هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🌺 #تلنگر 🌺
📜 @h_bohlol
#حکایت پدر و پسر
پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:تو میتوانی مرا بزنی یا من تورا؟
پسر جواب داد:من میزنم
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید
با ناراحتی از کنار پسر رد شد بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود.
پسرم من میزنم یا تو؟
این بار پسر جواب داد شما میزنی....!!
پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟؟؟
پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی
📜 @h_bohlol
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
همیشه نباید حرف زد
گاه باید سکوت کرد..
حرف دل که گفتی نیست
باید آدمش باشد
کسی که با یک نگاه کردن به چشمت
تا ته بغضت را بفهمد...
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🚩#مکث
این پرسش همیشه برای من وجود دارد،که چگونه انسانها میتوانند با تحقیر دیگران احساس بزرگی کنند؟!
#گاندی
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
آورده اﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺎرون اﻟﺮﺷﯿﺪ ﻃﺒﯿﺐ ﻣﺨﺼﻮﺻﯽ ﺟﻬﺖ درﺑﺎر ﺧﻮد از ﯾﻮﻧﺎن ﺧﻮاﺳﺖ. ﭼﻮن آن ﻃﺒﯿـﺐ وارد ﺑﻐﺪاد ﺷﺪ ﻫﺎرون اﻟﺮﺷﯿﺪ ﺑﺎ ﺟﻼل ﺧﺎﺻﯽ آن ﻃﺒﯿﺐ را وارد درﺑﺎر ﻧﻤﻮد و ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺎ او اﺣﺘﺮام ﻧﻤـﻮد.ﺗـﺎ ﭼﻨـﺪ روز ارﮐﺎن دوﻟﺖ و اﮐﺎﺑﺮ ﺷﻬﺮ ﺑﻐﺪاد ﺑﻪ دﯾﺪن آن ﻃﺒﯿﺐ ﻣﯽ رﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ اﯾﻨﮑﻪ روز ﺳـﻮم ﺑﻬﻠـﻮل ﻫـﻢ ﺑـﻪ اﺗﻔـﺎق ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺑﻪ دﯾﺪن آن ﻃﺒﯿﺐ رﻓﺖ و در ﺿﻤﻦ ﺗﻌﺎرﻓﺎت و ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎي ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻧﺎﮔﻬﺎن ﺑﻬﻠـﻮل از آن ﻃﺒﯿـﺐ ﺳﻮال ﻧﻤﻮدﺷﻐﻞ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ؟ﻃﺒﯿﺐ ﭼﻮن ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺑﻬﻠﻮل را ﺷﻨﯿﺪه و او را ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﮐﻪ دﯾﻮاﻧﻪ اﺳﺖ ﺧﻮاﺳﺖ او را ﻣـﺴﺨﺮه ﻧﻤﺎﯾـﺪ.ﺑـﻪ او ﺟﻮاب داد : ﻣﻦ ﻃﺒﯿﺐ ﻫﺴﺘﻢ و ﻣﺮده ﻫﺎ را زﻧﺪه ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﻢ.ﺑﻬﻠﻮل درﺟﻮاب ﮔﻔﺖ: ﻣﺮده زﻧﺪه ﮐﺮدﻧﺖ ﭘﯿﺶ ﮐﺶ ، ﺗﻮ زﻧﺪه ﻫﺎ را ﻧﮑﺶ از ﺟﻮاب ﺑﻬﻠﻮل ﻫﺎرون و اﻫﻞ ﻣﺠﻠﺲ ﺧﻨﺪه ﺑﺴﯿﺎر ﻧﻤﻮدﻧﺪ و ﻃﺒﯿﺐ از رو رﻓﺖ و ﺑﻐﺪاد را ﺗﺮك ﻧﻤﻮد
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
روزی #ﺑﻬﻠﻮل ﺑﺮ ﻫﺎرون وارد ﺷﺪ ﻫﺎرون ﮔﻔﺖ ای ﺑﻬﻠﻮل ﻣﺮا ﭘﻨﺪي ده . ﺑﻬﻠـﻮل ﮔﻔـﺖ ای ﻫـﺎرون اﮔـﺮ در ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ آﺑﯽ در آن ﻧﯿﺴﺖ و ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻏﻠﺒﻪ ﻧﻤﺎﯾﺪ آﯾﺎ ﭼﻪ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ را ﺟﺮﻋﻪ اي آب دﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﻄﺶ ﺧﻮد را ﻓﺮو ﻧﺸﺎﻧﯽ ؟گفت ﺻﺪ دﯾﻨﺎر ﻃﻼ. ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔـﺖ : اﮔـﺮ ﺻـﺎﺣﺐ آن ﺑﻪ ﭘﻮل رﺿﺎﯾﺖ ﻧﺪﻫﺪ ﭼﻪ ﻣﯽ دﻫﯽ ؟ ﮔﻔﺖ : ﻧﺼﻒ ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﺧﻮد را ﻣﯽ دﻫﻢ.بهلول گفت پس از آنکه آب را آشامیدی اﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﺮض ﺣﺒﺲ اﻟﯿﻮم ﻣﺒﺘﻼ ﮔﺮدي و رﻓﻊ آن ﻧﺘﻮاﻧﯽ ﺑﺎز ﭼﻪ ﻣﯿﺪﻫﯽ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻋﻼج آن درد را ﺑﻨﻤﺎﯾﺪ؟ﻫﺎرون ﮔﻔﺖ ﻧﺼﻒ دﯾﮕﺮ ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﺧﻮد را. ﺑﻬﻠﻮل ﺟﻮاب داد : ﭘﺲ ﻣﻐـﺮور ﺑـﻪ اﯾـﻦ ﭘﺎدﺷـﺎﻫﯽ ﻣﺒـﺎش ﮐـﻪ ﻗﯿﻤﺖ آن ﯾﮏ ﺟﺮﻋﻪ آب ﺑﯿﺶ ﻧﯿﺴﺖ.؟ آﯾﺎ ﺳﺰاوار ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻠﻖ ﺧﺪاي ﻋﺰوﺟﻞ ﻧﯿﮑﻮﯾﯽ ﮐﻨﯽ !
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🚩#شجاعت
برای اینکه دو نفر برای هم خوب باشند، هر کدام باید ابتدا برای خود خوب باشد.
تا موقعی که متوجه تنهایی خود نشویم، از دیگری به عنوان سپری در مقابل تنهایی استفاده می کنیم.
فقط کسی که بتواند مثل عقاب شجاعانه زندگی کند، قادر است به دیگری عشق پیشکش کند...
💠 سواد زندگی👇👇🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
برای آزادی لازم نیست زمین و آسمان بخرید!فقط خودتان را نفروشید...
"نلسون ماندلا
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
🚩#حقیقت_زندگی
اگه همه با تو شاد و خوشحالند،
پس مطمئنا در زندگیت خیلی سازش کرده ای.
اگه تو با همه شاد و خوشحالی،
پس مطمئنا اشتباهات زیادی از دیگران رو نادیده گرفته ای
💠 سواد زندگی👇👇
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
روزي ﻫﺎرون اﻟﺮﺷﯿﺪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺑﻪ ﺑﻬﻠﻮل داد ﮐﻪ آن را در ﻣﯿﺎن ﻓﻘﺮا و ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪان ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻧﻤﺎﯾـﺪ ﺑﻬﻠـﻮل وﺟـﻪ را ﮔﺮﻓﺖ و ﺑﻌﺪ از ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺧﻮد ﺧﻠﯿﻔﻪ ﭘﺲ داد هارون علت آن را سوال نمود.
بهلول جواب داد ﻣﻦ ﻫﺮﭼﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮدم از ﺧﻮد ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻣﺤﺘﺎج ﺗﺮ و ﻓﻘﯿﺮ ﺗﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐـﻪ ﻣـﻦ وﺟﻪ را ﺑﻪ ﺧﻮد ﺧﻠﯿﻔﻪ رد ﮐﺮدمﭼﻮن ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻣﺎﻣﻮرﯾﻦ و ﮔﻤﺎﺷـﺘﮕﺎن ﺗـﻮدر دﮐﺎﻧﻬـﺎاﯾـﺴﺘﺎده و ﺑـﻪ ﺿـﺮب ﺗﺎزﯾﺎﻧﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎت و ﺑﺎج و ﺧﺮاج از ﻣﺮدم ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ و در ﺧﺰاﻧﻪ ﺗﻮﻣﯽ رﯾﺰﻧﺪ و از اﯾﻦ ﺟﻬﺖ دﯾﺪم ﮐﻪ اﺣﺘﯿـﺎج ﺗﻮ از ﻫﻤﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ اﺳﺖ.ﻟﺬا وﺟﻪ را ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪم .
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
اﺳﺤﻖ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺻﺒﺎح اﻣﯿﺮ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﻮد زوﺟﻪ او دﺧﺘـﺮي زاﯾﯿـﺪ.اﻣﯿـﺮ از اﯾـﻦ ﺟﻬـﺖ ﺑـﺴﯿﺎر ﻣﺤـﺰون وﻏﻤﮕﯿﻦ ﮔﺮدﯾﺪ و از ﻏﺬا و آب ﺧﻮردن ﺧﻮدداري ﻧﻤﻮد. ﭼﻮن #ﺑﻬﻠﻮل اﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ را ﺷﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﻧﺰد وي رﻓـﺖ و ﮔﻔﺖ : اي اﻣﯿﺮ اﯾﻦ ﻧﺎﻟﻪ و اﻧﺪوه ﺑﺮاي ﭼﯿﺴﺖ؟ ﻣﺘﺎﺳـﻔﺎﻧﻪ زوﺟـﻪ ام دﺧﺘـﺮي آورده اﺳـﺖ ، اﻣﯿﺮ ﺟﻮاب داد ﻣﻦ آرزوي اوﻻدي ذﮐـﻮر را داﺷـﺘﻢ ﺑﻬﻠـﻮل ﺟﻮاب داد : آﯾﺎ ﺧﻮش داﺷﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎري اﯾﻦ دﺧﺘﺮ زﯾﺒﺎ و ﺗﺎم اﻻﻋﻀﺎء و ﺻﺤﯿﺢ و ﺳﺎﻟﻢ ﺧﺪاوﻧﺪ ﭘﺴﺮي ، دﯾﻮاﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﻄﺎ ﻣﯽ ﮐﺮد ؟ اﻣﯿﺮ ﺑﯽ اﺧﺘﯿﺎر ﺧﻨﺪه اش ﮔﺮﻓﺖ و ﺷﮑﺮ ﺧﺪای را ﺑﻪ ﺟـﺎي آورد و ﻃﻌـﺎم و آب ﺧﻮاﺳـﺖ و اﺟـﺎزه داد ﺗـﺎ ﻣﺮدم ﺑﺮاي ﺗﺒﺮﯾﮏ و ﺗﻬﻨﯿﺖ ﺑﻪ ﻧﺰد او ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ .
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه تون شاد 🙋
انشاالله امروز🙏
شیرین تر ازعسل
زیباتر ازگلهای باغچه 🌺
باطراوت تراز باران
خوش عطر تراز نسیم
وپر برکت تراز دریا باشه
برای شما 🌺🙏
#داستانهای_شیرین_و_آموزنده🔰
@h_bohlol @h_bohlol
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀