#داستانک 📚
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید:"تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟"
آهنگر سر به زیر اورد و گفت: "وقتی که می خواهم وسیله آهنی بسازم، یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار."
@habibharam_110
هدایت شده از تمنای ظهور
@Maddahionlin1_1532113703.mp3
زمان:
حجم:
7.41M
فعالیت جهادی دوستان عزیز مون در مناطق محروم مرزی
گچکاری و سیمکشی خانه خانواده نیازمند
@habibharam_110
دوستان و همراهان عزیز هدف از ایجاد این کانال
کمک به هموطنان عزیز، مخصوصاً هموطنان عزیز مناطق محروم مرزی در شرق کشور هست، بزرگواران و میهن دوستان عزیز همت کنید و کانال ما را به دوستان و آشنایان خیّر خود معرفی فرمایید.
@habibharam_110
هدیه یک بسته لوازم التحریر همراه با محصولات فرهنگی به خانواده نیازمند.
🌺🌺🌺🌺
ان شاالله که با یاری خداوند متعال و عنایت اهل بیت (ع) و کمک و همدلی شما خیّرین گرامی بتوانیم دردی از دل همنوعان مون برداریم
@habibharam_110
هدایت شده از ارزانسرای کفش و صندل کیانی 👠
⚜ حکایتهای پندآموز⚜
🔹مندیگنخریدم🔹
✍آورده اند یکی از علما 40 شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند
تمام روزها روزه بود در حال اعتکاف،از خلق الله بریده بود...!!!
روز به صیام و شب به قیام و زاری و تضرع
👈شب سی و ششم ندایی در خود شنید که می گفت: فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر بیا
عالم میگوید از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم...
پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد... قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛ وزن می کرد و می گفت : به 4 ریال و 20 شاهی،پیرزن می گفت : نمیشه 6 ریال بخرید ؟مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمیصرفد پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید،همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت : نمیشه 6 ریال بخرید ؟تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار خود مشغول بود
پیرزن گفت : این دیگ را برای فروش آورده م به 6 ریال می فروشم ؛ خرید دارید؟
مسگر پرسید چرا به 6 ریال ؟
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت : پسری مریض دارم ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود
مسگر پیر ؛ دیگ را گرفت و گفت :این دیگ سالم و بسیار قیمتی است حیف است بفروشی امّا اگر اصرار داری بفروشی من آنرا به 25 ریال میخرم!!! پیر زن گفت:عمو مرا مسخره می کنی ؟!
مسگر گفت : ابدا" دیگ را گرفت و 25 ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد
عالم می گوید : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود
در دکان مسگر رفتم و گفتم :عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی ؟!اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از 4 ریال و 20 شاهی ندادند آنگاه تو به 25 ریال می خری ؟! مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم.
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد
پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند
پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد *من دیگ نخریدم*
عالم می گفت: از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم و در فکر فرو رفته بودم که...
شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت:فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!!
دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو خواهیم آمد ...!!!!
📚مجموعه حکایتهای معنوی
🌏توئیت معنادار اکانت توئیتری منتسب به سپاه پاسداران خطاب به ایرانیان ساکن در استان اشغالی آذربایجان شمالی (باکو)
🔷سپاه پاسداران انقلاب اسلامی :
🔹وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ...
هنگامی که دریا را شکافتیم و شما را نجات دادیم...
@habibharam_110