🌷 🌼 🌷 🌼 🌷
✨پروردگارا...
🌸آرامش نابت وعطر مهربانیت رابرلوح دلم
🕊سرازیر کن تا هیچگاه در کِشاکِش زندگی
🌸خودم را نبازم و صبور باشم
🕊و به تو اعتماد کنم
🌸ای کسی که لطف و احسان و مهرت
🕊ازلی و ابدی بوده و هست،
🌸تو را سپاس می گویم
🕊 برای همه مهربانی هایت
✨الهی
🌸در این روز زیبا ...
🕊هیـچ قلبى گرفته نباشه ...❤️
🌸و هر چى خوبی خداست ... .
🕊براى همه خوبان رقم بخـــوره ...
🌸آرامـــــش مهمـــــون ...
🕊همیشــگى دلهاتون باشه ...
✨الهی...
🌸دستم گیر که دستاویز ندارم
🕊 و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم
✨الهی...
🌸دلی دِه که در شکر تو جان بازیم
🕊و جانی دِه که کار آن جهان سازیم آمین...
💫🌸 🍃 🦋🍃
به برکت صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚
و خاندان پاک و مطهرش
💫✨💫💫✨💫
🥀📚 @h_bohlol 📚
˚∘❃❁🌹🌹🌹❁❃∘˚
═ೋ❅🖋🦋❅ೋ═
#ردپای_خدا
وقتی ﺭﺩﭘﺎی ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ زندگی پیدا ﻛﺮﺩﻡ، ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ می توانم ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻴﻤﻢ ﺩﺭﺍﺯﺗﺮ ﻛﻨﻢ ....
فهمیدم می توانم ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺍﺯ ﻗﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ...
حتی آرزوهای ﻣﺤﺎﻝ.
وقتی ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻢ ﺩﻳﺪﻡ ؛
"ﺗﺮﺱ" ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻣﻌﻨﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺟﺎﻳﺶ ﺭﺍ " ﺍﻳﻤﺎﻥ" ﭘﺮ ﻛﺮﺩ ..
ﻭﻋﺪﻩ ی ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ: ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ، ﺗﺎ ﻓﺘﺢ کنی ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﻭ ﻣﻤﻜﻦ کنی، ﻧﺎﻣﻤﻜﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﺑﻴﺎﻭﺭی دﺳﺖ ﻧﻴﺎفتنی ها ﺭﺍ،
ﭘﺲ ﺧﻮﺩت ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ.
زندگیتون پرازردپای خدا.
💫✨💫💫✨💫
🥀📚 @h_bohlol 📚
˚∘❃❁🌹🌹🌹❁❃∘˚
🍁
📌سرانجام دختر بد حجاب:
در یکی از شهرها پیرمردی خدا ترس که راننده تاکسی است روزی دربستی دختری را با سر و وضع بسیار نا مناسب سوار می کند وقتی سر و وضع او را می بیند بسیار اندوهگین می شود که اگر با این وضع بمیرد سوخت آتش جهنم می شود.
به همین خاطر دلش تاب نمی آورد و به او می گوید:
-دخترم از خدا و آتش سوزنده او بترس.
بعد آن دختر هم تلفن همراهش را بیرون می آورد و رو به پیرمرد میگوید:بیا با این گوشی به خدایت زنگ بزن و بگو که در جهنم جایی برای من نگه دارد.العیاذ بالله
پیرمرد با شنیدن این سخن اشک در چشمانش حلقه می بندد و تا آخر مسیر هیچ سخنی نمیگوید.
وقتی در انتهای مسیر توقف میکند بعد از چند لحظه متوجه میشود که دختر از جایش تکان نمی خورد و وقتی به عقب می نگرد میبیند آن دختر هلاک شده است لذا به سرعت اورا به بیمارستان می برد
نکته بسیار جالب اینجاست ک موبایل آن دختر به همان وضعی ک به پیرمرد گفته بود در دستانش مانده و هر قدر سعی می کنند که آن را از دستش بیرون بیاورند نمی توانند و به گفته شاهدان او را با همان گوشی کفن میکنند و در گور می گذارند.
حال آن دختر موبایل در دست چگونه در پیشگاه خدا حاضر میشود؟ الله اعلم.
بدانید ک خدا فرصت توبه را به هر کسی نمی دهد.پس تا فرصت هست به سوی او باز گردیم .چون وقتی که مرگ فرا برسد یک لحظــــــــــــــــــه جلو عقب نمیشود
.
💫✨💫💫✨💫
🥀📚 @h_bohlol 📚
˚∘❃❁🌹🌹🌹❁❃∘˚
💠 نصیحت خداوند به حضرت موسی(علیهالسلام)
خداوند متعال به حضرت موسی(ع) وحی کرد: ای موسی! سفارش مرا دربارۀ چهار چیز به خاطر بسپار.
اصبغ بن نباته ازامیرالمؤمنین(ع) نقل میکند که فدمود: خداوند به حضرت موسی(ع) فرمودند: ای موسی! وصیت مرا به چهار چیز درباره خود حفظ کن
۱. تا ندانی که گناهانت را آمرزیده اند به عیب دیگران نپرداز.
۲. تا ندانی که گنجهای خدا تمام شده غم روزی مخور.
۳. تا نبینی که ملک و پادشاهی من از دست رفته به دیگری امیدوار نباش.
۴. تا مردۀ شیطان را نبینی از مکرش ایمن مباش.
💫✨💫💫✨💫
🥀📚 @h_bohlol 📚
˚∘❃❁🌹🌹🌹❁❃∘˚
🌹داستان آموزنده🌹
روزی در مسجد شیخی پس از نماز جماعت، رو به مردم ایستاد و گفت: ای مردم امروز میخواهم جوانی را به شما معرفی کنم که قبلاً فردی لااُبالی و نااهل بود که انواع مال مردم خوری، دزدی، هیزی، عیاشی، ظلم و خلاصه گناهی نبود که انجام نداده باشد...
اما امروز او توبه کرده و در صف نماز میان شما نشسته و انسان شریفی شده؛
(سپس به جوانی اشاره کرد و گفت): از او میخواهم که به اینجا بیاید و برایمان از خود و مهربانی خدا بگوید.
جوانی از میان جمعیت بلند شد؛ کنار شیخ رفت و گفت:
از مهربانی و پرده پوشی خداوند همین بس که عمری گناه کردم اما او پرده پوشی کرد و هيچكس نفهمید؛
اما از وقتی توبه کرده ام و به این شیخ گفته ام، آبروی مرا در تمام محل بُرده است!!!
💫✨💫💫✨💫
🥀📚 @h_bohlol 📚
˚∘❃❁🌹🌹🌹❁❃∘˚
🌹داستان آموزنده🌹
روزی مردی خواب عجیبی دید؛
او دید که نزد فرشته ها حضور دارد و به کارهای آنها نگاه می کند.
هنگامِ ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تندتند نامه هایی که توسط پیک ها از زمین می رسند را باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
او از فرشته ای پرسید: شما چه کار می کنید؟
فرشته در حالی که نامه ای را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت.
باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید : شماها چه کار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است.
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست بگویند : خدايا شكر.
امام صادق علیه السلام: شكرِ نعمت، دوری از گناهان است و كمالِ شكرگزاری انسان، گفتن «الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمین» است.
📙(بحار، ج ٧١، ص ٤٠).
💫✨💫💫✨💫
🥀📚 @h_bohlol 📚
˚∘❃❁🌹🌹🌹❁❃∘˚
در زمان موسی بن عمران (ع ) قحطی پدید آمد،
آن حضرت برای طلب باران دعا کرد.
خداوند به او وحی فرمود:
من نه دعای ترا مستجاب می کنم و نه دعای کسانی که با تو هستند، چون در میان شما یک سخن چین هست که در سخن چینی خود نیز، مصر است!
حضرت عرضه داشت:
پروردگارا!
او را به ما معرفی کن تا از میان خود بیرونش کنیم!
خدا فرمود:
ای موسی من تو را از سخن چینی نهی می کنم، چگونه خودم سخن چین باشم؟! سپس همگی توبه کردند و با آمدن باران، سیراب شدند.
💫✨💫💫✨💫
🥀📚 @h_bohlol 📚
˚∘❃❁🌹🌹🌹❁❃∘˚
ابو الادیان بصری میگوید:
من خادم امام حسن عسکری علیه السلام بودم. و نامههای حضرت علیه السلام را به شهرهای مختلف میرساندم. روزی به خدمت ایشان مشرّف شدم. حضرت علیه السلام در بستر بیماری بود. وقتی مرا دید، نامههایی را بیرون آورده و فرمود: اینها را به مدائن ببر! پانزده روز در راه خواهی بود. وقتی بازگشتی، صدای ناله و ضجّه از خانه من میشنوی و میبینی که مرا غسل میدهند.
عرض کردم: آقا جان! وقتی چنین شد جانشین شما که خواهد بود؟
– آنکه جواب نامهها را از تو بخواهد.
– علامت دیگر؟
– آنکه بر من نماز گزارد.
– نشان بعدی؟
– آنکه از محتوای کیسه خبر دهد؟
آنگاه هیبت امام علیه السلام مانع از آن شد که بپرسم کدام کیسه؟ و در کیسه چیست؟
با نامهها از نزد امام علیه السلام خارج شدم و به مدائن رفته و جواب نامهها را گرفتم. درست پانزده روز بعد به سامرا بازگشتم، و همانطور که امام علیه السلام فرموده بود، صدای ضجّه و ناله از خانه امام علیه السلام به گوش میرسید.
جعفر [کذّاب برادر امام علیه السلام را دیدم که جلوی در خانه ایستاده و شیعیان اطراف او را گرفته و به او تسلیت و تهنیت میگفتند.
با خود گفتم: اگر او امام باشد، امامت از بین خواهد رفت. زیرا او را میشناختم که شراب میخورد و در قصر قمار بازی میکرد و طنبور مینواخت!
با این حال من نیز نزدیک شده و تسلیت و تهنیت گفتم. اما او چیزی درباره نامهها از من نپرسید.
آنگاه عقید، خادم امام حسن عسکری علیه السلام خارج شد و گفت: آقا جان! برادرتان را کفن کردهاند، برخیزید و بر او نماز بگزارید.
جعفر با گروه شیعیان که پیشاپیش آنها عثمان بن سعید و حسن بن علی – که به دست معتصم کشته شد و معروف به سلمه بود – وارد شدند.
وقتی وارد اتاق شدیم، دیدیم امام حسن عسکری علیه السلام در کفن پیچیده شده است. برادرش جعفر [کذاب برخاست تا بر او نماز بخواند. اما همین که میخواست تکبیر بگوید، پسر بچه گندم گونی که موهای پیچیده داشت و میان دندانهایش باز بود، آمد و ردای جعفر را کشید و گفت: کنار برو! ای عمو! من از تو به گزاردن نماز بر پدرم سزاوارترم.
جعفر در حالیکه رنگش پریده بود، کنار رفت، و آن طفل پیش آمد و بر امام حسن عسکری علیه السلام نماز خواند، پس از نماز، امام علیه السلام را کنار قبر پدرش امام هادی علیه السلام دفن نمود.
آنگاه آن آقا زاده نازنین رو به من نمود و گفت: ای بصری! جواب نامههایی را که به همراه داری، بده!
من همه را تحویل دادم و با خود گفتم: این دو علامت، فقط سوّمین علامت که خبر از محتوای کیسه است مانده.
وقتی نزد جعفر رفتم دیدم که بر مرگ برادرش گریه میکند. در این حال «حاجز وشّاء» آمد و گفت: آن طفل که بود؟ باید از او حجّتی میخواستی.
جعفر گفت: به خدا قسم! او را اصلاً ندیده و نمیشناختم.
ما همانجا نشسته بودیم که گروهی از اهالی قم وارد شدند و گفتند: میخواهیم امام حسن عسکری علیه السلام را ملاقات کنیم.
ما شهادت حضرت علیه السلام را به اطلاع آنها رساندیم. گفتند: جانشین او کیست؟ مردم جعفر را نشان دادند.
آنها بر او سلام کرده و تسلیت و تهنیت گفتند، سپس پرسیدند: ما به همراه خود نامهها و اموالی داریم؛ بگو نامهها از چه کسانی است؟ و مقدار وجوهات چقدر میباشد؟
با شنیدن این سخن، جعفر با عصبانیت برخاست و در حالی که عبایش را میتکاند، گفت: از ما میخواهند که علم غیب بدانیم.
در این لحظه، خادم امام حسن عسکری علیه السلام آمد و گفت: نامههای شما از فلان و فلانی است، و در کیسه هزار دینار وجود دارد که نقش ده دینار آن ساییده شده است.
آنها نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: کسی که تو را برای دریافت نامهها و اموال فرستاده است امام است.
بعد از این رویداد، جعفر نزد خلیفه رفت و قضیه را گزارش داد. خلیفه دستور دستگیری همسر امام حسن عسکری علیه السلام را صادر کرد تا محلّ اختفای فرزندش را افشا کند. امّا نرجس خاتونعلیها السلام وجود او را کلّاً انکار نموده و ادّعا نمود که هنوز باردار است.
خلیفه نیز او را به «ابن ابی الشوارب» قاضی سپرد تا موضوع را تحقیق کند.
ولی در همان زمان «عبیداللَّه بن یحیی بن خاقان» به طور ناگهانی مُرد، گروهی در بصره شورش نموده و بر مأمورین خلیفه تاختند – که بعدها رهبر آنها به صاحب الزنج معروف شد -. خلیفه و اطرافیان او سرگرم دفع خطر آنها شدند، و از مسأله امام زمان علیه السلام و تحقیق درباره نرجس خاتونعلیها السلام غافل ماندند.
💫✨💫💫✨💫
🥀📚 @h_bohlol 📚
˚∘❃❁🌹🌹🌹❁❃∘˚
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨اطلاعیه استخدام✨
فرماندهی یگان ویژه پاسداران فراجا استان سمنان
بمنظور تامین نیروی انسانی( مرد ) از بین جوانان مومن ، متعهد و ولایت مدار باشرایط ذیل همرزم می پذیرد
🔹مقطع : درجه داری
🔸مدرک تحصیلی: دیپلم
♦️رشته تحصیلی: کلیه رشته ها
♦️حداقل معدل: ۱۲
♦️سن : از ۱۸ تا ۲۷ سال
♦️میزان قد:۱۶۵
🔘جهت اطلاع بیشتر با تلفن زیر تماس حاصل نمائید
تلفن:
۰۲۳۳۳۴۴۹۱۰۸
۰۲۳۲۱۸۲۱۲۷۵
آدرس مرکز گزینش:
✅️ سمنان بلوار استقلال نبش کوچه شهید شیرودی
اداره گزینش و استخدام فرماندهی انتظامی استان سمنان
✅️شاهرود خیابان تهران راهنمایی و رانندگی سابق دفتر گزینش و استخدام شهرستان شاهرود
🤲اللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🤲
💫✨💫💫✨💫
🥀📚 @h_bohlol 📚
˚∘❃❁🌹🌹🌹❁❃∘˚
🌷 #امام_زمان_عج_آغاز_امامت
در هر سُخَنی، نورِ کلامم مهدیست
یک عُمْر به لب، ذکر مدامم مهدیست
گر از نَفَسم رسیده عطر #صلوات
آغازِ امامتِ امامم مهدیست...
✍ #سیدهاشم_وفایی
💫✨💫💫✨💫
🥀📚 @h_bohlol 📚
˚∘❃❁🌹🌹🌹❁❃∘˚