✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
.
-امروزه بسیاری از زنان از اینکه عشق می ورزند، اما در عوض چیزی دریافت نمی کنند، رنج می کشند، آنان به دنبال وقفه ای می گردند تا در این زمان تنها به خود بیندیشند و توجه کنند و در خلال آن وجودشان را بهتر کنکاش و کشف کنند.
-یکزن جوان در اوج جوانی مایل است برای برآوردن تمایلات شریک زندگیش خودش را فدا کند.
-یک زن بطور ذاتی از توانایی نامحدودی در شاداب ساختن دیگران برخوردار است. اما وقتی آن زن لبخند میزند، لبخندش به این معنا نیست که در اوج شادابی و خوشحالی قرار دارد.
-همیشه زنان به همان اندازه ای که در توان دارند. بخشش می کنند و در این زمان به خاطر می آورند هنگامی که آنان به بخشش نیاز داشتند، تا حدودی کمتر از این اندازه، به ایشان بخشیده شده است.
-اغلب زنان با آنچه همسرشان می خواهد به راحتی موافقت می کنند، اما این کار به این معنا نیست که خواسته همسرشان دقیقا همان باشد که آنان می خواهند.
-یک زن، هرگز به کارهای خودش و همسرش امتیاز نمی دهد، بلکه شوهرش را آزاد می گذارد و تصور میکند او نیز به همین ترتبیب آزادش گذاشته است.
-وقتی زنی به ثبت امتیازات می پردازد، ممکن است موضوع بسیار کوچکی در نظرش به اندازه امری بسیار بزرگ به شمار آید. پس امکان دارد یک شاخه گل سرخ بتواند برای شما امتیازات فراوانی به همراه داشته باشد.
-یک احساس پنهان در درون زن به او می گوید نمی خواهم خواسته هایم را برایش بگویم، اگر عشق او به من واقعی باشد، خودش از نیازهایم مطلع می گردد.
-مردان و زنان باید به خاطر داشته باشند که همسرشان به هیچ عنوان خود بخود از نیازهایشان، مطلع نیست.
-زنان نمی پسندند که شوهرانشان، برآورده ساختن نیازهایشان را به دست فراموشی بسپارند. به همین علت، دست از نق زدن بر می دارند و به حمایت شوهرانشان می پردازند.
-یک زن باید احساس کند که مورد احترام قرار گرفته و به بهترین وجه در خاطرها می ماند. در این صورت نادیده گرفته شدن برایش همچون امری است که دربخش انتهایی فهرست شخصیتش قرار می گیرد
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
🔴شفاي عالمي وارسته توسط امام هشتم عليه السلام و اعطاي كرامت به وي
✍آيت الله وحيد خراساني نقل كرد : مدت بيست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستي مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگاني - كه سالها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ايشان روزي به من فرمود :
« مدتي در تهران مريض و بستري شدم . روزي به جانب حضرت رضا عليه السلام رو كرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما ،سجدهي عبادت پهن كرده ،نماز شب و نوافل مي خواندم و بعد خدمت شما شرفياب مي گشتم حال كه بستري شدهام، به من عنايتي بفرماييد . ناگاه در همان حال بيداري ديدم در باغ و بستاني خدمت حضرت رضا عليه السلام قرار دارم ايشان از داخل باغ گلي چيده به دست من دادند من آن گل را بوييدم و حالم خوب شد جالبتر آن كه دستي كه حضرت رضا عليه السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با بركت بود كه بر سر هر بيماري ميكشيدم، بيدرنگ شفا مييافت ! البته در همان روزهاي نخست با يك مرتبه دست كشيدن بيماريهاي صعب العلاج بهبود مي يافت، ولي بعد از مدتي كه با اين دست با مردم مصافحه كردم، آن بركت اوليه از دست رفت و اكنون بايد دعاهاي ديگري را نيز بر آن بيفزايم تا مريضي شفا يابد .»
آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشهي چشمي به ما كنند
📚 بحارالانوار
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🟩شتر دیدى، ندیدى!
🔹️این اصطلاح در مواقعی استفاده میشود که از شخصی بخواهند در مورد حقیقتی که از آن مطلع است، سکوت کند.
🔸️شاید این داستان منشاء پیدایش این اصطلاح باشد.
مردی در صحرا دنبال شترش میگشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟
مرد گفت: بله
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم!
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده. بعد متوجه شدم که در یک طرف راه مگس و در طرف دیگر پشه بیشتر است. چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی، نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بیگناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد، پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی.
#شتر #نادیده
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
هدایت شده از استیکر ایتا
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
🔻عاشورای ١٣١6 و جشن تولد رضاشاه
🔹ضدیت علنی و سخت با دین و مظاهر دینی و مذهبی، یکی از ویژگیهای سلطنت رضا شاه بود. در مملکتی که دیانت با پوست و گوشت مردمش عجین بود، کشف حجاب اجباری، ممنوعیت لباس روحانیت و ممنوعیت برگزاری مجالس عزاداری امامحسین(ع)، که همهاش به زور سرنيزه بود، شاه را نزد مردم منفور کرده بود.
🔹در مقابل این ممنوعیتها، ٢4 اسفند هر سال که روز تولد رضاشاه بود، مراسمهای رسمی جشن و کارناوال شادی برقرار بود. اسفند ١٣١6 در حالی که یک سال از ممنوعیت سفت و سخت برقراری مجالس عزای اهلبیت میگذشت، تولد شاه با ایام شهادت امامحسین علیهالسلام همزمان شد. ٢٢ اسفند عاشورا و ٢4 اسفند سالروز تولد شاه و شصت سالگی اش بود. روزنامه اطلاعات که آن سالها تقریبا تنها روزنامه سراسری ایران بود و پیش از ممنوع شدن عزاداری محرّم، هر سال آگهی مراسمها را چاپ میکرد، از برگزاری جشنها و آذین بندی و چراغانی میادین و خیابانها خبر داد. به گزارش این روزنامه، در وسط میدان سپه که قرار است به زودی مجسمه رضاشاه نصب شود، تاج بزرگی قرارداده شده که با چراغهای الکتریکی آذین بندی شده و نورافشانی میکند.
🔹صفحه اول روزنامه اطلاعات ٢5 اسفند هم مثل روز قبلش به اخبار جشن های تولد شاه اختصاص داشت. به نوشته این روزنامه، رضاشاه مثل اعیاد رسمی از صبح در کاخش میزبان مقامات کشوری بوده که برای تبریک و شادباش تولدش میآمدند. از ساعت هشت شب هم مراسم رسمی جشن و شام در کاخ گلستان با حضور مقامات کشوری و محمدرضا ولیعهد و شخص شاه برقرار بود و ساعت دوازده و نیم شب پس از آتشبازی به پایان رسید.
🔹وقتی روزنامه اطلاعات اینها را نوشت و منتشر کرد، سه روز از عاشورا گذشته بود. در این ایام مردم داشتند در سرداب خانهها روضههای خانگی مخفیانه برگزار میکردند و با دیدن جشن و شادی تولد شاه در این ایام، شاید این فراز زیارت عاشورا را با سوز بیشتری زمزمه میکردند: و هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
✨✨✨✨✨✨
#داستان_آموزنده
🔆سعید بن هارون
🌱«سعید بن هارون» کاتب بغدادی که معاصر مأمون خلیفه عباسی بوده است به بخل معروف است. ابوعلی دعبل خزاعی شاعر مشهور (245 م) گوید: با جمعی از شعراء بر سعید وارد شدیم و از صبح تا ظهر نزدش نشستیم؛ و از گرسنگی چشمهای ما تاریک شده بود و بیحال شده بودیم.
🌱به پیر غلامی که داشت گفت: اگر خوردنی داری بیاور. غلام رفت و تا ظهر پیدا نشد، بعد از مدتی سفرهای چرکین آورد که در آن یک دانه نان خشک بود و کاسهی کهنهی لبشکستهای پر از آب گرم که در آن پیر خروسی نپخته و بیسر بود!
🌱چون کاسه را بر سر سفره نهاد، سعید نظر کرد و دید سر خروس بر گردنش نیست. کمی فکر کرد و گفت: غلام این خروس سرش کجاست؟
گفت: انداختم، گفت: من آنکس را که پای خروس را بیندازد قبول ندارم تا چه رسد به سر خروس. این به فال بد میباشد که رئیس را از رأس (سر) گرفتهاند، سر خروس را چند امتیاز است:
🌱اوّل: آنکه از دهان او آوازی بیرون میآید که بندگان خدای را وقت نماز معلوم کند و خفتگان بیدار میگردند و شبخیزان برای نماز شب آماده شوند.
🌱دوّم: تاجی که بر سر اوست نمودار تاج پادشان است و به آن تاج در میان مرغان ممتاز است.
🌱سوّم: دو چشم که در کاسهی سر اوست، به آن فرشتگان را به معاینه میبیند؛ و شاعران شراب رنگین را به وی تشبیه میکنند و در صفت شراب لعل میگویند: این شراب مانند دو چشم خروس است.
🌱چهارم: مغز سر او دوای کلیه است و هیچ استخوانی خوشطعمتر از استخوان سر او نیست؛ و اگر تو آن را به جهت این انداختی که گمان بردی که من نخواهم خورد خطای بزرگ کردی.
🌱بر تقدیری که من نخورم، عیال و اطفال من میخورند و اینان هم نخورند، آخر میدانی مهمانان من که از صبح تا این وقت هیچ نخوردهاند آنان میخوردند. از روی غضب غلام را گفت: برو هر جا انداختی آن را پیدا کن و بیاور اگر اهمال کنی تو را اذیّت کنم.
🌱غلام گفت: والله نمیدانم که کجا انداختهام. سعید گفت: به خدا قسم من میدانم کجا انداختی در شکم شوم خود انداختی!
🌱غلام گفت: به خدا قسم من آن را نخوردهام و تو دروغ میگویی. سعید با حالت غضب بلند شد و یقه پیر غلام را گرفت تا وی را به زمین بیاندازد که پای سعید به آن کاسه خورد و سرنگون شد و آن پیر خروس نپخته به زمین افتاد. گربهای در کمین بود خروس را در ربود. ما نیز سعید و غلام را که به هم گلاویز بودند گذاشتیم و از خانهاش بیرون آمدیم.
📚لطایف الطوایف، ص 341
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پشت پرده عجیب بی حجابیهای اخیر/نقشهای شوم برای حمله به ایران و نابودی آن!
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
📷تهران پنجاه سال پیش
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
هدایت شده از 📚حکایات شیرین بهلول 📚
📸 دستههای عزادار روز عاشورا در تهران، دوره قاجار
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
داستانی کوتاه از امام سجاد (ع)
مردی از امام سجاد (علیه السلام) سؤالات متعددی کرد و امام به همه آنها پاسخ داد.
مرد خداحافظی کرد و هنوز از در خانه بیرون نرفته بود که با خودش گفت بهتر است تا اینجا هستم سؤالات دیگری هم بپرسم، شاید بعدها به دردم بخورند.
مرد هنوز حرفی نزده بود که امام به او گفت در کتاب مقدس انجیل نوشته شده از آنچه که نمی توانید به آن عمل کنید نپرسید، زیرا علمی که به آن عمل نشود باعث دوری از خداوند می شود.
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت امام علی خامنهای 😊
این اسرائیلی انقدر فروپاشی اسرائیل رو نزدیک میبینه که از رهبر عزیز ایران اینطوری یاد میکنه ...😱😱😳😳
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
حکایت پادشاه و اعدام نجار
پادشاه به نجارش گفت:فردا اعدامت میکنم،آن شب نتوانست بخوابد.
همسرش گفت:”مانند هرشب بخواب، پروردگارت یگانه است و درهای گشا یش بسیار ”
کلام همسرش آرامشی بردلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شدوخوابید
صبح صدای پای سربازان را شنید،چهره اش دگرگون شد و با ناامیدی، پشیمانی وافسوس به همسرش نگاه کردکه دریغاباورت کردم بادست لرزان در را باز کرد ودستانش را جلوبرد تا سربازان زنجیرکنند.دو سرباز باتعجب گفتند:
پادشاه مرده و از تو می خواهیم تابوتی برایش بسازی،چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت،همسرش لبخندی زد وگفت:
“مانند هرشب آرام بخواب،زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند ”
✍
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺
🌸حوری
چشم باز کرد و خودش را روی تخت بیمارستان دید.
بدنش کرخت بود و چشمانش خوب نمی دید ، فکری شد که شهید شده و حالا در بهشت است و هنوز حالش به جا نیامده است تا بلندشود و در دار و درخت های شلنگ تخته بزند و میوه های بهشتی بلماند و در قصرهای زمردین منزل کند
پرستاری که وارد اتاق شده بود متوجه او شد و آمد بالای سرش
مجروح بادیدن پرستار چشم تنگ کرد و بعد گفت:((توحوری هستی؟))
پرستار خوش به حالش شده بود که خیلی زیباست و هم احتمال میداد طرف موجی شده و به حال خودش نیست خنده ی ریزی کرد و گفت:((بله من حوری هستم))
مجروح با تعجب گفت:((پس چرا اینقدر زشتی؟؟؟))
پرستار ترش کرد و بی هوا سوزن را در باسن مبارک مجروح فرو برد و نعره ی جانانه مجروح در بیمارستان پیچید!
#طنز_جبهه
🔻
دوستانتون رو به کانالهای ما دعوت کنید
💠 کانال استیکر👇🙏
@sticker1000
💠مجموعه حکایات وسخن بزرگان👇🙏
📚 @h_bohlol 📚
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂