🌸 #رهبرانہ 🌸
🥀 #خاطرات_شہدا 🥀
پیرمرد بعد از فتنہ ۸۸ نگران جان رهبر بود. شہیدے بہ خوابش آمد و گفت نگران نباش، ما محافظ او هستیم. نشانے مزارش را هم گفت. پیرمرد اعتنا نڪرد. خوابها تڪرار شد. سراغ همان نشانے مزار رفت. تصویر شہید همان بود ڪہ در خواب دیدہ بود.
روے مزار نوشتہ بودند:
محافظ رییسجمہور سیدعلے خامنہ اے.
شہید سید عبدالہ رضوے طاهرے
*دانیال معمار(سردبیر همشہری)
🥀 شادے روح شہدا صلوات 🥀
#خاطرات_شهدا
#هر_هفته_یک_شهید
💠یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بیصدا به اتاقش رفت.
💠صدا کرد: مادر، برایم چای میآوری؟ برایش چای ریختم و بردم.
وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست.
💠پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.
پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازهام بکش».
💠خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری».
اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است»
💠وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند».
💠نمیدانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش میشود....
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🌷
●ولادت : ۱۳۶۳/۶/۲ مشهد
●شهادت : ۱۳۹۳/۲/۱۹ حلب ، سوریه
#شادی_روح_مطهرش_صلوات
_شعبه فرهنگی
✨حوزه یک امام حسن مجتبی ع ✨