شب شد . .
[ماه] را بوسیدهام
خیال پریشانم را [شانه زدهام]
گلدان های [شمعدانی] را به نوازشی آرام
خواباندهام . .
منتظرت میمانم ؛
تا چون هر شب با صدای :
[ شبت بخیر ماه من ]
رویای تو را به آغوش بگیرم!
ᗪᖇᗴᗩᗰ •
- سیر نمیشود نظر ؛ بس که لطیف منظری !
- زبانم بند است ؛ حرف هایم زندانی !
ᗪᖇᗴᗩᗰ •
- زبانم بند است ؛ حرف هایم زندانی !
- غم زمانه به پایان نمیرسد ؛ برخیز !
امروز دعا میکنم چشمهای بیقرارتان
با [دیدن هر که و هرچه انتظارش را میکشید]
قرار پیدا کند!