eitaa logo
حبیب آوا
711 دنبال‌کننده
334 عکس
35 ویدیو
0 فایل
اینجا صدامون بلنده برای دوستی و دست به دست هم دادن. اینجا آوای همدلی و یکدستی به گوش می‌رسه. اینجا همه یکصداییم. اینجا حبیب آواست؛ خانه‌ی هنر و تعهد ما. ☎️ ارتباط با ما: @hares_ir - پیام ناشناس: https://daigo.ir/secret/2241728497
مشاهده در ایتا
دانلود
5 - برمی‌گردم.mp3
زمان: حجم: 7.03M
خون‌آباد: باید زنده بمونی ✍🏼نویسنده: فاطمه برومندپور 🎙گوینده: اسماء بهنیافرد 🎞کارگردان: عرفان موحدی 💌طراح کاور: ابولفضل رجبی 📬 برای رسوندن نظرات قشنگتون به گوش ما اینجا کلیک کنید!🕊 🖤با شرکت تو نذر فرهنگی تو ثواب این اثر سهیم بشید. 📻 •| حبیب آوا |• 📻
گمشده برای یه لحظه چیزی مثل برگ گل روی دستم کشیده شد. دستم خالی شد. دست فاطمه تو دستم نبود! ⚠️ این ماجرا بر اساس واقعیت است. ⚫️ به مناسبت اربعین حسینی (ع) 📻 •| حبیب آوا |• 📻
گمشده.mp3
زمان: حجم: 8.26M
گمشده 🖋 نویسنده: محمدهادی ربانی‌نژاد 🎙 گوینده: آرام جعفری 📬 برای رسوندن نظرات قشنگتون به گوش ما اینجا کلیک کنید!🕊 🖤با شرکت در نذر فرهنگی در ثواب این اثر سهیم بشید. 📻 •| حبیب آوا |• 📻
دعوت اولین قسمت از مجموعه‌ی صوتی فاطمیه ماجرای نامه‌رسون جوونیه که یه بسته‌ی پستی ویژه برای خونه‌ی باصفای یه پیرمرد و پیرزن می‌بره؛ بسته‌ای که مسیر زندگی این جوون رو تغییر میده. 📦 🖋 نویسنده: آرام جعفری 🎙 راوی: امیرحسین ظهرانی 🎛 تنظیم و میکس: علی نصیرنژاد 📻 •| حبیب آوا |• 📻
حامی تو قسمت دوم از مجموعه‌ی صوتی فاطمیه سراغ خونه‌ای رفتیم که روضه‌ی خونگی توش پابرجاست و پای حرف دل مادری نشستیم که روزگارش گره خورده به روضه‌ی حضرت مادر. 🥀 🖋 نویسنده: آرام جعفری 🎙 راوی: سعیده کشاورز 🎛 تنظیم و میکس: سید کمیل میرطالمی 📻 •| حبیب آوا |• 📻
برخورد تو این قسمت از مجموعه صوتی فاطمیه سراغ روایت برخورد خانمی با پیرمرد مسن مغازه‌داری هستش که منجر به یه اتفاق خیر میشه. 🖋 نویسنده: آرام جعفری 🎙 راوی: سمانه کشاورز 🎛 تنظیم‌کننده: سید کمیل میرطالمی 📻 •| حبیب آوا |• 📻
در میان جنگروایت اول: نترسیدی؟ ایستاده‌ام تا صاحب سوپر مارکت خوراکی‌هایی که خریدم را حساب کند. صدای پدافندها بلند می‌شود، سه تا، چهارتا، ده‌تا، بیستا! دخترک کوچکی بین شماره بیست و بیست و یک دستش را فرو می‌کند داخل سطل آدامس‌ها و قیمت می‌گیرد. حداکثر ده‌سال دارد. جنگ ندیده، به صدای پدافند عادت ندارد. ممکن است بترسد. دستم را روی شانه‌هایش می‌گذارم تا اگر ترسید مراقبش باشم. صاحب سوپرمارکت قیمت می‌دهد و دخترک انگار می‌خواهد زیاد بخرد که درخواست تخفیف می‌کند. نگاهش می‌کنم و می‌پرسم؛ نترسیدی؟ پلک می‌زند و با بیخیالی جواب می‌دهد. نه! لبخند می‌زنم. نه فقط به شجاعت کودکانه‌اش؛ به چشم‌هایش، چشم‌هایی که اعتماد را فریاد می‌زند. انگار با نگاهش خطبه می‌خواند که مگر چیست؟ تهش چندتا ریزپرنده‌است دیگر. مطمئنم که از پس زدنشان برمی‌آیند. برنیامدند هم فدای سرشان، جان می‌دهم اما خاک نه! یک خطبه‌ی طولانی از نگاهش خواندم و دلم آرام گرفت. دست‌هایم از شانه‌هایش پایین آمدند، نیاز به دلداری نداشت. صدای پدافندها دوباره بلند می‌شود، صاحب سوپرمارکت یک تخفیف تپل به دخترک می‌دهد و هردو بیرون می‌رویم. صدای انفجار نمی‌آید. هیچ ریزپرنده‌ای فرود نیامده! راست می‌گفت؛ از پسش برمی‌آیند. ✍ فاطمه برومندپور 📻 •| حبیب آوا |• 📻
در میان جنگروایت دوم: ایران قویه! تلفن خانم روبرویم که زنگ می‌خورد نفس راحتی می‌کشم. صدای انفجارها از بیرون بلند است و با خودم فکر می‌کنم اصلا چرا نمی‌رود خانه‌اش و بجای ترسیدن ایستاده تا اینهمه خرید کند! صدای شخص پشت تلفن نمی‌آمد اما معلوم بود حسابی ترسیده که خانم روی صندلی انتهای مغازه می‌نشیند و شروع به حرف زدن می‌کند. اول توجه نمی‌کنم اما کم‌کم با جملات «نترس بابا! مگه ایران الکیه؟ ایرانه‌ها، ایران قویه!» گوش‌هایم تیز می‌شود. یک خانم ساده‌پوش که کمی لهجه دارد و بسیار اعتماد! ساکت می‌شوم و به دیوار تکیه می‌دهم تا بیشتر گوش کنم. «نه‌بابا، کجا بیام؟ مگه چی‌شده که فرار کنم برم؟ چهارتا پهباد و ریزپرنده که دیگه فرار نداره خواهر من؛ نه من هیچ‌جا نمی‌رم. شما هم پاشو برگرد همینجا. روال زندگیتو بگیر با خیال راحت!» تلفنش را قطع می‌کند و من حواسم نیست که لبخند زده‌ام. نزدیکش می‌ایستم تا بگویم «اگر کمکی نیاز دارین درخدمتم» که پیش دستی می‌کند و می‌گوید «حلال کن خیلی سوال پرسیدم دخترم، مراسم داریم تو خونه باید خیلی چیز میز می‌خریدم.» از مغازه با دوتا پلاستیک بزرگ بیرون می‌زند و با خودم فکر می‌کنم چقدر خوب گفت که ایران قوی است، که باید روال زندگی را از سر بگیریم! ✍ فاطمه برومندپور 📻 •| حبیب آوا |• 📻
در میان جنگ • روایت سوم: عروسی جنگی ساعت شش بامداد روز جمعه بود که صدای پیوستهٔ ویبرهٔ تلفن همراه، مرا از خواب بیدار کرد. پسرعمویم محسن بود؛ «الو، امیر.» «سلام، چه شده؟» «امیر، حالا چه باید بکنم؟ تکلیفم چیست؟» «چه تکلیفی، مؤمن؟ امشب عروسی توست» «مگر خبر نداری چه اتفاقی افتاده؟ تهران را زده‌اند، سردار سلامی شهید شده. برنامه امشب چه می‌شود؟» با شتاب تلویزیون را روشن کردم. گرچه صدایی از آن شنیده نمی‌شد، اما نوار مشکی نمایشگر، گویای وقوع حادثه‌ای ناگوار بود. بلافاصله خانواده را از خواب بیدار کردم. پذیرفتن چنین خبری، آن هم در آستانهٔ شب عروسی محسن، برایمان دشوار بود. حدود ساعت شش و نیم صبح، داماد به همراه عروس به منزل ما آمدند تا با دایی بزرگ‌شان، یعنی پدر من، دربارهٔ مراسم عروسی مشورت کنند. پدرم اصرار داشت که جشن برگزار شود، اما محسن آشفته بود. سرانجام تصمیم بر این شد که مراسم امشب، با سخنرانی کوتاهی در خصوص تحولات اخیر جنگ ایران و اسرائیل آغاز شود تا فضای مجلس تعدیل یابد. نیم ساعت بعد، پدربزرگ و مادربزرگم نیز به ما پیوستند و دیری نپایید که عمویم نیز وارد شد. خانهٔ ما به محل امنی تبدیل شده بود که خویشاوندان برای دریافت آخرین اخبار و تصمیمات دربارهٔ جشن عروسی، به آنجا می‌آمدند. هرچه به شب نزدیک‌تر می‌شدیم، نگرانی‌ها نیز فزونی می‌یافت. به درخواست محسن، چند ساعت زودتر به تالار رفتم تا بر اوضاع نظارت داشته باشم. همچنین قرار شد سخنرانی آن شب را من انجام دهم. راستش را بخواهید، بسیار مضطرب بودم. در تمام سال‌های فعالیتم به عنوان مجری، هرگز در مراسم عروسی سخنرانی سیاسی نکرده بودم. ساعت نه شب، برنامه با نطق بنده آغاز شد. در اوج سخنانم، خبر رسید که موشک‌های «وعدهٔ صادق۳» به اسرائیل اصابت کرده‌اند. فضای تالار یک‌باره از صدای شادی، کف‌زدن و تکبیر مهمانان پر شد. آن شب، با همهٔ دشواری‌ها و تنش‌ها، به خیر و خوشی به پایان رسید. عروسی پرماجرای ما، به نمادی از امیدواری مردم ایران و یادآوری پیروزی نور بر تاریکی تبدیل شد. ✍ امیرعباس زاداکبری 📻 •| حبیب آوا |• 📻
حبیب‌آواتولد دوباره.mp3
زمان: حجم: 6.57M
تولد دوباره 🔸مردِ شامی وقتی با امام تنها شد، عرض کرد: «شهادت می‌دهم که تو حجتِ خدایی بر خلق و تو آن دری هستی که باید از آن در داخل شد و هرکسی جز از این راه برود، نااُمید و زیان‌کار است»🪴 ✍🏻نویسنده: محمدهادی ربانی‌نژاد 🎙گوینده: عرفان موحدی 🖼 طراح کاور: ابوالفضل رجبی 📻•| به حبیب‌آوا بپیوندید |•📻
دار و ندار صدای زن عربی به گوشم خورد. چشمام رو باز کردم و دیدم یه پیرزن عرب داره بهم آب تعارف می‌کنه. ⚫️ به مناسبت اربعین حسینی (ع) ماجرای دلدادگی‌های عاشقانه‌ی میزبانان زائرین اربعین حسینی رو بشنوید. 📻 •| به حبیب آوا بپیوندید |• 📻
حبیب آوادار و ندار.mp3
زمان: حجم: 3.9M
دار و ندار ✍ نویسنده: آرام جعفری 🎙 گوینده: عرفان موحدی 📬 برای رسوندن نظرات قشنگتون به گوش ما اینجا کلیک کنید!🕊 📻 •| به حبیب آوا بپیوندید |• 📻