eitaa logo
هاد
4.2هزار دنبال‌کننده
453 عکس
219 ویدیو
42 فایل
(وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ) هم جهت با قاعده های عالم زندگی کنیم
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش یک نهادی، مرکزی، قرارگاهی جایی بود که مسئولیتش تقویت روحیه ی جبهه ی انقلاب... تذکر بدهد نیت هایتان را اصلاح کنید قربان صدقه ی عرق ریختن ها و تاول زدن ها و حرص خوردن هایشان میشد...مراقب بود چایشان سرد نشود و مراقب بود حواسشان از مبارزه پرت نشود و یادشان نرود که خدا هست با تمام ظرفیت هایش و مراقب بود که آرامش و تمرکزشان را چیزی نگیرد...بارهای اضافی را از دوششان می گرفت و...مادری می کرد...برادری می‌کرد...کاش من این بودم...برای همه... همه ی اینها را همه ی ما باید باشیم برای هم... 🖊
هر زمان حس می کنیم، کشور در وضعیت حساسی قرار گرفته، شهدای تازه تفحص شده از راه می آیند و بشارت به حضورشان می دهند. بشارت به مراقبتشان از انقلاب، جانم به فدای تابوت های فاصله گذاری شده ی شهدایی که حتی در تشییع خود هم اطاعت از ولی کردند. 🖊صالحه_مددی
🔹صدای توحیدی روح الله که در جهان پیچید...روح ما بیقرار آمدن شد...او جانِ ما را فراخواند...آمدنمان لبیک به اماممان بود که هویت مشترک ما و عهد مشترک‌مان شد...تا امانتش را به مقصد برسانیم...و فرزندان پرافتخار خلف صالحش باشیم... 🔹حالا هم‌دهه‌ای های ما دارند صدق عهدمداری‌ شان را اثبات می کنند یکی یکی...و ما که قد می کشیم و روی دستها بالا میگیریمشان...داریم از این پایین به تو نشانشان می دهیم...که ببین...این جوان از ماست...ما هم من ینتظرانیم.. خبر شهید که می پیچد، هرکس می رود در فکر..جایی فراتر از سکرات زندگی...که پس من چه؟ من را کی و کجای این مسیر شیرین مبارزه، روی دستها به تو نشان می دهند ؟ من کی پیچیده در امنیت پرچم عزیزم، از آن لبخندهای ممتدِ عمیق میزنم که آخ...بالاخره موفق شدم...من؟ 🔹بچه ها شهید آورده اند...یک بار دیگر مسیری که برای خودتان چیده اید را چک کنید...همه چیز سر جایش هست؟ مراقب اولویت ها هستید؟ درگیر زَبَدِ دنیا که نیستید؟ حواستان هست که ما در جبهه ی حقیم و حق را خدا پیروز می کند قطعا؟ حواستان هست که کفار را خدا قطعا گفته اضل اعمالهم...؟ و این شامل هرکه با انقلاب و امامش نباشد، می شود ؟ حواستان هست وسط مسابقه ایم برای بالا بردن سطح صف اولی ها؟ حواستان هست که این کشور در حال تازه شدن است...درحال کنار گذاشتن نگاه های پوسیده ی تجربه شده و بازگشتی رو به جلو به اسلام است و این امر مبارک بدون رنج نخواهد بود...؟ حواستان هست به زودی نوبت نسل ماست که بعد از چند ده سال مطالبه گری، تمام عرصه های این نظام را مدیریت کنیم ؟ بچه ها ، سر سجاده، شانه هایتان را قوی کرده اید برای تحویل گرفتن این امانت روح الله ،که همان امانت رسول الله است؟ پ.ن : شهادت یک اتفاق یا یک نقطه نیست برای رسیدن...بلکه یک قاعده و سلوک است برای زندگی... مبارزه و زندگی در قاعده ی شهادت، از آن مفاهیمی است که تصورش موجب تصدیق و لذت است...به قول حاج قاسم "برای شهید شدن باید شهید بود"...اگر روالت در زندگی همین باشد، در انتقال به آخرت هم به تبع، همان می شود... اما بی قراری ها آن لحظه ی آخر که مطمئن می شوی خریدند...پذیرفتند...قبول کردند...تمام می شود... 🖊فاطمه کیمیایی
کاش می آوردیم از خیمه و بعد مردانمان را صدا می زدیم که بیایند تا دست تنها نباشید. ما هم می آمدیم دستتان را می گرفتیم و می فشردیم تا به خیمه برگردید. مردِ رشیدِ مؤمنِ خانه ات، حالا در تکه بوریایی جمع شده تا بیاید بالای سر ، بیاید باشد برای ، بیاید پدر باشد برای چهار فرزندت،بخصوص زینب. حیف که لایق نبودیم، مجلس به شدت خصوصی است، مثل حال و روز و ، و . جای ما که احتمالا خالی نیست، ملائک پر کرده اند، اما چه شده که اینقدر از ما دل بریدید که ثواب تشییع را هم ازمان دریغ کردید. . محبوبه بانو! چشمت که روشن بود، نورانی شد. مبارکت باشد. اما غم الان شما، به غم روز اربعین بی بی بیشتر شبیه است. گویا دوباره زخم فراق سر باز کرده و خودنمایی می کند. دوباره باید در سکوت خانه ها، بنشینی و از اول در منطق و ذهن کودکانت فلسفه شهید و را این بار با بیان کنی. کارت سخت تر شده. ببخش که بی هنریم وگرنه شهادت هنر مردان خدا است. 🖊حانیه زهرا هادی
ولی در حجاب سالها پیش در دیدار دانشجویی ماه رمضان با حضرت اقا، وقتی سفره افطار پهن شد و ما هدایت شدیم سر سفره، گوشه دیگری از حسینیه امام خمینی(ره) سفره ای برای اقا و اطرافیان که از مسئولین بودند پهن شد و اقا آنجا نشستند برای افطار. چند نفر از دانشجوها میلی به افطار نداشتند و در عوض مشتاق دیدار یار از نزدیک بودند... خادمین یکی یکی راضی شان کردند که سر سفره افطار بروند، بالاخره همه رفتند جز یکی، و ان یک نفر با صدای بلند طوری که به حضرت اقا برسد، گفت: آقا با دانشجویان دیدار دارید، اما با مسئولین غذا می خورید؟ این را گفت و مشتاقانه منتظر پاسخ شد. حضرت اقا صدا را شنید، به سمت ان دانشجو نگاه کرد و لبخندی زد و به محافظان اشاره کرد که اجازه بدهید دانشجو جلو بیاید... حال آن دانشجو یادم نمی رود، افتان و خیزان به سمت ولی زمانش می شتافت و لحظه ای بعد در آغوشش بود و دست ولی را می بوسید و ولی بر سرش بوسه می زند و نوازش می کرد...کلماتی بین عاشق و معشوق رد و بدل شد و دانشجو راضی برگشت... همیشه وقتی دلتنگ دیدار اقا می شدم، یاداوری این خاطره خیالم را راحت می کرد، که اگر اهلش باشی امکان دیدار فراهم می شود و با این خیال نفس راحتی می کشیدم... اما... حالا... ماه رمضان گذشت و محرم امد و بعد فاطمیه می آید و این فرصت هایی که سالانه ممکن بود به دیدار یار نائل شویم، همه به یکباره از دست رفت... وا حسرتا...خدایا با ما چه سخنی داری؟ چقدر کم کاریم که نتوانستیم امام زمانمان را از پس پرده غیبت بازگردانیم و علاوه بر آن، نائبش را هم دیگر نمی توانیم ملاقات کنیم، خدایا ببخش، خدایا ببخش، خدایا ببخش 🖊 صالحه مددی @haad1442
قبول کنیم کار سختی ست! همه شعارش را می دهند ولی چند نفر عامل می توان پیدا کرد به این شعار؟! همه می گویند، *رئیس جمهور، رئیسِ جمهورِ یک مملکت است و نه فقط همان جماعتی که رای ش داده اند* و بنابراین باید که به منافع ملی متعهد باشد و نه فقط به *دل بخواهی های پنجاه درصد از ملت* که بر صدر نشانده اندش. ولی یک رئیس جمهور، معمولا خودش را در چنبره ی شعارهایی که در ایام انتخابات داده و رای جمع کرده، اسیر می بیند و به آن شعارها احساس وابستگی و تعلق خاطر می کند، ولو جمهورِ مردم به پوچ و تو خالی بودن آن شعارها رسیده باشند و همان رای دهندگان سابق هم حتی، از آن شعارها دل بریده باشند. رئیس جمهوری که با شعار *باید ابرقدرت را هر چه قدر هم که زورگو و نامرد، تمکین کرد تا زانویش را از روی گردن مان‌بردارد* ، رئیس جمهور شده، اگر پاره ای قوت های روحی که سر جمع حریّت نام دارد به دادش نرسد، تا روز آخر به باز تولید و تئوریزه کردن همین شعار اولیه ادامه خواهد داد، ولو قدرت مربوطه از اول روز هم مالی نبوده باشد که بخواهد باعث ترس و لرز شود، چه رسد به امروز که اساسا چیزی از هیمنه ی پوشالی ش هم حتی، باقی نمانده یا حتی اگر جمهورِ مردم به این نتیجه رسیده باشند که این راه ش نیست و باید از این بیراهه برگشت و بر صراط مستقیم‌ مشی نمود. همچه رئیس جمهوری، عمامه به سر هم که باشد، متمسک و متوسل هم خواهد بود و برای توجیه خط مشی اش، به هر چهارده معصوم هم توسل خواهد نمود و از محمد مصطفی تا قائم آل عبا، همه را در جرگه ی صلح طلبان سازش کار اهل تمکین از زورهای پر زور، سیاهه خواهد کرد. در به ترین حالت باید فرض را بر صداقت‌ بگذاریم و بگوییم رئیس جمهور مربوطه، شرایط جامعه ش را، شرایط جامعه ی امام مجتبی علیه آلاف التحیه و الثنا می بیند که در مقام زعیم قوم، صواب را در تاسی از مشی امام مظلوم دیده است. و اگر چنین باشد، دیدن ایران از قاب عینک حضرتشان، به تماشای یک فیلم تخیلی_تراژیک می ماند، ایران با رئیس جمهوری در هیئت تنهاترین سردار که مشتی دولت مرد خیانت پیشه ی خودفروخته احاطه اش کرده اند و مترصدند تا کت بسته به دشمن قدار تسلیم ش کنند و سیاهی لشکرش هم مشتی خودباخته ی واداده اند که جنم یک روز تاب آوردن در برابر دشمن را نیز ندارند. این ایران، بی شک ایران حاج قاسم ها و شهدای خان طومان نیست! این ایران، ایران بسیجیان جان بر کف و مدافعان حریم حرم و وطن نیست! این ایران، ایران فرزندان روح خدا و سربازان مجاهد آقا سید علی آقا که نجیبانه و مومنانه و همدلانه بر همه ی مشکلات صبر می کنند و ذره ای تزلزل نشان نمی دهند، نیست. این ایران، ایرانی نیست که مرگ بر آمریکایش، هم ردیف الله اکبر و لا اله الا الله ش باشد. چه قدر فرق است بین این قاب عینک و قاب عینک آقا سید علی آقا روحی فداه! آقا سید علی آقا! خودم را در قاب عینک شماست که دوست می دارم! اُف بر من اگر که عکس م در ام الکتاب الله جل جلاله، شبیه به تصویرم در قاب عینک آقای رئیس جمهور باشد! اُف بر من! 🖊زینب بنی فاطمی @haad1442
یکسال و سه ماهش شده بود، اما هنوز راه نمی‌رفت...مریم را می‌گویم، دخترم را... فهمیده بود که کارش با زانو هم راه می‌افتد، دیگر بلند نمی‌شد روی پا بایستد...نمی دانم شاید می‌ترسید...دلیلش هرچه که بود،بهرحال عادت کرده بود به این مدل از حرکت... من اما حرص میخوردم،اینکه هی پیش خودم می‌گفتم بابا این بچه *می‌تواند* راه برود اما حاضر نیست بلند شود...نمی‌داند روی زانو راه رفتن سخت تر است...هی بچه های دوست و آشنا را تشویق می‌کردم جلوی چشم دخترم بدوند و بازی کنند بلکه بفهمد دویدن لذتبخش است و دلش بخواهد... اطرافیان هم می گفتند شاید پاهایش مشکلی دارد... منِ مادر اما می‌دانستم اینطور نیست، می‌دانستم عادت کرده، خوشش آمده...لزومی نمی‌بیند به راه رفتن... چند روز است که با دیدن دختربچه‌ای با همان روش راه رفتن، یاد آن خاطره فتاده‌ام و در این میان، یاد تو...ما آدمها هم جلوی چشمان تو همینطوری هستیم نه ؟ برای اوج گرفتن آماده مان کرده ای حالا به کم راضی شدنمان برایت سخت است...اینکه میخواهی عبورمان بدهی و ما گیر می‌کنیم پشت مدل های پوسیده‌ی قبل...خودمان را در این آینه ها باید ببینیم، همین است که گاهی عادت ها و نگاه های کارراه‌انداز قبل، دیگر جواب نمی‌دهد‌... خواستم بگویم آدمی هروقت به بن بست خورد،جدا از بررسی بقیه جوانب، می‌شود قند توی دلش آب شود که یعنی وقتش رسیده؟ یعنی وقتش رسیده و من آن آدم دیروز نیستم؟و برای حرکت عمیق تر و عظیم تری آماده شده‌ام؟ 🖊راحله مهدوی @haad1442
*کهف الوری* مردان آنجلس، بعد از آنکه دیدند راه به جایی نمی برند، و در آن روزگار غریب و تنها مانده اند، به غاری پناه بردند که هم از سوء قصد و بلا و شر در امان باشند و هم خدا خودش چاره ی کارشان کند، مشغول دعا و توسل و تضرع به درگاه خداوند شدند تا نظر لطف الهی را جلب کنند و چنین شد که خودشان تبدیل به معجزه شدند... این روزها به این می اندیشم که باید به کهف حصین امام پناه برد...امام برای همه پناهگاه است. فرقی ندارد که باشی و چه داشته باشی، بی پناه که باشی، روی سرت فوج فوج بلا ببارد، مضطر می شوی و دنبال پناهگاه امنی می گردی که مایه امن و امانت شود. امام کشتی نجات است. جا برای همه دارد، وسعتش زیاد است و در طوفان بلا، محل امن و امان است، در تاریکی و ظلمت ابتلائات، نور هدایتگر است. مردم دنیا هراسان و ترسان و لرزان با سر و جان، آواره اند در این دنیا. باید همه صدایمان را جمع کنیم و از کهف الوری اماممان فریاد بزنیم، تا به سمت کهف امام بیایند بدوییم با حالت مضطر و شکسته، اصلا کفش هایمان را درآوریم و بر روی دوشمان بندازیم، سرمان را به زیر بیاندازیم، معطل نمانیم، در راه ماندگان را بلند کنیم و پا تندتر کنیم که برسیم به اماممان. که مَثَل امام کمثل الکعبه که باید به سویش برویم نه آنکه او بیاید. در کهف امام جمع شویم و از خدا بخواهیم به تاریخ نشان دهد که ماجرای اصحاب کهف، تصادف نبوده که فقط یک بار رخ دهد، سنت الهی است که هر وقت از مسیرش بروی، همان قاعده کار می کند و نجات از بلاهای عظیم رخ می دهد 🖊حانیه زهرا هادی @haad1442
هیچ وقت از اینکه فردای شهادت پدر، برای شروع ولایت پسر جشن می گیرند و شیرینی می دهند و تبریک می گویند، خوشم نیامده. دائم یاد این روایت از ائمه می افتم که "شیعیان ما کسانی هستند که با شادی ما شاد و با اندوه ما، اندوهناک هستند" این جور تبریک ها بیشتر مرا یاد نظامات شاهنشاهی می اندازد تا حکومت ولی الهی. برای فهم درست بودن حس این روزهایم، خاطرات ۱۴ خرداد ها را در ذهنم مرور می کنم، سید علی خامنه ای، امامی است که من در سایه دولت الهی او قد کشیدم و مشتاقم کنار او و در رکاب او، به حضرت حجت در امر قیامشان بپیوندم، اما در سالگرد پر کشیدن روح ملکوتی امام خمینی به ملکوت اعلی، من نه آن روز و نه روزهای بعد احساس تبریک و شادباش ندارم، پر هستم از احساس شکر نعمت ولایتی که مستدام شد، پر هستم از افتخار و شکوه اما باز هم حس تبریک ندارم، دوست دارم روایت رهبر شدنش را بارها و بارها بشنوم، دوست دارم نحوه رهبری کردنش را در همه این سالهای پرفراز و نشیب انقلاب، برای هر موضوعی بررسی کنم و تحلیل ها را بشنوم، اما باز هم حس تبریک ندارم که میدانم، خود او هنوز داغدار از دست دادن امام است. رفقا به نظرم روز خوبی را برای شادی انتخاب نکرده اییم، نکته دیگری که گفتنی ست، اینکه تازه هر سال که دوران غیبت بر ما طولانی تر می شود، جا دارد موانع ظهور را در خودمان و در روند رشد جبهه حق بیشتر جستجو کنیم و در صدد رفع آنها باشیم و جشن های ولایت امام زمان بهتر است بماند برای نیمه شعبان، این روزهای بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام بهتر است به نحوه اعمال ولایت ولی خدا از پشت پرده غیب نسبت به عالم سخن بگوییم، نحوه رشد دادن ناس توسط امام، اینکه امام در طول این سالهای غیبت چگونه حرکت های مردم را راهبری کردی تا به اینجا رسانده و موضوعات دیگر... 🖊 صالحه مددی @haad1442
آخرین حضورم در محضر آقا سید علی آقای خامنه ای به سال ها قبل باز می گردد، دقیق خاطرم نیست ولی دست کم پنج شش سال قبل. از محتوای جلساتی که در محضرشان بوده ام فقط چند فراز اعجاب آور را به خاطر می آورم؛ به ضعف عمومی حافظه مرتبط است بی شک، ولی دلیل دیگری هم دخیل است که خواهم گفت. مهم ترین دلیل ش حال منقلب من است در محضر حضرت ش که تا چند ده دقیقه گذشته از ابتدای جلسه ادامه پیدا می کند و بعدترش هم به تناوب و بی هوا سراغ م می آید و مرا به عالم رویا می برد و اجازه نمی دهد که از جلسه چیز زیادی ملتفت شوم. چشمان م به صورت حضرت ش دوخته است اما در عوالم دیگری سیر می کند... می بیند آن روز مسجدالحرام را که تو تکیه داده به کعبه اش، انا المهدی گویان صدا می زنی ما را و ما از شرق و غرب عالم، مثل ابر پاره های آسمان، خودمان را به دست باد می سپاریم تا برساندمان به تو. ناباورانه دورت را می گیریم و همه ی بغض این سال های دوری را لبیک یا مهدی گویان از عمق جان فریاد می کنیم و حرص مان می گیرد از آن سیل اشکی که امان‌ نمی دهد و تصویر روی ماه تو را در قاب چشم های مان هی خیس می کند! مثل روز برای م روشن است که از نطق احتمالی آن روزت هیچ چیز ملتفت نخواهم شد آقا جان! امری اگر هست، قبل ترش به من برسان ش که آن روز ، روز امر و نهی نیست و روز شور و شیدایی ست روحی فداک! آقا جان در عالم معنا مخاطب همه ی فریادهای از سر شور و شوق ما تویی! بیا و بگذار بفهمیم که دل مان هوای که را کرده بود که دادمان را درآورده بود! 🖊رضوان زندیه @haad1442
فهرستی از برندهای فرانسوی که بین کاربران مسلمان به منظور تحریم کالاهای ساخت این کشور در شبکه‌های اجتماعی در حال دست به دست شدن است. *اللهم صل علی محمد و آل محمد*
امسال سال خاصی ست! به هزار و یک دلیل، و یکی از مهم ترین دلایل ش فردا روز رقم خواهد خورد. فردا که آفتاب عالم تاب محمد مصطفی، به رغم مدعیانی که منع عشق کنند، طلوعی دیگر باره خواهد داشت و طنین نام بت شکن ش با مرگ بر آمریکاهای ما در هم خواهد آمیخت و مصادف خواهد شد با افول آمریکا آن هم با شیبی تند در حد سقوط آزاد! همه مان حس کرده بودیم این را که با شهادت حاج قاسم به دلالت اشقی الاشقیا، صفحه تاریخ ورق خورده است و زمان به دو بخش ما قبل و مابعد تقسیم شده، ولی باور می کردید این همه شتاب گرفتن تحقق رویاهای آخرالزمانی مان را؟! الیس الصبح بقریب؟! ✍ رضوان زندیه @haad1442