برش هایی از کتاب مگر شما ایرانی نیستید – 4
خاطرات برادر رزمنده عباس رئیسی
مریوان – قله گاوژیر – غذای گرم
روی قله گاوژیر حدود 50 نفر در چندین سنگر مستقر بودیم . هفته اول غذای ما روی قله گاوژیر نان خشک و کنسرو ماهی بود . چون برادران حسن زاده و غلامی از بچه های مشکات آشپز بودند ، پیشنهاد دادیم ، جیره گرم بدهند خودمان آشپزی کنیم .
آشپزخانه روی قله راه خون بود و رفت و برگشت پیاده تا آنجا 4 ساعت طول می کشید .
راه ماشینی نبود و مسیر پیاده بسیار سخت و صخره ای همراه با شلیک خمپاره های عراقی ها .
هر روز ساعت 8 صبح به نوبت 2 نفر بچه ها با یک حلب خالی 17 کیلویی روغن برای برنج و یک قمقمه پلاستیکی برای خورشت از گاوژیر راه می افتادیم و حدود ساعت 10 با تحویل گرفتن غذا از روی قله راه خون برمی گشتیم .
سنگینی ظروف غذا که داخل کوله پشتی خود بار زده بودیم و سلاحی که همراه داشتیم ، مسیر برگشت را خیلی سخت تر می کرد .
موقع آمدن خمپاره دشمن خیز رفتن و پناه گرفتن کار دشواری بود . بالاخره هر روز با هر مکافاتی بود ، غذا را به قله ای می رساندیم که تعدادی گشنه و تشنه همه مسیر را با دوربین ما را همراهی کرده بودند .
سختی های آن روزها ، حالا خاطراتی شیرینی شده که با یادآوری اش به دنیایی دیگر سفر می کنم .
برش هایی از کتاب مگر شما ایرانی نیستید – 5
خاطرات برادر رزمنده عباس رئیسی
مریوان – صفا و صمیمیت حاج احمد متوسلیان
35 روز بود حمام نرفته بودم . به همراه تعدادی از دوستان مرخصی یک روزه گرفیم . از ارتفاعات آمدیم روستای دزلی و بعد هم شهر مریوان . اولین کارمان رفتن به حمام بود و بعد با یکی از دوستان به مغازه شیرینی فروشی رفتیم و شیرینی و فالوده خریدیم . به محض اینکه شیرینی را خوردم صورتم خارش گرفت و بعد متورم شد . چند قدمی هم که راه رفتم ، پاهایم توانش را از دست داد و چشمانم جایی را نمی دید .
دوستم که وضعیت را دید مرا سریع به بیمارستان شهر رساند و تشخیص پزشک این بود که به شیرینی حساسیت داشته ام . تا ساعت 12 شب و با تزریق چند آمپول و سرم حالم بهتر شد و دوستم مرا به سپاه مریوان آورد و در اتاقی به استراحت مشغول شدم .
یکساعت بعد حاج احمد وارد اتاقی شد که من استراحت می کردم و سلام کرد و دستی بر پیشانی من گذاشت تا ببیند تب دارم یا نه . سختم بود ولی به احترام حاج احمد خواستم بلند شوم که حاجی اجازه نداد و گفت استراحت کنید . چراغ را خاموش کرد و اتاق را ترک کرد .
بعد از نماز صبح ، حاج احمد وسایل صبحانه را آماده کرده و تعدادی دور سفره مشغول خوردن شدیم . بعد از صبحانه حاجی رفت . تازه حالا که کمی حالم بهتر شده بود ، متوجه شدم اینجا اتاق فرماندهی خود حاجی در سپاه مریوان است .
حالا بیشتر درک کردم که وقتی حاج احمد اینطور در دل و روح بچه ها نفوذ دارد ، چرا .
مردی که منطقه ای به اهمیت منطقه مریوان با چندین جبهه را فرماندهی می کند و آسایش و آرامش را از خود سلب کرده ، حتی اتاق خودش را نیز بی هیچ تکلفی در اختیار بسیجی ها گذاشته .
دعا می کنیم هرچه سریع تر با نابودی رژیم صهیونیستی ، سرنوشت اسارت و یا شهادت این جاویدالاثر قهرمان و این فرمانده محبوب و بزرگ مشخص گردد . آمین
صورت و دست و پا و جوانی و اصلا همه چیزشان را به پای معامله بردند .
در حراجستان عشق ، هوش و حواسی در کار نیست .
چشم یک جا و پا جای دگر از بهر دل بردن ، از بهر دیده شدن .
یار راضی نیست ، جان می خواهد دهی در راه عشق .
محمد ، جوان رعنای رهنان اصفهان ، اول بدنش را در کربلای فتح المبین آماج تیرهای عاشقی قرار داد ، بعد در موسیان و رقابیه در عملیات محرم چشمش را به دوست تقدیم کرد و سپس بی خیال پایش در کنار دریاچه نمک فاو شد و به عنوان آخرین تقدیمی ، پیکرش را در جزیره ام الرصاص به خون کشاند .
سردار شهید محمد زاهدی در لشکر 25 کربلا فرمانده محور بود . ناشناس به لشکر 14 امام حسین علیه السلام آمد تا به عنوان بسیجی ساده خدمت کند . بعد از مدتی او را شناختند و فرماندهی گردان امام رضا را به ایشان محول کردند .
در کربلای4 در جزیره ام الرصاص ، فرمان عقب نشینی را شنید ، اما تعدادی از یارانش در جزیره بلجانیه در محاصره دشمن بودند . گفت یا همه با هم به عقب می آئیم یا که از عقب نشینی خبری نیست .
یارانش در جزیره بلجانیه به اسارت دشمن درآمدند و خودش کمی آنسوتر در ام الرصاص به آسمان پر کشید .
عکس یادگاری مراسم
بیش از 40 سال جهاد در عرصه های رزمی – امنیتی – انتظامی – علمی و فرهنگی را در کارنامه خود داشت . در 4 سوی کشور فرماندهی و مدیریت کرده بود . فرمانده سپاه های شاهرود و آمل و ارومیه . فرمانده سپاه های استانی در کرمانشاهان و سیستان و بلوچستان . فرمانده انتظامی استان سیستان و بلوچستان – جانشین فرماندهی انتظامی تهران بزرگ . استاد دانشگاه – نویسنده و پژوهشگر ، گوشه هایی از عرصه های جهادی این مرد بزرگ بوده .
فرماندهی لایق و کاردان بود . بی ریا و خودمانی ، اهل تهجد و مناجات ، ساده زیست و مردمی و قاطع و سرباز ولایت بود .
سردار محمد شعبانی معروف به حاج ناصر ، در اسفند سال گذشته بر اثر ابتلا به بیماری کرونا دارفانی را وداع گفت . در چند ماه گذشته به دلیل وضعیت ، مراسم یادبودی برای ایشان برگزار نشد تا اینکه دیشب این مراسم در سالن اندیشه حوزه هنری در تهران برگزار گردید . دوستان و یاران این عزیز سفرکرده از سراسر کشور آمده بودند . آقای نظام اسلامی ، مجری برنامه و سرلشکر پاسدار مصطفی ایزدی و سرتیپ حاج حسین دقیقی سخنران مراسم بودند .
روحش شاد
حضوری فعال ، اثرگذار و همیشگی
در سال های دفاع مقدس قشرهای مختلفی از مردم در جبهه ها حضور یافتند .
دانش آموزان - دانشجویان - معلمان - کارگران - کارمندان - کشاورزان - بازاریان -.............. روحانیت .
طلبه ها و روحانیون حوزه های علمیه نسبت به آمار جمعیتی اشان، درصد بالایی از حضور در سال های دفاع مقدس را به خود اختصاص داده بودند .
شاید بیشترین وظیفه و توقعی که از روحانیت در جبهه ها می رفت ، امور تبلیغی و فرهنگی بود اما طلبه های جوانتر ، لباس رزم می پوشیدند و در عملیات ها شرکت می کردند .
تصویر بالا منطقه عملیاتی والفجر8 و روحانیون جوان در لشکر مقدس 14 حضرت امام حسین علیه السلام می باشند .
یادگاری های باقی مانده از محمدرضا ، لباس رزم اوست که هنوزخانواده از آن مواظبت می کنند . پدر هر بار با دیدن لباس های محمدرضا به گریه می افتد . می گوید سخت است . وقتی پدر و مادری طاقت یک خار بر بدن فرزند ندارند ، چطور طاقت شنیدن نشستن ترکش داغ بر سر فرزندشان را داشته باشند .
مادر که خبر شهادت را شنید در حیاط خانه و نزدیک پله های زیر زمین بود . بی حال شد و نزدیک بود به داخل زیرزمین پرتاب شود که او را گرفتند .
سخت بود و هست ، ولی کمترین توقعات از این که پدر و مادر شهید هستند را هم ندارند.
پدر کشاورز بود . احتیاج به قند داشت برای خوردن چای در صحرا . چندکیلو سهمیه قند به او دادند . به خانه که آمد ، همسرش ناراحت شد که ما فرزند برای خدا داده ایم . حاجی قندها را برد صحرا و بین کشاورزان تقسیم کرد .
شهید محمدرضا اقبالی – عملیات خیبر – مدفون در گلزار شهدای امامزاده عبدالله شهر ابوزیدآباد
سالگرد آزادسازی جلولا از چنگال داعش با یاد فرمانده بزرگ جبهه مقاومت شهید حاج قاسم سلیمانی
ساعت 1 بامداد چهارشنبه 21 خرداد ماه 1393 – فرودگاه بغداد
درب هواپیما که باز می شود ، هوای دم کرده سحرگاه بغداد اولین پیشواز مسافرین است . حدود 14 ساعت است که موصل سومین شهر بزرگ عراق به دست داعش افتاده .
حاجی با متانت همیشگی اش از پله های هواپیما پائین می آید .
او آمده تا روحی باشد بر جسم هایی که نمی دانند چه بکنند .
داعش نزدیک بغداد پایتخت عراق است و همه پریشان و عاجز از رویاروئی .
زمستان سال گذشته و دقیق تر در دی ماه 1392 که داعش با تصرف شهر فلوجه حرکت خود را آغاز کرد ، در عراق هنوز کسی تصور نمی کرد که داعش آمده تا کل عراق را ببلعد .
اما حالا 6 ماه بعد ، وقتی موصل سقوط کرده و شهر بغداد از سه جهت شمال – غرب و شرق در انتظار ورود داعشیان است ، همه در وحشت و التهاب قرار گرفته اند .
از همان پای پله های هواپیما هماهنگی ها شروع شد .
آقای جعفری همراه همیشگی گوشی را به دست حاجی داد تا قرار اولین جلسه در همین سحرگاه گذاشته شود .
شهر در التهاب است . هم مردم و هم مسئولین مانند طعمه ای که افسون افعی شده تا بلعیده شود خود را بی دفاع می دانند .
داعشیان که بعد از تصرف موصل مانند سیل به همه سو رها شده اند ، خود را به نزدیکی بغداد و کربلا و نجف رسانده و در جهت شرق به مرزهای ایران رسیده اند .
آمریکائی ها که پیمان دفاعی و امنیتی با عراق دارند بدون اینکه هیچ کاری بکنند مرتب اخبار دلهره آفرین خود از وضعیت پیشروی داعش را برای جلسات مشترک می آورند .
به دستور حاجی پل هوایی تهران بغداد برقرار می شود و دولت عراق رسما تقاضای کمک و همکاری می کند .
دو روز بعد و در خطبه های نماز جمعه ، حکم تاریخی مرجع شیعیان عراق حضرت آیت الله سیستانی ، مبنی بر ضرورت مقابله و جهاد با داعشیان قرائت می شود و اینگونه است که با حضور فرماندهی شجاع و مدبر و حکم دینی یک مرجع تقلید ، پایه تشکیل بسیج عراق معروف به حشدالشعبی ریخته می شود .
همه منفعل هستند ولی حاجی با این شعار که باید سینه به سینه به جنگ داعشیان رفت ، وارد میدان مخاطره آمیز نبردهایی سرنوشت ساز می شود .
در عرض 6 ماه تلاش مخلصانه و جهادی حاج قاسم به همراه یاران وفادارش ، ابتدا به مهار این سیل بنیان کن موفق می شوند تا در مراحل بعدی به نابودی قطعی آنها اقدام کند .
در این 6 ماه ابتدا شیعیان آمرلی را از محاصره دو ماهه نجات می دهند ، سپس طوزخرماتو را از سقوط نجات می دهند ، بعد از آن در عملیات عاشورا منطقه جرف الصخر مابین کربلا و بغداد را پاکسازی می کند و در اینچنین روزی داعشیان را از دسترسی به مرزهای ایران ناامید می کند .
در چنین روزی یعنی سوم آذرماه 1393 ، شهر جلولا در 30 کیلومتری مرزهای ایران بعد از چندین روز نبردهای سنگین جبهه مقاومت با تکفیری ها ، از چنگال خونریز داعشیان آزاد می شود تا رویای ورود نظامی آنها به ایران پریشان شود .
شادی روح بلند فرمانده اسطوره ایی و مقدس جبهه مقاومت حاج قاسم سلیمانی و همه شهدای سرافراز صلوات
جغرافیای عشق
چرا دشمن اینچنین مستاصل و هراسان از نفوذ معنوی فرهنگ انقلاب اسلامی در بین مردم منطقه و جهان ، آخرین تیرهای ترکش خود را مصرف می کند
در کجای تاریخ سراغ دارید که جغرافیای سرزمینی غرب آسیا ، از طریق اتصال دل های مردمانش اینگونه به هم پیوسته و یکپارچه شود ؟
در کجای تاریخ سراغ دارید که میلیون ها جوان از سرزمین ها و فرهنگ هایی دیگر از عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن و افغانستان و پاکستان و........ ، خود را فدایی مرام و مکتبی به نام انقلاب اسلامی ایران بدانند ؟
در کجای تاریخ سراغ دارید که این جوانان ، وفاداری خود را با خون امضا کنند و در استمرارش به جهاد برخیزند ؟
آری ، جریان های تکفیری عصر حاضر همچون طالبان و القاعده و داعش نیز می خواستند با نمونه برداری از انقلاب اسلامی و به نام اسلام ولی در یک مسیر انحرافی اذهان جهانیان را به خود معطوف کنند که نتوانستند و هرگر نخواهند توانست .
انقلاب اسلامی ایران و ثمرات آن نشانه و آیات خداوندی است برای آنها که اهل خرد و تعقل هستند .
45 روزی که به اندازه 45 سال برای او طول کشید
سال 67 بود که عراقی ها در فاو پاتک کردند . گردان یا زهرا سلام الله علیها از لشکر مقدس 14 حضرت امام حسین علیه السلام از گردان هایی بود که برای مقابله با عراقی ها به فاو اعزام شدند .
عمق پیشروی عراقی ها زیاد شده بود و دفاع سخت بود .
گردان در محاصره افتاده بود . فرمان عقب نشینی داده شد . نفرات همه یا شهید شده بودند یا مجروح و اسیر .
ابوالفضل صادقی و 4 نفر از همرزمان می خواهند از طریق نخلستان و نیزارها خود را به اروند برسانند و با شنا عبور کنند .
عراقی ها دنبالشان هستند . قطعه ای از یک پل شناور پیدا می کنند و داخل آب می اندازند چندتایی روی پل چندتایی دستشان به پل و روی آّب حرکت می کنند .
عراقی ها می رسند لب آب و در عرض چند دقیقه همه را می زنند . همه به جز ابوالفضل شهید می شوند و داخل اروند می افتند . ابوالفضل تیر خورده و روی پل شناور افتاده . عراقی ها به گمان اینکه کشته شده دیگر تیراندازی نمی کنند .
جریان آب به تدریج پل فلزی را کمی پائین تر دوباره به ساحل عراقی ها برمی گرداند .
ابوالفضل داخل نخلستان حاشیه اروندرود پنهان می شود .
از اینجا زندگی 45 روزه او بین عراقی ها که 45 سال طول کشید . آغاز می شود .
45 روزی که با بدنی از چندجا تیر و ترکش خورده ، آب خوردنش ، آب اروندرود و غذایش برگ درخت توت می شود .
سحرگاه روز چهل و ششم ، دل را به دریا می زند و پل شناور را دوباره به آب می اندازد و حرکت می کند .
هوا که روشن می شود دوباره عراقی او را روی آب از ناحیه سر می زنند ولی مقاومت می کند و با یک دست پارو می زند و با یک دست محل مجروحیتش را می گیرد تا بالاخره به ساحل ایران می رسد .
تفاوت شیران ایرانی با روباه های آمریکایی
کنسولگری کشورها یک مرکز سیاسی و فاقد امکانات دفاعی است ولی یک مرکز نظامی آن هم از نوع آمریکائیش ، مجهز به پیشرفته ترین امکانات دفاعی و امنیتی است .
21 دی ماه 1385 – ساعت 3 بامداد
روباه های آمریکایی با 5 بالگرد بر پشت بام کنسولگری ایران در اربیل عراق فرود آمده و اقدام به ربایش 5 تن از دیپلمات های ایرانی کردند .
9 روز بعد
30 دی ماه 1385
شیران ایرانی با چند خودرو شاسی بلند با تجهیزات ، مسلحانه وارد مرکز نظامی آمریکایی ها در کربلا شده و 5 آمریکایی را به هلاکت رسانده و به سلامت به مقر خود بازگشتند .
13 سال بعد – دی ماه 1398
روباه های آمریکایی با حمله هوایی به فرودگاه بغداد ، حاج قاسم سلیمانی را که به صورت مهمان و غیر نظامی وارد عراق شده بود به شهادت رساندند
شیران ایرانی ، با اعلام قبلی ، اقدام به موشکباران بزرگترین پایگاه نظامیان آمریکایی در عراق کردند .
در سالگرد شهادت سردار شهید جواد عنایتی
از عادت های جواد و بسیاری دیگر از رزمندگان موقع مرخصی ، دید و بازدیدها بود .
هم در خانه جواد ، دوستان جمع می شدند که خدا رحمت کند مادر بزرگوار ایشان را که چه پذیرایی هایی می کرد از دوستان جواد که تقریبا همه رزمنده بودند ، هم جواد به دبیرستان برای دیدن آنها می رفت .
عکس از سال 60 - 61 است که شهید به همراه دوستان با آقای مسعودی یکی از دبیران مدرسه گرفته اند .
مرحوم جواد مسیحی نیز که چیزی به سالگردشان نمانده در تصویر هستند . مرحوم مسیحی نیز جانباز جنگ بودند .
با تاریخ انقلاب
28 دی ماه 1358 – اولین نماز جمعه به امامت امام خامنه ای
اولین امام جمعه تهران که از سوی امام خمینی منصوب گردیدند ، مرحوم آیت الله طالقانی بودند که بعد از فوت ایشان این منصب به آقای منتظری سپرده شد .
چند ماه بعد آقای منتظری انصراف دادند و امام آقای خامنه ای را منصوب کردند .
آقای منتظری در سخنان قبل از خطبه ها دلیل انصراف خود را اینگونه توضیح دادند :
(( متاسفم از اینکه به خاطر مشکلاتی که در زندگی دارم باید به قم بروم . برادر مجاهد ما حضرت حجت الاسلام آقای خامنه ای که هم از لحاظ علمی و هم عملی مورد تائید امام و همه دوستان هستند به امامت نماز جمعه برگزیده شده اند . من هم یکی از ارادتمندان به ایشان هستم و اگر من خطیب نیستم ایشان خطیب هستند و خطابه یکی از ارکان نماز جمعه می باشد . ))
در کتاب خاطرات منتظری ، آقای منتظری می گویند که چون کار مجلس خبرگان تمام شده بود و من در تهران کار دیگری نداشتم به امام اعلام کردم که می خواهم به قم برگردم . امام تعیین امام جمعه بعدی را به من سپردند و من آقای خامنه ای را پیشنهاد کردم . مرحوم احمدآقا روی گلزاده غفوری برای امامت جمعه نظر داشتند .
سوم بهمن ماه 1365
14 روز از آغاز عملیات کربلای 5 در شلمچه می گذرد و هنوز نبردها با شدت ادامه دارد .
امروز یک روز تاریخی در کربلای 5 بود . سقوط مقر لشکر11 ارتش عراق . محکم ترین و غیرقابل نفوذترین در همه سال های جنگ . این مقر زیر زمین ساخته شده بود و هیچ گلوله توپ و موشکی به آن اثر نمی کرد . چندین شب بود بر علیه این مقر عملیات شده بود ولی ناموفق . قبل از رسیدن به نهر جاسم و عبور از آن این مقر باید سقوط می کرد .
نکته مهم عملیات امروز این بود که به طور بی سابقه ای این عملیات در روز و توسط گردان زرهی صفر از لشکر 8 نجف اشرف انجام شد و مقر سقوط کرد .
نکته جانسوز این عملیات زمانی بود که یکی از تانک های رزمندگان مورد هدف قرار گرفت و شهید عزیز سید مصطفی دست یافته از روستای آبشیرین کاشان در تانک گرفتار و در حال سوختن بود . برادر سید مصطفی ، در پشت خاکریز شاهد سوختن برادر در تانک بود ولی هیچ کاری از دستش برای نجات برادر برنمی آمد .
امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود
فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می شود
درست همین ساعت ها در 7 بهمن ماه 1365 دلاوران گردان فتح از لشکر 8 نجف اشرف مامور اجرای یکی از سخت ترین نبردهای عملیات کربلای 5 شده اند ، عبور از نهر جاسم .
همان هایی هستند که نزدیک به یکماه قبل خط شکن عملیات کربلای 4 بودند .
17 روز سخت و سنگین از عملیات می گذرد و دشمن برای سانت به سانت خطوط دفاعی خود مقاومت می کند .
عبور از نهر جاسم توسط رزمندگان برای دشمن کابوس وحشتناکی است . این عبور یعنی گامی بلند به سوی بصره ، پس بایستی هر طور شده مقاومت کنند .
رزمندگان با هر سختی و مرارتی است خط دشمن را در نهر جاسم می شکنند ولی موفق به تثبت نمی شوند و چون هوا در حال روشن شدن است ، عقب نشینی می کنند .
26 جوان دلاور از شهرستان های کاشان و آران و بیدگل ، در این سحرگاه ، شهادت نامه اشان امضا می شود .
مهدی حاجی زادگان و حسین مبینی بچه محل و دوست قدیمی امشب با هم آسمانی شدند و مزار متبرکشان نیز با هم در گلزار شهدای امامزاده حسین بیدگل می باشد .
هنوز چند وقتی تا کربلای 4 مانده و چشم زیبای مصطفی می تواند چند صباحی در صورتش بدرخشد .
از فرصت استفاده می کند و به دیدار رزمندگان همشهری می رود .
بازار عکسبرداری هم که مثل همیشه داغ است .
شهید جانباز و مدافع حرم ، آقا مصطفی زاهدی به همراه دو شهید سحرگاه امروز ( 11 بهمن 1365) شهید حسین مبینی و شهید مهدی حاجی زادگان
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد
پوستر شهدای شهرستان های کاشان و آران و بیدگل از لشکر8 نجف اشرف - گردان فتح در مورخه 7-11-1365 - عملیات کربلای 5 - شلمچه-نهرجاسم
توضیح :
1 - شهید بزرگوار محمدرضا ابراهیم زاده از لشکر 41 ثارالله بوده و در محدوده عملیاتی همان لشکر به شهادت رسیده اند
2 - تصاویر 4 شهید بزرگوار کاشان در دسترس نبود
3 - اسامی بر اساس آمار موجود و در دسترس می باشد . احتمال برخی کاستی ها و نواقص وجود دارد
هدایت شده از تاریخی - اجتماعی - سیاسی
سال 1327 شمسی - نشریه آئین اسلام
بالاخره بعد از چندین سال کشمکش و زد و خورد بین فلسطینی ها و یهودی ها ، در اردیبهشت 1327 سازمان ملل به رژیم اشغالگر صهیونیست رسمیت داد و فلسطین را تقسیم کرد .
احساسات مسلمین جریحه دارد شد و از هر طریقی توانستند به فلسطینی ها کمک کردند . ارسال غذا و اسلحه و اعزام نیرو .
حکومت پهلوی با این توجیه که آمریکا پشتیبان این حرکت است ، هیچ اقدام عملی نکرد ، اما مردم به صورت خودجوش اقداماتی انجام دادند که به دلیل حمایت نکردن دولت تقریبا بدون اثر و غیر قابل اعتنا بودند .
عکس بالا یک شهروند از کنگاور کرمانشاه است که آمادگی خود و 6 پسرش را برای اعزام به فلسطین اعلام کرده است .
برجام همه کارنامه این 8 سال - خصومت با متحد - حسادت به رفیق – اهانت به مردم - تطهیر شیطان بزرگ - عدم فهم سیاست های منطقه
بعد از 5 روز از ماجرای مصاحبه لو رفته آقای ظریف که اخبار و حاشیه های آن را پیگیری می کردم ، دیروز فرصتی شد تا حدود دو ساعت از سه ساعت مصاحبه را گوش دهم
در این چند روز بر اساس اخبار قضاوتی نکردم و قضاوت امروزم که خلاصه اش را در بالا تیتر کرده ام ، مربوط به دو ساعت از نوار است . یکساعت پایانی را اگر فرصت و حوصله ای باشد گوش خواهم کرد .
من آقای ظریف را به باهوشی و حتی صداقت قبول داشتم ، اما در این مصاحبه ، ایشان با پرداختی غیر حرفه ای به برخی مسائل حساس ، مرا حتی به صداقتش بد گمان کرد .
با روسیه بدون حرف های قانع کننده ای به خصومت پرداخته ، رگه هایی از حسادت نسبت به محبوبیت شهید سلیمانی نزد مردم در کلامش آشکارمی باشد ، با قضیه شیطان بزرگ بسیار با ملاطفت برخورد کرده و هیچ اشاره ای به مکرها و توطئه ها و عهدشکنی های آمریکایی ها نکرده و در عوض تا توانسته به روسیه تاخته است ، در موضوع جبهه مقاومت و اتفاقات سوریه نشانه های بی انصافی و البته بی خبری در گفته هایش مشهود می باشد و البته مصاحبه گر نیز با انتخاب عباراتی خاص مانند (( امت همیشه در صحنه ))، به تمسخر مردم انقلابی ایران پرداخته و مواردی دیگر که اگر فرصتی شد خواهم نوشت .
و البته متاسفانه آقای ظریف برای اثبات برخی گفته های خود متوسل به مواردی میشود که شائبه دروغ از آن به مشام می رسد که فعلا برای پایان گرفتن این پست به یک نمونه آن اشاره می کنم :
در بخشی از مصاحبه ، ایشان به صورت واهی و عیرمنطقی و غیر مرتبط ، برای اثبات کارشکنی روسیه در برجام و همچنین طعنه ای به شهرت سردار سلیمانی ماجرای سفر شهید سلیمانی به روسیه و دیدار با آقای پوتین را به درخواست روس ها ولی نه برای پیشبرد کارها در سوریه بلکه به خاطر کارشکنی در برجام میداند .
ایشان مدعی است در بهمن 93 که سوریه در اوج بحران بود شهید سلیمانی درخواست ملاقات با پوتین را داشته و زمانی که در سال 94 شهید سلیمانی و پوتین ملاقات کرده اند ، کشور سوریه از بحران گذشته بوده و سند این حرفش را نیز گفته های سفیر سوریه می داند که در تیر و مرداد 94 به او گفته ما از بحران عبور کرده ایم .
جل الخالق ، یعنی آقای ظریف نمی داند بسیاری از مردم با تحولات جنگ سوریه از نزدیک آشنا هستند و راست از دروغ گفته ها را می توانند تشخیص دهند ؟
آیا ایشان نمیداند که درست 3 ماهه قبل از همین تیر و مرداد ، مسلحین تکفیری شهر ادلب مرکز استان ادلب را اشغال کرده اند ؟
آیا ایشان نمی داند که در همین تاریخ شهر حلب در محاصره جبهه النصره و احرار الشام و..... تکفیری است و اتوبان حلب دمشق نیز در دست آنها ؟
آیا ایشان نمی دانند که در این تاریخ شهر رقه مرکز استان رقه در کنترل داعش و شهر دیرالزور مرکز استان در محاصره داعش است ؟
آیا ایشان نمی داند که در همین تاریخ داعش مشغول پیشروی های خود در شرق سوریه است ؟ تدمر را تصرف کرده و به دمشق نزدیک شده است ؟
آیا ایشان نمی دانند در همین تاریخ ، جیش السلام زهران علوش بزرگترین گروه تکفیری مسلح را در غوطه شرقی سازماندهی کرده تا شهر دمشق ، پایتخت کشور سوریه را به تصرف درآورد ؟
آیا ایشان نمی داند که در جنوب تکفیری ها درصدد تصرف اتوبان درعا دمشق و محاصرها کامل شهر درعا هستند ؟
آقای ظریف اینها همه مربوط به تیر و مرداد 94 است که شما عامدانه و یا جاهلانه با نقل قولی، ایام بدون بحرانی در جبهه مقاومت در سوریه می دانید .
بسیار مایه تعجب از وزیر خارجه ای است که راست یا دروغ آنقدر بی خبر از تحولات می باشد که به خاطر دفاع از به اصطلاح تنها دستاورد 8 ساله اش یعنی برجام ، حاضر به آسمان و ریسمان بافی و دروغ و کذب و تحریف تاریخ می شود .
آقای ظریف چرا خودتان را به تجاهل می زنید ؟ مگر شما نمیدانید ملاقات شهید سلیمانی و پوتین در سال 94 به خاطر آمادگی شروع عملیات نصر (محرم) در جنوب حلب بود . همان آغازی که پایانی شد بر داعش و پیروزی نهایی جبهه مقاومت در سال 98 ، پس چرا آن را به ادعای بی ربط خود یعنی کارشکنی روسیه در برجام گره می زنید
سخن در باب این مصاحبه کذایی بیش از این می باشد که انشاالله در فرصتی دیگر
عباس جندقیان
و باز هم درباره مصاحبه ظریف
آقای ظریف آنچنان می گوید که انکار مردان دیپلماسی در اوج مظلومیت و مردان میدان دست اندازان به اختیارات آنها .
آنچنان می گوید خودمان را خرج میدان کردیم که انکار تمام قد و تمام وقت مصروف دفاع مقدس 8 ساله سوریه بوده اند .
به جرات می توان گفت در این 8 سال ، به تعداد انگشتان دست نیز در جلساتی که دستاورد بزرگی برای جبهه مقاومت داشته باشد شرکت نکرده ای و آن جاهایی را نیز که فعالیتی داشته ای با درخواست ها و خواهش های شهید سلیمانی بوده .
چرا که شما نه انگیز ، نه اراده و نه علاقه ای به مهمترین موضوعی که با سرنوشت کشور و امنیت آن داشته ، داشته اید .
انگیزه و علاقه شما در آن مسیر بیراهه ای بود که فکر می کردید از طریق آن به قهرمان ملی تبدیل خواهید شد و آن چیزی نبود جز تلاش برای نرم کردن دل غربی ها و برقراری ارتباط با آنها که نماد این تلاش ، حرکت شکست خورده ای شد به نام برجام .
اگر می خواهید مظلومیت دو طرفی که شما در مصاحبه اتان از آن نام برده اید برای ملت مشخص شود ، شما از حقوق های نجومی سفرها و ماموریت های خارج از کشور دیپلمات ها بگو تا من هم از حقوق ماهی دومیلیون مردان میدان بگویم .
شما از میزهای انباشته از انواع غذا و نوشیدنی های دیپلمات ها در ماموریت های خارج بگو تا من از نان خشک و کنسرو و آب های آلوده چاه های سوریه و عراق مردان میدان بگویم .
شما یک تصویر از دیپلمات اتو کشیده بگذار تا هزاران تصویر سرتاپا خونی و غبار و خاک مردان میدان را ببینی .
اما با همه مظلومیت ها و اجحاف ها ، مردان میدانی که روزها و شب های بی شماری در محاصره داعش بودند ، افتخار پیروزی بر این جبهه خطرناک را در عراق و سوریه از آن خود کردند
و مردان دیپلمات شما علیرغم در اختیار داشتن انواع و اقسام منابع و ابزارهای حکومتی و 8 سال تلاش بی وفقه ، بار دیگر با فریبکاری طرف مقابل به چیزی بیش از چند قول و حرف بی حساب و کتاب دست نیافتید .
دوستی یا خیانت
آقای ظریف در بخش هایی از مصاحبه که مرتبط با شهید سلیمانی است ، چون می خواهد به شنونده القا کند که منظورش از بیان برخی موارد ضدیت با حاج قاسم نیست ، می گوید حاج قاسم را دوست داشتم ، هر وقت همدیگر را می دیدیم مصافحه می کردیم .
آقای ظریف شما در طول سابقه کاری خود با هزاران نفر از اهالی سیاست در خارج از کشور هم دست داده ای هم مصاحفه کرده ای ، حتی با کسانی که شاید نفرت داشته ای . چرا ؟ چون شما یک دیپلمات هستی و خنده و گریه دیپلمات لزوما نشانه حقیقی و صحیحی از رفتار واقعی نیست . جاهایی دلت خون است اما لبخند میزنی و بالعکس .
پس هر چند مصافحه نشانه ای از دوستی است ، اما هر مصاحفه و از جانب هر شخصی به معنای دوستی نیست .
اما در راستی آزمایی دوستی آقای ظریف با شهید سلیمانی ، آنچه که این روزها و در خلال این مصاحبه مشخص می شود ، نه تنها دوستی در کار نیست که اگر هم هست خیانت به دوست بیشتر مشهود است .
چرا که آقای ظریف در این مصاحبه ادعاها و اتهاماتی را متوجه شخص سردار سلیمانی می کنند که فقط خود شهید سلیمانی می تواند جواب آنها را بگوید .
چرا حالا در نبود سردار این موارد را و آنهم بدون دلیل و سند مطرح می کنید ؟
آیا در زمانی که سردار در قید حیات بود مطرح کردید و جوابی گرفتید ؟ اگر بله چرا در مصاحبه به آن اشاره نکرده اید ؟
آقای ظریف شما افتخار دوستی با حاج قاسم را نداشته اید ، یعنی اصلا جنس آن مرد بزرگ با امثال شما ماندگان در چنبره منافع دنیایی متفاوت بود . حاجی آسمانی بود و تعلق به مادیات دنیایی نداشت ، اما شما به عکس صد در صد گرفتار تعلقات و فتنه های دنیایی هستید .
آقای ظریف از مصاحبه شما بوی خیانت می آید نه دوستی .
فرهنگ جبهه و دفاع مقدس
سنگر - 1
بعضی مواقع سئوالاتی از سوی نسل های بعد از دفاع مقدس مطرح می شود که در نگاه اول برای کسانی که در آن فضا بوده اند ، قدری ساده ، پیش پا افتاده و کم اهمیت جلوه می کند .
رزمنده راوی چه در روایت زنده و چه در کتاب به دلیل اینکه تصور می کند بعضی اصطلاحات ، کلمات و واژه ها برای شنونده یا خواننده ، قابل فهم می باشد یا اهمیت چندانی برایشان ندارد ، از توضیحات اضافه خودداری می کند .
واژ سنگر یکی از همان کلماتی است که از آن در روایت های جبهه ، بسیار گفته می شود ، ولی شرح و توضیحی در باره آن داده نمی شود و تا راوی جبهه ، چه به صورت روایت زنده و چه در کتاب مورد سئوال واقع نشود ، به دلیل اینکه شنونده و یا خواننده را بی نیاز از شرح بیشتر می داند ، به آن نمی پردازد .
اگر نوع زندگی – محل زندگی – سبک زندگی و این قبیل موضوعات را ، جزء و زیر مجموعه فرهنگ بدانیم ، سنگر به عنوان محل اقامت در یک منطقه جنگی ، جزو فرهنگ جبهه به شمار می آید .
از این لحاظ در مجموعه ای به عنوان فرهنگ جبهه و دفاع مقدس ، در چند بخش به معرفی سنگر به عنوان محل اقامت و زندگی رزمندگان خواهیم پرداخت .