#چندروایت
🔸#قسمتدوم|بُرشهایی از زندگی طلبهی شهید علیعباس حسینپور
🌼 #مبارزه|توی دبیرستانمون گروهکها اعلامیه میگذاشتند داخل میزها برا انحراف بچهها. علیعباس بهمون گفت: از فردا باید کمتر بخوابیم و زودتر از همیشه بیایم برا جمع کردن و از بین بردنِ اعلامیهی گروهکها؛ نباید بذاریم روی بچهها اثر بذارن...
🌼 #عبادت|توی جبهه مریض شد و نمیتونست نگهبانی بده. برا همین از این فراغتِبال برا عبادتِ بیشتر استفاده کرد. البته وقتی میخواست نمازشب بخونه، میرفت بیرون سنگر تا کسی نبینه و ریا نشه...
🌼 #نخبه|با اینکه اکثر اوقات توی جبهه بود؛ کنکور رو با رتبه ۱۱۲ قبول شد. بخاطر عشق زیاد به امامرضا، دانشگاه رضوی رو انتخاب کرد و رفت مشهد. مدتی گذشت و با اینکه هماهنگی درسهای دانشگاه و حوزه خیلی سخت بود؛ همزمان توی حوزه علمیه نواب ثبتنام کرد و درس طلبگی رو هم خوند.
🌼 #مومن_واقعی|با غریبه و آشنا جوری گرم احوالپرسی میکرد انگار سالها میشناسدش. نمیشد توی سلام بهش پیشی گرفت. وضو رو با تمام آدابش انجام میداد. اولین نفر وارد مسجد، و آخرین نفر خارج میشد. میرفت یه گوشه مسجد مینشست و شروع میکرد به ذکر گفتن. همیشه میگفت: ما کربلا نبودیم تا حسین(ع) رو یاری کنیم؛ الان باید فرزندش رو یاری کنیم...
🌼 #شهادت|چهل روز روزه گرفته بود تا شهادت نصیبش بشه... بالاخره به آرزوش رسید و غروب ۲۳بهمن وقتی داشت وضو میگرفت، راکت دشمن به زمین خورد و ترکشش به گلویش نشست. رفیقاش میگن چند بار یا زهرا گفت و پر کشید...
📚 منبع: کتاب "دیدن روی ماه"
#شهــــــدآء
┄┅┅❅❁❅┅┅💚
@gsalambarshohada
💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄