چشم هایش شروع واقعه بود . .
آسمانی درون آنها ، من
در صدایش پرنده میرقصید
بر تنش عطر خوب آویشن !
«حيث في يدك لا يصل ؛ فروع الله ينزل . آخذ هذا المشهد . لقد رأيت ذلك مرات عديدة»
جایی که تو دستت نمیرسد ؛
خدا شاخهها را پایین میآورد ؛
من این صحنه را بارها دیدهام . .
-غادة السمان.
آرزوهایی که دیگه آرزو نیستن براتون رو
به یاد بیارید و بابتشون به خدا لبخند بزنید !
یه قرارداد جدید برای توسعه آرزوهاتون ، و رویاهاتون ، با خدا ببندید . .
راه رسیدن بهشون رو تو ذهنتون ترسیم کنید
و بهشون برسید !
بهقول مجتبیشکوری :
خدا هست ، بدجوریم هست . .
ازش بخواید .
-خانوم ِفَکت.