ھر کسۍ را ھمدمِ غمھا و تنهایۍ مدان؛
سایھ ھم راھ تو می آید،ولۍ ھمراھ تو نیست...
تنهایۍ دوست داشتنۍ نیست؛
اما خواستنۍتر از تمام دوستت دارمهاۍ مسموم است.
مگر تا ڪجا میتوانۍ بھ دلت بگویۍ
ببخشید ڪھ باورم شد؟
خۅش بہ حال باد ؛
گۅنہ هایت را لمس مۍ کند
ۅ هیچ ڪس از اۅ نمۍ پرسد
ڪہ با تۅ چہ نسبتۍ دارد !
کاش مرا باد مۍ آفریدند ؛
تۅ را برگ درختۍ خلق مۍ کردند ،
؏شق بازۍ برگ و باد را دیدھ اۍ ؟!
در هم مۍ پیچند ۅ عاشق تر میشۅند .