eitaa logo
📚حکایات شیرین بهلول 📚
2.5هزار دنبال‌کننده
587 عکس
434 ویدیو
6 فایل
📚حکایات شیرین بهلول و..📚 💚شامل پندها واندرزهای حکیمانه ست💙 #کپی نمودن آزاده👌وباعث نشر وگسترش آگاهی ودانائی میشه شما هم دوستانتونو به این کانال دعوت کنید🙏 تادراین چرخه قرار بگیرید🙏 🔍تبادل و تبلیغ 🔰🔰 @Mn8888 @Eng_movahedzadeh @mahdimovahed110
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 🛑تاثیر شیر بد2️⃣ 🌱شاهد ديگر در اثبات اثر شير بد: معروف است هر حيوان باركشى كه پير و از كار افتاده شود، او را به صحرا رها مى كنند. وقتى اتفاق افتاد كه الاغ و شترى در چراگاهى باهم برخورد كردند، شتر از الاغ پرسيد: در اينجا براى چه آمدى ؟ 🌱 جواب داد: مدتها صاحب من بار بر كُرده ام مى گذاشت تا اينكه از بسيارى مشقت باركشى و گرسنگى قادر بر حركت نشدم ، آنگاه پالان و افسار مرا برداشته و مرا در اين بيابان رها كرد و مدتيست در اين چراگاهم تا امروز به شما برخورد كردم . 🌱 شتر گفت : قصه من هم مانند توست . الاغ به شتر گفت : چه خوبست كه برادروار در اين چراگاه پر آب و گياه بمانيم و از اين جايگاه بيرون نرويم . شتر گفت : بد فكرى نيست اگر شير مادر بگذارد. الاغ گفت : با شير مادر چه مناسبت دارد؟ شتر گفت : مدخليت دارد بى اثر نيست . 🌱 الغرض مدتها در آن مرغزار، بى پالان و افسار چريدند و در آن محل پر نعمت به نوايى رسيدند. آسوده از رنج باركشى و پيمودن راه شدند. شتر و الاغ هر دو فربه و سردماغ گشتند تا روزى كه قافله اى از آنجا مى گذشتند. چون آن مرغزار پر آب و گياه را ديدند، چند ساعتى در آنجا آرميدند. بارها را فرود آوردند و الاغها را به چراگاه رها كردند. كم كم الاغها به صدا آمدند. همين كه صداى آنها به گوش آن الاغ رسيد كه مدتى مديد در آنجا آزاد چريده و خورده و خوابيده بود، بناى صدا كردن را گذاشت . شتر گفت : اى برادر! اين چه رفتار است كه نتيجه آن رفتن زير بار و پيمودن مسافتهاى بسيار است ؟ از اين حركت دست بردار و ما را آزاد به حال خود بگذار. 🌱الاغ جواب داد: اثر شير مادر است كه مقتضى عرعر است . خلاصه صداى او به گوش ‍ كاروان رسيد. يكى از آنها در طلب صدا برآمده طرف آنها دويد. هر دو را يافت و آنها را به زير بار كشيد. قافله ، به راه افتاد تا به پاى كوه بلندى رسيدند و الاغ را به قله كوه نگاه افتاد. با خود انديشيد كه بهتر آنست كه تمارض ‍ كرده ، خود را شل بنمايانم تا از رنج كشيدن بار و پيمودن اين گردنه دشوار خلاصى يابم . 🌱بنا كرد شليدن و پا را به خاك كشيدن . اهل قافله گفتند: بهتر آنست كه الاغ را بر رى شتر بنديم تا او را از اين گردنه بگذراند و الا در بين راه از رفتار مى ماند. چنان كردند. الاغ هم از تمهيدى كه كرده بود خوشحال بود. فارغ از اينكه جثه فربه و سنگين خود را بر كُرده رفيق خود شتر افزود. ولى چون به قله كوه رسيدند: شتر آغاز رقصيدن و از سرازيرى كوه دويدن كرد. الاغ گفت : اين چه حركت است اى جوان مرد كه مى كنى ؟ 🌱 مرا بزير مى افكنى و استخوانم را خورد مى كنى . 🌱شتر جواب داد كه : تاثير شير مادر تو خواندن آواز و تصنيف است ولى اثر شير مادر من رقص در مقابل حريف است . چندان رقصيد و دويد تا الاغ را از پشت خود به زير انداخت و هلاك ساخت . 👈اى عزيزان ! ملاحظه كنيد خداوند با دشمن سخت خود نمرود چه معامله كرد با آنكه مدعى خدايى بود و به عنوان نبرد به درگاهش روى آورد. آيا در صورتى كه شما روى نياز به درگاه كريم كار ساز و خداوند بنده نواز آوريد و اظهار عجز و انكسار نماييد و روى مذلت بر خاك درگاه رحمت و عظمت گذاريد و به زبان حال به آن كريم ذوالجلال عرض كنيد: اى كريمى كه از خزانه غيب گبر و ترسا وظيفه خور دارىدوستان را كجا كنى محروم ؟ تو كه با دشمنان نظر دارى (623)آيا شما را نا اميد مى كند! البته شما را محروم نخواهد فرمود. مايوس نباشيد كه ياءس از رحمت خدا از گناهان كبيره است . و سوء ظن نسبت به حق است . بنده بايد به خداى خود در همه حال حسن ظن داشته باشد و چهره اميد را به ناخن ظن بد، نخراشد. الحاصل چون تير نمرود، مردود خون آلود بازگشت ، يقين حاصل كرد كه خداوند را كشته . لذا به حضرت ابراهيم عرض كرد كه رفتم و خداى آسمان را كشتم و بازگشتم . و تمام اين رفتار و گفتار نابهنجار از اثر شير آن پلنگ آدم خوار بود كه تبختر و تكبر مى نمود؛ چون در ميان سباع حيوانى متكبرتر از پلنگ نيست كه نمى تواند چيزى را بالاتر از خود ببيند. معروف است در شب چهاردهم ماه ، وقتى كه از بالاى قله كوه بلندى ماه را مى بيند كه بالاى سرش در حركت است ، بر او خشمگين شده خود را به طرف ماه پرتاب مى كند و در ميانه دره كوه مى افتد و استخوانهايش درهم مى شكند و هلاك مى شود. هرگاه طفلى را با شير گاو پرورش دهند، شخصى بى اذيت و آزار ببار مى آيد زيرا گاو حيوانيست پر منفعت و بى اذيت .دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 🌱 زني صالحه در زمان حضرت عيسي (ع ) (در زمان عيسي بن مريم عليه السلام ، زني بود صالحه عابده ، چون وقت نماز مي شد، هر كاري كه داشت مي گذاشت و به نماز و طاعت مشغول مي شد روزي نان مي پخت ، مؤذن بانگ كرد، نان پختن رها كرد و به نماز مشغول گشت چون در نماز ايستاد، شيطان در وي وسوسه كرد: تا تو از نماز فارغ شوي نان همه سوخته شود. زن به دل جواب داد: اگر همه نان بسوزد بهتر كه روز قيامت تنم به آتش دوزخ بسوزد. ديگر بار شيطان وسوسه كرد كه : پسرت در تنور افتاد و سوخته شد. زن در دل جواب داد: اگر خداي تعالي قضا كرده است كه من نماز كنم و پسر مرا به آتش بسوزاند من به قضاي خداي تعالي راضي گشتم و از نماز دست برندارم كه اللّه تعالي فرزند را نگاه دارد از آتش . شوهرِ زن از درِ خانه در آمد، زن را ديد در نماز، نان را در تنور به جاي خويش ديد نسوخته و فرزند را ديد در آتش بازي مي كند و يك تار موي از او كم نشده و آتش به قدرت خداي عزّوجلّ بر وي بوستان گشته . چون زن از نماز فارغ گشت شوهر دست او را گرفت و نزديك تنور آورد و در تنور نگريست ، فرزند را ديد به سلامت و نان به سلامت هيچ بريان نشده ، تعجّب كرد و شكر باري تعالي كرد و زن سجده شكر بجا آورد خداي عزّوجلّ را. شوهر فرزند را برداشت و به نزديك عيسي عليه السلام برد و حال قصه با وي بگفت : عيسي عليه السلام گفت : برو از اين زن بپرس تا چه معاملت كرده است و چه سرّ دارد از خداي ؟ اگرچه اين كرامت اگر براي مردان بود، او را وحي مي آمد و جبرئيل براي وي وحي مي آورد. شوهر پيش زن آمد و از معالمتِ وي پرسيد. زن جواب داد: كار آخرت پيش گرفتم و كار دنيا را بازپس داشتم و ديگر تا من عاقلم هرگز بي طهارت ننشستم الا در حال زنان ، و ديگر اگر هزار كار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنيدم همه كارها به جاي رها كردم و به نماز مشغول گشتم و ديگر هر كه با ما جفا كرد و دشنام داد، كين و عداوت وي در دل نداشتم و او را جواب ندادم و كار خويش با خداي خويش افكندم و به قضاي خداي تعالي راضي شدم و فرمان خداي را تعظيم داشتم و بر خلق وي رحمت كردم و سائل را هرگز باز نگردانيدم اگر اندك و اگر بسيار بودي بدادمي و ديگر نماز شب و نماز چاشت رها نكردمي ، عيسي عليه السلام گفت : اگر اين زن مرد بودي پيامبر گشتي ). عارف ربّاني مرحوم ملاّ حسينقلي همداني رحمه الله عليه مي فرمود: كساني كه در مقامات دين به جايي رسيده اند، همه از شب خيزها بوده اند، از غير آنها ديده نشده است دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 ✅ با یکی از دوستانم وارد قهوه‌خانه‌‌ای کوچک شدیم و سفارش‌ دادیم به سمت میزمان می‌رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوه‌خانه شدند و سفارش دادند: پنج‌تا قهوه لطفاً، دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا!سفارش‌شان را حساب کردند، دوتا قهوه‌شان را برداشتند و رفتند. از دوستم پرسیدم: «ماجرای این قهوه‌های مبادا چی بود؟» دوستم گفت: «اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو می‌فهمی.» آدم‌های دیگری وارد کافه شدند. دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند. سفارش بعدی هفت‌تا قهوه بود از طرف سه تا وکیل، سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا! همان‌طور که به ماجرای قهوه‌های مبادا فکر می‌کردم و از هوای آفتابی و منظره‌ی زیبای میدان روبروی کافه لذت می‌بردم، مردی با لباس‌های مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت. با مهربانی از قهوه‌چی پرسید: قهوه‌ی مبادا دارید؟ خیلی ساده‌ است! مردم به جای کسانی که نمی‌توانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا می‌خرند. سنت قهوه‌ی مبادا از شهرناپل ایتالیا شروع شد و کم‌کم به همه‌جای جهان سرایت کرد. در بعضی مکان‌ها شما نه تنها می‌توانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید، بلکه می‌توانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید. چه زیباست ما هم کمی بیشتر به این “مبادا”ها در زندگی فکر کنیم لبخند “مبادا”، سخاوت “مبادا”، مهربانی “مبادا”، محبت “مبادا” چه بسا کسانی در اطراف ما باشند که با این”مبادا”ها جان دوباره ای بگیرند، یادمان باشد که: امروز همان روز “مبادا” است، همان فردایی که دیروز نگرانش بودیم.دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 📚حکایتی پندآموز 🎧استاد برجسته اخلاق آیت الله فاطمی نیا میفرمودند: 🌷شخصی گرفتاري و مشکل مهمی برایش پیداشده بود. کسی به او عملی یاد داده بود که چهل روزانجام دهد تا مشکلش حل شود. عمل را انجام میدهد و چهل روز تمام میشود اما مشكل برطرف نميشود. میگوید : روزی اضطرابی دردلم افتاد و از منزل خارج شدم، پیرمردی به من رسید و گفت: آن مرد را میبینی (اشاره کرد به پیرمردی که عبا به دوش داشت و عرقچین سفیدی بر سر) ؛ گفت : مشکلت به دست او حل ميشود! (بعدا معلوم شد که آن شخص آقاشیخ رجبعلی خیاط است) . آقاشیخ رجبعلی آدم خاصی بود، خدا به او عنایت کرده بود. مجتهدین خدمت او زانو میزدند و التماس میکردند نظری به آنها بکند! میگوید: خودم را باسرعت به شیخ رساندم و مشکلم را گفتم! تا سخنم تمام شد گفت : چهار سال است که شوهر خواهرت مرده و تو یک سری به خواهرت نزده ای! توقع داری مشکلت حل شود!؟ میگوید: رفتم به خانه ی خواهرم ، بچه هایش گریه کردند و گله کردند؛ بالاخره راضیشان کردم و خوشحال شدند و رفتم. 🌙 فردا صبح اول وقت مشکلم حل شد. دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 ✍پادشاهی را وزیر عاقلی بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دیگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند از وزارت دست برداشته و به عبادت خدا مشغول است پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب: اول: آنکه تو نشسته می بودی و من به حضور تو ایستاده می ماندم اکنون بندگی خدایی می کنم که مرا در وقت نماز حکم به نشستن می کند دوم: آنکه طعام می خوردی و من نگاه می کردم اکنون رزاقی پیدا کرده ام که او نمی خورد و مرا می خوراند سوم: آنکه تو خواب می کردی و من پاسبانی می کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی خوابد و مرا پاسبانی می کند چهارم: آنکه می ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید پنجم: آنکه می ترسیدم اگر گناهی از من سر زند عفو نکنی اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می کنم و او می بخشاید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 كارت بانكيم رو به فروشنده دادم و باخيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه ، ولى در كمال تعجب ، دستگاه پيام داد : *"موجودى كافى نميباشد"* امكان نداشت ، خودم ميدونستم كه اقلا سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم، با بي حوصلگى از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين با پيام آمد: *"رمز نا معتبر است"* اين بار فروشنده با بي حوصلگى گفت: خانم لطفا نقداً پرداخت كنيد ، پول نقد همراهتون هست؟....فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين كلاً سوخته ........... در راه برگشت به خانه مرتب اين جمله ى فروشنده در سرم صدا ميكرد "پول نقد همراهتون هست"؟........ خدايا ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم مثلا عبادتهايى كه كرديم ، دستگيرى ها و انفاق هايى كه انجام داديم و .... نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست ، ما متعجبانه بگوييم : مگر ميشود ؟ اين همه اعمالى كه فكر ميكرديم نيك هستند و انجام داديم چى شد؟؟؟؟ و بگويند اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت ... كنارغیبت ,كنار حسد ، كنار ريا ، كنار بى اعتمادى به خدا ، كنار دنيا دوستى و ..... نكند از ما بپرسند نقد با خودت چه آورده اى ؟ و ما كيسه مان تهى باشد ، دستمان خالى .... خدايا از تمام چيزهايى كه باعث از بين رفتن اعمال نيكمان ميشود به تو پناه ميبريم...دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 🔥عملیات کامنت به پست/ مهران غفوریان (بازیگر) لینک مستقیم صفحه اقای مهران غفوریان ------------------------------------------ 🔺توضیح در مورد هدف : ♦️مهران غفوریان تو ویژه برنامه نوروز صدا سیما شرکت کرده و هم برنامه جذابی داشته هم از امام رضائی و امام حسینی❤️❤️ بودنش گفته و این به مذاق بی دینها وضد وطن ها اصلا خوش نیومده به همین خاطر به پیجش حمله کردن و با کامنتهای منفی و غیرمنصفانه سعی در تخریب روحیه این بازیگر عزیز کشورمون داشتن. با حمایت از این هنرمند عزیز به ایشون روحیه بدیم که بدونن تنها نیستن و این جماعتی که به ایشون حمله کردن یا ایرانی نیستن یا داخل ایران نیستنددوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
توئیت بن نورتون، روزنامه‌نگار آمریکایی: عکس‌ سمت چپ متروی تهران است، ایران در شرایط تحریم‌های وحشیانه و مجرمانه اقتصادی توسط امپراتوری آمریکاست. اما عکس سمت راست، متروی نیویورک در ثروتمندترین کشور جهان بر روی زمین است و که من بارها از اینجا رد شده‌ام ... 📆 ۱۴۰۱ دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 ✅هشت توصیه مهم امام هشتم برای روزهای آخر ماه شعبان 👌اباصلت می‌گوید: در آخرین جمعه ماه شعبان خدمت امام رضا روحی فداه رسیدم فرمود: ای اباصلت! بیشترِ ماه شعبان سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان ؤؤاست. پس در روزهای باقیمانده کوتاهی های روزهای گذشته را جبران بکن و باید به آنچه برایت مهم است اقدام کنی: 1⃣ زیاد دعا کن 2⃣ زیاد استغفار کن 3⃣ زیاد قرآن تلاوت کن 4⃣ از گناهانت به درگاه خدا توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی 5⃣ هر امانتی که گردنت هست ادا کن 6⃣ تمام کینه‌هایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن 7⃣ هر گناهی که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن 8⃣ در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو: ((اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ)) 📚 عیون اخبار الرضا علیه السلام/جلد ۲/صفحه ۵۱ 📚 بحارالانوار جلد ۹۴/صفحه ۷۳ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 💠دو کلام حرف حساب 🔹هفت یا هشت سالم بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! 🔹پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. 🔹خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. 🔹پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره. گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. 🔹دنیا رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری! 🔹مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست! بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روان‌شناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه...! دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید 💠 کانال استیکر👇🙏 @sticker1000 💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا