اتصال دل های مردمانش اینگونه به هم پیوسته و یکپارچه شود ؟
در کجای تاریخ سراغ دارید که میلیون ها جوان از سرزمین ها و فرهنگ هایی دیگر از عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن و افغانستان و پاکستان و........ ، خود را فدایی مرام و مکتبی به نام انقلاب اسلامی ایران بدانند ؟
در کجای تاریخ سراغ دارید که این جوانان ، وفاداری خود را با خون امضا کنند و در استمرارش به جهاد برخیزند ؟
آری ، جریان های تکفیری عصر حاضر همچون طالبان و القاعده و داعش نیز می خواستند با نمونه برداری از انقلاب اسلامی و به نام اسلام ولی در یک مسیر انحرافی اذهان جهانیان را به خود معطوف کنند که نتوانستند و هرگر نخواهند توانست .
انقلاب اسلامی ایران و ثمرات آن نشانه و آیات خداوندی است برای آنها که اهل خرد و تعقل هستند .
45 روزی که به اندازه 45 سال برای او طول کشید
سال 67 بود که عراقی ها در فاو پاتک کردند . گردان یا زهرا سلام الله علیها از لشکر مقدس 14 حضرت امام حسین علیه السلام از گردان هایی بود که برای مقابله با عراقی ها به فاو اعزام شدند .
عمق پیشروی عراقی ها زیاد شده بود و دفاع سخت بود .
گردان در محاصره افتاده بود . فرمان عقب نشینی داده شد . نفرات همه یا شهید شده بودند یا مجروح و اسیر .
ابوالفضل صادقی و 4 نفر از همرزمان می خواهند از طریق نخلستان و نیزارها خود را به اروند برسانند و با شنا عبور کنند .
عراقی ها دنبالشان هستند . قطعه ای از یک پل شناور پیدا می کنند و داخل آب می اندازند چندتایی روی پل چندتایی دستشان به پل و روی آّب حرکت می کنند .
عراقی ها می رسند لب آب و در عرض چند دقیقه همه را می زنند . همه به جز ابوالفضل شهید می شوند و داخل اروند می افتند . ابوالفضل تیر خورده و روی پل شناور افتاده . عراقی ها به گمان اینکه کشته شده دیگر تیراندازی نمی کنند .
جریان آب به تدریج پل فلزی را کمی پائین تر دوباره به ساحل عراقی ها برمی گرداند .
ابوالفضل داخل نخلستان حاشیه اروندرود پنهان می شود .
از اینجا زندگی 45 روزه او بین عراقی ها که 45 سال طول کشید . آغاز می شود .
45 روزی که با بدنی از چندجا تیر و ترکش خورده ، آب خوردنش ، آب اروندرود و غذایش برگ درخت توت می شود .
سحرگاه روز چهل و ششم ، دل را به دریا می زند و پل شناور را دوباره به آب می اندازد و حرکت می کند .
هوا که روشن می شود دوباره عراقی او را روی آب از ناحیه سر می زنند ولی مقاومت می کند و با یک دست پارو می زند و با یک دست محل مجروحیتش را می گیرد تا بالاخره به ساحل ایران می رسد .
تفاوت شیران ایرانی با روباه های آمریکایی
کنسولگری کشورها یک مرکز سیاسی و فاقد امکانات دفاعی است ولی یک مرکز نظامی آن هم از نوع آمریکائیش ، مجهز به پیشرفته ترین امکانات دفاعی و امنیتی است .
21 دی ماه 1385 – ساعت 3 بامداد
روباه های آمریکایی با 5 بالگرد بر پشت بام کنسولگری ایران در اربیل عراق فرود آمده و اقدام به ربایش 5 تن از دیپلمات های ایرانی کردند .
9 روز بعد
30 دی ماه 1385
شیران ایرانی با چند خودرو شاسی بلند با تجهیزات ، مسلحانه وارد مرکز نظامی آمریکایی ها در کربلا شده و 5 آمریکایی را به هلاکت رسانده و به سلامت به مقر خود بازگشتند .
13 سال بعد – دی ماه 1398
روباه های آمریکایی با حمله هوایی به فرودگاه بغداد ، حاج قاسم سلیمانی را که به صورت مهمان و غیر نظامی وارد عراق شده بود به شهادت رساندند
شیران ایرانی ، با اعلام قبلی ، اقدام به موشکباران بزرگترین پایگاه نظامیان آمریکایی در عراق کردند .