eitaa logo
پژوهش های تاریخی جبهه مقاومت اسلامی
30 دنبال‌کننده
136 عکس
15 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعه خونین 17 شهریور 1357 در صفحه اول روزنامه های اطلاعات - کیهان و رستاخیز شنبه 18 شهریور1357 تلگرام https://t.me/kashkolsiasy ایتا https://eitaa.com/kashkolsiasy
محل شهادت شهدای 17 شهریور آران و بیدگل در دو عکس قدیمی از دوران انقلاب تلگرام https://t.me/gpjme ایتا https://eitaa.com/gpjmeshkaarabid
هر سه از جوانان درجه یک زمان خود ، هر سه با مرام و با معرفت ، هر سه فوتبالیست کار درست ، هر سه بچه محله سلمقان بیدگل ، هر سه عاشق امام و انقلاب ، هر سه با انگیزه و پر تلاش ، هر سه آماده برای میدان های سخت ، هر سه از موسسین و موثرین تشکیل بسیج در آران و بیدگل ، رجبعلی سال 59 با جبهه مریوان و حاج احمد متوسلیان شروع کرد و سال بعد در عملیات مطلع الفجر در گیلانغرب ، آسمانی شد . حسین در سال 59 با ماموریت امنیت بخشی شهر بانه شروع کرد و در سال 62 در سمت فرماندهی گردان جندالله در سنندج ، عاشورایی شد . امیر عباس سال 60 و از جبهه تنگه کورک و کورموش و بازی دراز آغاز و در بلندای ارتفاعات کلاشین در عملیات قادر عروج کرد . تلگرام https://t.me/gpjme ایتا https://eitaa.com/gpjmeshkaarabid
هر چه التماس و خواهش کرد فایده نداشت . سنش کم و جثه اش کوچک . برادران و آشنایان را هم واسطه کرد ولی قبولش نکردند . مثل خیلی های دیگر که برای اعزام ثبت نام نمی شدند ، آخرین ترفند را به کار برد . دستکاری تاریخ تولد در شناسنامه . این بار موفق شد . شهید محمدرضا الماسی از پدر و مادری اهل بیدگل ولی خودش متولد و ساکن بزرگ شده کاشان . برادران بزرگش ، از فعالین انقلاب کاشان . برادرش عباس اولین فرمانده کمیته انقلاب اسلامی کاشان و برادر دیگرش سردار شهید عبدالله ، از فرماندهان دفاع مقدس . محمدرضا در عملیات خیبر در منطقه طلائیه از ناحیه سر به شدت مجروح و به کمان شهید بودن ، او را به سردخانه منتقل کردند . در سردخانه متوجه گرم بودن بدنش شدند و او را به بیمارستان منتقل کردند . سنگر علم و دانش و سنگر جبهه ها را با هم داشت . علاوه بر تحصیل در دبیرستان ، طلبه حوزه علمیه هم بود . شهریور 1364 در منطقه عملیاتی قادر ، عضو گردان حضرت قمربنی هاشم علیه السلام از لشکر 8 نجف اشرف بود که به جمع سایر شهدا ، در سر سفره آقااباعبدالله الحسین پیوست . پیکر مطهرش ، 11 سال مفقود و در سال 75 تفحص و در گلزار شهدای دارالسلام کاشان مدفون گردید . تلگرام https://t.me/gpjme ایتا https://eitaa.com/gpjmeshkaarabid
می خواستم درباره شهید بی غم از روستای کاغذی بنویسم ، یاد خاطرات قدیم زیارت کاغذی افتادم قدیم ها ، سفر سالی یک بار به زیارت آقا علی عباس ، بدون عبور از روستای کاغذی و زیارت امامزاده صالح و جوی پرآب کنار زیارت با درخت های توتش لطفی نداشت . چند خانوار زن و مرد و بچه می ریختیم عقب کامیون و حرکت . قبل تر های ما آنطور که آقابزرگم تعریف می کرد با شتر و کجاوه می رفته اند که چند روز طول می کشیده برای رفتن به آقا علی عباس دو راه وجود داشت . یکی جاده قدیم نطنز و بعد روستای بادرود . این مسیر دورتر بود ولی جاده اش بهتر و جاده دیگر از مسیر ابوزیدآباد بود که مسیرش کوتاه تر ولی جاده رملی بود و خاکی . خستگی این جاده خراب با رسیدن به روستای کاغذی و امامزاده صالح و جوی آبش بر طرف می شد . برخی مسافران ، اقامتی چند ساعته ولی برخی دیگر باروبندیل را کامل پیاده و اقامت شبانه می کردند . امروزه نه مسیر رفتن به کاغذی شباهتی با قدیم دارد و نه خود زیارت و اطرافش می تواند یادآور خاطرات گذشته باشد .
روزهای قبل از تجاوز در روزنامه ابوالحسن بنی صدر تجاوزات ارتش بعث عراق به مرزهای ایران که از ماهها قبل آغاز شده بود ، در روزهای شهریور 59 به نقطه اوج خود نزدیک می شد . ابوالحسن بنی صدر به عنوان رئیس جمهور ، مقام فرماندهی کل قوا را نیز از سوی امام خمینی دریافت کرده بود . همه چیز حاکی از شدت یافتن تجاوزات ارتش عراق و احتمال هجوم سراسری به مرزهای ایران بود ، اما بنی صدر در مقام فرماندهی کل قوا ، به جای پرداختن کامل به این موضوع ، دشمن و رقیبی داخلی برای خود تراشیده و متصور بود که می خواهند قدرت را از او بگیرند . به جای آماده کردن مردم از احتمال تجاوز ، به مناسبت های مختلف در شهرهای کشور به سخنرانی می پرداخت و مردم را نسبت به جریان های سیاسی و شخصیت های سیاسی ، خصوصا رئیس قوه قضائیه(شهید بهشتی) – رئیس مجلس شورای اسلامی(مرحوم رفسنجانی) - حزب جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران ، تحریک می نمود . بنی صدر با رفتاری دیکتاتور مآبانه برای قبضه همه قدرت ها و نهادهای کشوری ، از مردم می خواست برای حمایت از او با قدرت در صحنه باشند . تصویر بالا برش هایی از روزنامه انقلاب اسلامی متعلق به ابوالحسن بنی صدر در آن روزهاست .
با یاد شهید حاج عزت الله بی غم - 1 بابای خوبم سلام ، بعد از 28 سال از آن روزی که پرکشیدی و مقام قرب خداوندی نصیبت شد ، من افتخار یافتم به محل شهادتگاه و سنگر تو در منطقه عملیاتی فتح المبین بیایم . سفره ها و دید و بازدیدهای نوروزی من و بسیاری دیگر در این عید ، رنگ بوی تو و سایر همرزمان شهیدت را داشت . لاله های دشت در این روزهای نوروزی به یاد شما در محل جاری شدن خون تان شگفته بود و چه زیبا بود وقتی با حس با تو بودن همراه می شد . روی خاک ها نشستم تا ردی از بوی تو را بجویم . یاد شانه هایت افتادم که در کودکی مرا به روی آن می نشاندی و بعدها محلی شد برای اشک های دلتنگیم . باباجان بیش از همیشه دلتنگت هستم ولی به بیان کلام الهی که می فرماید شهدا زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی می خورند ، خوشحالم که در بهترین و والاترین مکان ها که جای هرکسی نیست به سر می بری . بابای مهربانم ، این خاک که روی آن نشسته ام هنوز آنقدر از حضور قدیمی شما منور و معطر است که هر دلی را شیفته خود می کند و مرا با خود به صحنه رزم تو در آن شب تاریک می برد که با فریاد یا فاطمه ، یامهدی و یا حسین تو و دوستانتت ، صحنه رزم را به بزمی عاشقانه با معبود تبدیل کردید . گشتم و گوشه ای را یافتم و گفتم شاید همانجایی باشد که قطرات اشک تو در نماز شب بر زمین ریخته . اینجا سرزمین اشک و خون است . بی اشک کسی مسافر نشد . بی اشک و ناله و زاری کسی در میان کاروان حسینیان جای نگرفت . تا اهل اشک نشدی اهل خون نشدی که مسیر سعادت و لقای یار ، از گذرگاه خون می گذرد . در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند بابای عزیزتر از جانم ............................................ تلگرام https://t.me/gpjme ایتا https://eitaa.com/gpjmeshkaarabid
با یاد شهید حاج عزت الله بی غم - 2 همانطور که خداوند خلقت انسان را برای امتحان بندگان خود بر پایه خیر و شر بنا نهاده است ، صحنه زندگی اجتماعی انسان ها نیز در طول تاریخ همیشه در دو جبهه حق و باطل بوده است . خود را فریب ندهیم ، یا باید در جبهه حق باشیم یا جبهه باطل و میانه ای وجود ندارد . پدر جان سخن حق و درستی می گفتی ، اما نمی دانی در زمانه ما چقدر تشخیص این دو جبهه سخت شده است ؟ یعنی در سراسر تاریخ اینگونه بوده است . زمانی مانند دوران حضرت رسول الله (ص) را داشته ایم و زمان های پرفتنه ایی هم مانند زمان حضرت امیرالمومنین (ع) بوده است . پدر جان تفاوت زمانه ما و شما هم اینگونه می باشد . زمان شما تشخیص ها راحت تر و اسباب و ابزار گمراهی کمتر . ولی زمانه ما زمانه پر رنگ و لعابی شده با انواع و اقسام افکار و ابزاری که امتحان تشخیص حق از باطل را سخت می کند ، تا بدانجا که می توانند : قاتل را در جایگاه مقتول قرار دهند ، فاسد را به جای صالح ، منکر را به جای معروف ، زشتی را به جای زیبایی ، زن را به جای مرد و مرد را به جای زن ، پرده دری را به جای عفت و حیا ، نامحرم را به جای محرم ، طاغوت را مصلح و ولی خدا را غاصب جلوه دهند . پدر جان خودت به خوبی می دانی رنگ و لعاب دنیای امروز چه فریبنده شده اند . آنهایی که در باطل بودنشان شکی نداریم ، برای ما زنان و مردان ، دختران و پسران ، وسائل و ابزارهای ارتباطی متنوعی تدارک دیده اند، تا با عناوین قشنگی مانند : دهکده جهانی و دنیای تکنولوژی و به روز بودن ، خود را برای برای دیگران حتی نامحرمان نمایش دهیم و به آن افتخار کنیم . حلال و حرام خدا را با ذائقه و خواست خودمان تفسیر و توجیه می کنیم . چت کردن محرم و نامحرم را از مقتضیات زمان بدانیم ، زندگی و رفتارهای خصوصی و خانوادگی خودمان را با دیگران حتی نامحرم به اشتراک بگذاریم و با هزار بهانه و توجیه ، آن را بدون اشکال جلوه می دهیم . برای لایک و فالور جمع شدن هایمان ، از حراج عفت و کرامت و عزت خودمان بیمی نداریم. آنقدر متن ها و عکس ها و فیلم های فریبنده اینستا و تلگرام و ....... برای مان جذاب و دیدنی شده که وقتی به حدیث و آیه و پندی می رسیم نه تمایل و نه وقتی برای خواندنش داریم . چادر و بعد حجاب ظاهری و باطنی امان را که شما در بند بند وصیتنامه هاتان به آن سفارش می کردید ، به نام تجدد و متشخص بودن به کناری گذاشته ایم . حتی به طریقی افتاده ایم که فرصت لحظه ای اندیشیدن به قبح و زشتی برخی کارها و رفتارهایمان را از خود گرفته ایم . پدر جان من و دیگرانی هستیم که در مقام حرف و سخن ، عاشق مرام و راه شمائیم ولی اصلاح و خود را در مسیر شما قرار دادن سخت است و کار هر کسی نیست . پدر جان تو خود نیز می دانی همانطور که دست از جان و مال و فرزند شستن برای شما در جهاد اصغر سخت بود ، حالا ما در میدان جهاد اکبری قرار داریم که شاید بسیار سخت تر از جنگیدن در مقابل دشمن متجاوز و آشکار آن دوران بود. پدر جان ، به حق جایگاه و مرتبه رفیع و بلندت ، ما را دعا کنید که این دوران پرفتنه و خطرناک و به ظاهر زیبا و پر نقش را با عاقبت به خیری پشت سر گذاریم . الهی آمین
با یاد شهید حاج عزت الله بی غم - 3 شهید حاج عزت الله بی غم فرزند مرحوم حاج محمدحسن متولد 1316 بود . در پایان سال 60 که برای آخرین بار عازم جبهه شد 44 سال سن و صاحب 7 فرزند بود . کشاورز بود ، موذن مسجد و مداح اهل بیت بود . خیر و گره گشای مشکلات همشهریانش نیز بود . انقلابی و هوشیار و آماده میدان بود . معتقد بود ندای هل من ناصر ینصرنی (کسی نیست مرا یاری کند) فراتر از تاریخ و متعلق به همه عصرها و نسل هاست . اینگونه بود که وقتی حسین زمان عصر خویش را شناخت در هیچ همراهی و هم رکابی او را تنها نگذاشت . این شهید سرافراز و با غیرت در آغازین روزهای عید سال 61 و در عملیات فتح المبین به شدت مجروح و بعد از چند روز در تاریخ 14 فروردین در بیمارستانی در شهر یزد به شهادت رسید . مزار این شهید جاویدان در گلزار شهدای امامزاده صالح شهر کاغذی از توابع بخش کویرات شهرستان آران و بیدگل می باشد .
بعضی وقت ها همراه نامه ها با پست می آمد . بعضی وقت ها خانواده از طریق دوستانی که در مرخصی بودند می فرستادند . بعضی مواقع هم خود رزمنده که از مرخصی می آمد با خودش می آورد . حالا فرق نمی کرد چه طوری آمده ، مهم این بود که آمده بود و بستگی به مقدارش ، تا چند روز بساط دورهم نشستن های شبانه بروبچ ، همراه با تلق و تلوق شکستن تخمه و آجیل بود . دور هم نشستن این عکس هم احتمالا مربوط به اعزام عملیات فتح المبین در اواخر سال 60 در تهران با حضور 5 شهید بزرگوار از آران و بیدگل است .
اگر توفیق ، فرصت و همتی باشد ، به مناسبت هفته دفاع مقدس ، بخش هایی از کتاب (( مگر شما ایرانی نیستید )) نوشته برادر رزمنده عباس رئیسی بیدگلی را به عنوان پست هایی خواهم آورد . این کتاب ، خاطرات آقای رئیسی از دوران کودکی ، انقلاب و دفاع مقدس است که بخش عمده و اصلی آن همان خاطرات دفاع مقدس ایشان است که از اولین اعزام در سال 1360 شروع و تا پایان جنگ ادامه دارد . آقای رئیسی و کتاب ارزشمند ایشان در سال 1397 در جلسه ای حضوری مورد تقدیر امام خامنه ای قرار گرفت .