eitaa logo
اقتصاد فرهنگی
5.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
139 فایل
در میانه‌ یک جنگ تمام عیار ترکیبی مطالب کانال کپی‌رایت ندارد! ارتباط: حسین عباسی‌فر @h_abbasifar تبلیغات حرام است! 😊 "دکتر نیستم" https://virasty.com/ABBASIFAR
مشاهده در ایتا
دانلود
✏روشنفكران اسلامى همگى با علم و آگاهى بايد راه پر فراز و نشيب دگرگون كردن جهان سرمايه دارى و كمونيسم را بپيمايند. 📌حضرت امام رحمة الله علیه، 6 مرداد 1366 @jebhetse
📌آزادی یعنی فقط من و امثال من! ⚠️"جان استوارت میل" معروف به فيلسوف آزادی، ۳۵ سال در کمپانی هند شرقی مشغول بود! از ۱۷ سالگی! کمپانی ای که نماینده انگلستان در استعمار هندوستان بوده و با به جان هم انداختن مهاراجه های هندو و مسلمانانی گورکانی، هندوستان را از تسلط مسلمانان در آورده و با بروز اختلافات مهاراجه ها و حکومت صفوی، باعث ناامن سازی مسیر تاریخی تجاری ابریشم شدند و رفته رفته به تعطیلی کشانده شد تا خودشان را با جایگزینی تجارت دریایی، حاکم اقتصادی دنیا کنند! 〽️جان استوارت میل، در نوشته های مختلفش از جمله درباره آزادی، تفاوتی بنیادین میان انسان های بربر[یعنی انسان هایی وحشی که در مستعمرات زندگی می کنند] و انسان های متمدن قائل می شود! ⛔️گویا آزادی کالایی اختصاصی است که این ها تنها خود را لایق به داشتن آن می دانند و این "خود" یعنی انسان سرمایه دار! 📌برگرفته از کتاب "افسانه بازار آزاد" @jebhetse
خداییش چه تعبیر دقیقی استفاده کردم برای مزدورهای داخلی شیطان بزرگ! سگ‌های قلاده‌بلند! یک‌سر قلاده در آمریکا و رژیم صهیونیستی و انگلیس است یک سرش در داخل... ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar
هدایت شده از سید یاسر جبرائیلی
وقتی مواد اولیه گران شد، هزینه تمام‌شده تولید بالا می‌رود، قیمت نهایی افزایش می‌یابد، گرانی‌ها قدرت خرید مردم و دولت را کاهش می‌دهد، تولید بازار خود را از دست می‌دهد، تولید تعطیل می‌شود، مواد اولیه خام صادر می‌شود، واردات جای تولید داخل را می‌گیرد... @syjebraily
تنها ایراد جدی که می‌تونم به حاکمیت جمهوری اسلامی بگیرم اینه که برنامه‌ای برای گذار از سرمایه‌داری نداره... هرچند ذات انقلاب مسیر خودش رو پیدا می‌کنه یا راه مناسب رو می‌سازه... جمع کردن بساط سفته‌بازی در ایران نیاز به دانش و ... نداره نیاز به روحیه انقلابی داره. ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar
اگر تبلیغات بازرگانی نبود استفاده از چه کالا یا خدماتی را از دست می‌دادید که با تبلیغات آن را شناختید و به دست آوردید؟ به این سوال فکر کنید و اگر پاسخی پیدا کردید برای بنده بفرستید! ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar
اقتصاد فرهنگی
اگر تبلیغات بازرگانی نبود استفاده از چه کالا یا خدماتی را از دست می‌دادید که با تبلیغات آن را شناختی
پیام برادر عزیزم سیدامیرحسین حسینی سلام و ارادت انصافا این مام اسپری سورملینا رو با تبلیغات خوبشون شناختیم چگونه در ۶ساعت میلیاردر شویم و در یک هفته خونه و ماشین بخریم هم بعد از پیدایش تبلیغات متوجه شدیم راه و چاهش رو 😂😂 ♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷 💠 @h_abasifar
عبدلله بیرون گاراژ سید جوده ‏با چه حال نزاری رسیدیم ورودی کربلا! از گاراژ سید جوده دیگه هیچکدوم نای رفتن نداشتیم. دنبال تکه فرشی، پاره موکتی چیزی بودیم که بیفتیم. تقریبا همه مریض و مبتلا به فین فین. محمدحسین که از صبح حالت تهوع داشت، یکدفعه همان کنار خیابان کارش بالا گرفت و... «عبدلله» اینها را می‌دید! ‏عبدلله جوان بیست و چند ساله‌ای می‌زد. تیپ اسپرت و موقشنگ! شیک و پیک. داشتم محمدحسین رو زفت و رفت می‌کردم که اومد سروقتم. صدا زد و گفت مشکل چیه؟ گفتم طفلی مریض و با دست فهماندم که تهوع داره و... گفت پاشو بیا. فکر کردم پی دوا درمونه. مثلا دارویی داره یا نشانی داروخونه‌ای، چیزی... ‏من که دنبالش راه افتادم برگشت گفت خانواده‌ت چرا نمیان؟ گفتم کجا؟ گفت بیت، استراحه و چند تا کلمه دیگه مثل حمام و نوم و...که فکر می‌کرد منظورش رو می‌رسونه؛ که رسوند. راه افتادیم و دو تا کوچه پایین‌تر کلید انداخت به خونه‌ای و در رو باز کرد و بفرما زد. خونه‌ای صد و بیست سی متری بود. ‏لوکس و تر و تمیز. مثل خودش شیک. جوری که همون اول کفش رو درآوردیم و باز بخاطر لباسها و گرد و خاکشون معذب بودیم. خونه خودش بود نه مثلا خونه دوم یا خونه‌ای که برای پذیرایی از زوار در این روزها آماده شده باشه. پاوربانکش روی مبل بود و پتوش،که تا ما برویم هم موند همونجا و برشون نداشت. ‏یعنی خونه رو برای تحویل دادن به ما آماده نکرد. چیزی رو برنداشت. دری رو قفل نکرد. رمز وای‌فای رو هم داد و صبر کرد تا وصل شدنمون به اینترنت رو ببینه. قبل از رفتن آشپزخونه و سرویس و حمام و... رو هم نشون داد. ‏رفت و چند دقیقه بعد در زد و خودش و رفقاش دو بسته آب معدنی آوردن و بعدتر چندتا تشک و پتو و متکا و بعدترتر با یک کیسه پر از تنقلات مثل چیپس و کیک و... که دیده بود مهمانها چند تا بچه قد و نیم قد دارند و بچه هم که مریض و خسته باشه احتمالا بهانه‌گیرتر میشه و فکر کرده بود پفک و... در بیرونی ساختمان ظاهرا ماجرایی داشت که باید خودش در رو باز می‌کرد. گفت هر وقت خواستید برید ببرون یه پیام بدید میام براتون باز می‌کنم و ما تا صبح یک کم از سر شوق زیارت و شاید یک کم هم کنجکاوی و استغفرلله کمی بدجنسی چند بار پیام دادیم و اومد در رو باز کرد و آخ نگفت و اخم نکرد و من فکر کردم که عبدلله پس کی خوابیده و اگر خوابیده چرا بدخواب نیست و... خلاصه ما یک شب تا صبح مهمان خونه عبدلله بودیم که البته وقتی موقع خداحافظی گفتم تهران منتظرتم بیای خونه‌م از سر تواضع گفت این خونه من نبود و با یه نفر دیگه شریکم و... که یعنی مثلا کار خاصی نکرده. ینها ماجرای یک شب از یک زائر حسین بود که با حال نزار بیرون گاراژ سید جوده می‌گفت چه خاکی به سر بریزد با این کاروان هفت هشت نفری زن و بچه خسته. و شاید ماجرای یک شب از یک نفر خادم حسین که شیک و پیک بود و دیده بود یکی دارد پشت کمر پسربچه هفت هشت ساله‌ای را بیرون گاراژ سید جوده مالش می‌دهد تا راحت‌تر دفع کند و اهل و عیالش خسته و درمانده با کوله‌پشتی و... مانده‌اند یک لنگه پا. و شاید ماجرای یک چشمه از یک شب کرم و لطف خود حسین که حواسش هست به زائرهایش که فرمود «و انه لینظر علی زواره» یعنی خودش می‌بیند. خود خود حسین نگاه می‌کند... ماهبندان | محمدرضا شهبازی @mahbandan