#بسمربالشهداء
#طنزجبهه
خيلي از شبها آدم تو منطقه خوابش نميبرد...
وقتي هم خودمون خوابمون نميبرد دلمون نمي امد ديگران بخوابن...🤪
يكي از همين شبها يكي از بچه ها سردرد عجيبي داشت و خوابيده بود.تو همين اوضاع يكي از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!
رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چي شده؟؟🤨
گفت: هيچي...محمد مي خواست بيدارت كنه من نذاشتم!✋🏻🤣
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
در زمان اشغال خرمشهر ... !
عراقی ها روۍ دیۅار
نوشتہ بودند : «جئنا لنبقے!!"😐
آمدیم تا بمانیم"🙄»
بعد از ، آزادے خرمشهر...
شهید بهروز مـرادی زیرش نوشت
«آمدیم نبودید🤨🚶🏼♂😂»
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
داشتم تو جبهه مصاحبه مے گرفتم📹🎤
ڪنارم ایستاده بود ڪه یهو یه خمپاره اومد و بومممممم...
نگاه ڪردم دیدم ترڪش بهش خورده و افتاده زمین
دوربینو 📹برداشتم رفتم سراغش .
بهش گفتم تو این لحاظات آخر زندگے اگه حرفے صحبتے دارے بگو..😢.
در حالے ڪه داشت اشهد و شهادتینش رو زیر لب زمزمه مے ڪرد گفت :
من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم .🙃
اونم اینڪه وقتے ڪمپوت مے فرستید جبهه خواهشا پوستشو اون ڪاغذ روشو نڪَنید😁
بهش گفتم : بابا این چه جمله ایه قراره از تلویزون پخش شه ها یه جمله بهتر بگو برادر..😑
با همون لهجه اصفهونیش گفت: اخوے آخه نمے دونے تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده ..🥫😂
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
خانم پرستاری تعریف میکرد :
بالا سر یکی از مجروحانی که مدتی بیهوش بود ، ایستاده بودم و وقتی بهوش اومد ، اولین کسی که دید من بودم .☺️
با صدایی مردد پرسید من شهید شدم!؟؟😃
رگ شیطنتم گرفت و خواستم سر به سرش بزارم 😁
جواب دادم آره شهید شدی😎✌️🏻
باز با همون صدا پرسید شما هم حوری هستی؟ 😍
دیدم شیطنتم جواب داده ، با همون لبخند بدجنسانه گفتم آره منم حوری ام !!😉
کمی مکث کرد و گفت : از تو بهتر نبود؟😏
میخوام برم جهنم..🤣😕
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ، داد میزد : آهــــای...چفیه ام, سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...هــــمـــه رو بردن !!!😂😌
دارو ندارمو بردن☹️😆
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
بار اولم بود که مجروح می شدم و زیاد بی تابی می کردم .
یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت : چیه ، چه خبره ؟
تو که چیزیت نشده بابا !!! 😏
تو الان باید به بچه های دیگه هم روحیه بدی اون وقت داری گریه می کنی ؟!
تو فقط یه پات قطع شده ! 🙄
ببین بغل دستی ات سر نداره هیچی هم نمیگه .
این را گفت بی اختیار برگشتم و چشمم افتاد به یه بنده خدایی که شهید شده بود !!!
بعد توی همان حال که درد مجال نفس کشیدن هم نمی داد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقه هایی هستن این امدادگرا !!!😂😃
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
دو تا از بچہ هاے گردان،
غولـے را همراه خودشان آورده بودند
و هاے هاے مـےخندیدند.
+"این ڪیہ!؟"
-"عراقے😬"
+"چطورے اسیرش ڪردید؟"😐😳
مـےخندیدند.
-"از شب عملیات پنهان شده بود.
تشنگے فشار آورده با لباس بسیجےها آمده ایستگاه صلواتـے شربت گرفتہ بود، پول داده بود!"🥴🙄
اینطورے لو رفتہ بود،
بچہها هنوز میخندیدند....😅😂
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
شب جمعه بود .
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل
چراغا رو خاموش کردند ؛ مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود ، هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت ...
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما
عطر بزن ...ثواب داره 😊
- اخه الان وقتشه؟😳😶
بزن اخوی ... بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا !🤭 بزن به صورتت کلی هم ثواب داره ...
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود... 😮
بچه هام یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند..😂🤪😂
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
یه بچه بسیجے بود خیلی اهل معنویت و دعا بود...😍 برای خودش یه قبری ڪنده بود...
شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد.😊
ما هم اهل شوخے بودیم
یه شب مهتابـے سه، چهار نفر شدیم توی عقبه...😝 گفتیم بریم یه ڪمے باهاش شوخے ڪنیم!
خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم،
با بچه ها رفتیم سراغش...
پشت خاڪریز قبرش نشستیم.
اون بنده ی خدا هم داشت با یه
شور و حال خاصے نافله ی شب مے خوند.😍☺️
دیگه عجیب رفته بود تو حال! 😉
ما به یڪے از دوستامون ڪه
تن صدای بالایـے داشت،
گفتیم داخل قابلمه برای این ڪه
صدا توش بپیچه و به اصطلاح اڪو بشه، 😂
بگو: اقراء
یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد به لرزیدن 😱
و به شدت متحول شده بود
و فڪر مےڪرد براش آیه نازل شده! 😂
دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء
بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چے بخونم ؟؟!!!😅
رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت :
باباڪرم بخون 😂😂
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
دوستی داشتیم که در عملیات کربلای ۴، شهید شد.
یه روز بین دو نماز سخنرانی میکرد و میگفت به یاد خدا باشید و در نماز حضور قلب داشته باشید و چیزی شما رو به خود مشغول نکنه مثلاً نگید این مهر نماز چرا گرده یا چرا این رنگیه...😊
بعد از مدتی بهش گفتم خدا شهیدت کنه تا الان تو نماز به فکر همه چیز بودم به جز این مطلب و الان این هم بهش اضافه شد. 😂😅😂
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
سه ساعت از ظهر گذشته بود و هنوز ماشین غذا نیامده بود.😕گرسنگی بیداد می کرد.😣
بالاخره غذا رسید.همه دور قابلمه غذا جمع شده بودند و تنها یک رزمنده هنوز مشغول عبادت بود و نیامده بود.😬 صدایش کردند نیامد.😐
یکی از بچه ها گفت: «اشکالی ندارد،نیاید. غذایش را بدهید من بخورم.»😋🤗
با شنیدن این حرف، آن برادر عبادتش را قطع کرد و در یک چشم به هم زدن، ظرف غذا را از جلوی ما برداشت و گفت: «نزد عرفا، ایثار شرک است.»😑😁
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه😅
روزهای اولی که خرمشهر آزاد شده بود، توی کوچه پس کوچههای شهر می گشتیم؛
روی دیوار خانهای عراقی هانوشته بودند: «عاش الصدام»😒
یکدفعه راننده زد روی ترمز و انگشت گزید که اِاِاِ، پس این مرتیکه صدام آش فروشه!...🤨😬
کسی که بغل دستش نشسته بود نگاهی به نوشته روی دیوار کرد و گفت: «آبرومون رو بردی بیسواد!... عاشَ! یعنی زنده باد.😂😐😂
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada