eitaa logo
سایت دینی هدانا
10.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
47 فایل
🌸هدانا وبگاه پاسخگویی به سوالات دینی 📚 🔍 جستجو در بانک جامع سوالات احکام و سوالات دینی: hadana.ir/search ☎️ مشاوره فردی و خانواده: hadana.ir/moshavereh 🔆 خرید دوره: hadana.ir/pmc 📬 پیامگیر کانال : @sitehadana https://eitaa.com/joinchat/542179330C5fb7b8f5
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸حکایت🔸 🍀اگر همنشین او هستی دیگر نزد ما نیا!🍀 💠 سلیمان جعفری گوید: امام هادی علیه السلام به من فرمودند: «چرا نزد عبدالرحمن بن یعقوب می روی؟» عرض کردم: «او دایی من است» 💠 فرمودند: «او در مورد خداوند حرفهای بزرگی می زند؛ خداوند را (به صفات محدود) توصیف می کند حال آنکه خداوند از هر وصفی بالاتر است؛ پس تو یا با او هم نشین باش و دیگر نزد ما نیا! و یا هم نشین ما باش و او را ترک کن!» 💠 عرض کردم: «او هر چه میخواهد بگوید! از او چه ضرری به من میرسد وقتی من حرفهای او را باور ندارم؟» 💠 فرمودند: «نمی ترسی عذابی بر او نازل شود و تو را هم دربرگیرد؟ مگر خبر نداری از آن کسی که خودش از اصحاب موسی علیه السلام بود و پدرش از اصحاب فرعون؛ 💠 آنگاه که لشکر فرعون به حضرت موسی رسید، آن مرد از ایشان جدا شد تا پدرش را نصیحت کند و او را به حضرت موسی ملحق کند؛ 💠 پس پدرش می رفت و او با پدر بحث میکرد؛ تا اینکه به کنار دریا رسیدند و هر دو غرق شدند. 💠 این خبر به موسی علیه السلام رسید؛ فرمود: او در رحمت خداست ولی وقتی عذاب نازل شود، کسی که نزدیک گناهکار شده باشد، امنیت نخواهد داشت.» 📚 «کافی» ج 2 ص 374 👇👇👇 🆔 @hadanair 🖥 www.hadana.ir
🔻کوتاه و خواندنی | خدای گنهکاران ⁉️ بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم 🍃 روزی حضرت موسی (علیه السلام) در کوه طور، هنگام مناجات عرض کرد: ای پروردگار جهانیان! جواب آمد: لبیک! 🍃 سپس عرض کرد: ای خدای اطاعت کنندگان! جواب آمد: لبیک! 🍃 سپس عرض کرد: ای پروردگار گناه کاران! موسی (علیه السلام) شنید: لبیک، لبیک، لبیک! 🍃 حضرت موسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا! حکمتش چیست که تو را به بهترین اسامی صدا زدم، یک بار جواب دادی؛ اما تا گفتم: ای خدای گنهکاران، سه مرتبه جواب دادی؟ ✨ خداوند فرمود: ای موسی! عارفان، به معرفت خود و نیکوکاران به کار نیک خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ اما گنهکاران جز فضل من پناهی ندارند. اگر من هم آنها را از درگاه خود نا امید کنم، به درگاه چه کسی پناهنده شوند✨ 📚 قصص التوابین، ص 198 👇👇👇 🆔 @hadanair 🖥 www.hadana.ir
🔻 | صدای پُتک همسایه علامه جعفری⁉️ 🔹▫️ این خاطره را آقای رسول مسعودی از علامه محمدتقی جعفری (ره) این چنین بیان می‌دارد: 🍃 ما افتخار داشتیم چند سال در همسایگی استاد جعفری سکونت داشته باشیم. در همسایگی ما و ایشان، پیرمردی آهنگر بود که در منزل خود کار می‌کرد. 🔹▫️ من در یک روز گرم تابستانی حدود ساعت ۵ بعدازظهر با هماهنگی قبلی برای طرح موضوعی به خدمت او (استاد) رسیدم. ایشان طبق معمول در کتابخانه خود، مشغول مطالعه و نوشتن بودند. 🍃 در حین طرح سؤالم، صدای پتک همسایه که به آهنگری مشغول بود، به گوش می‌رسید. به ایشان عرض کردم: اگر صدای پتک و چکش این شخص مزاحم کار شماست، من می‌توانم بروم و به ایشان تذکر بدهم تا حال شما را مراعات کند. ✨ در جواب این سخن من گفت: نه، مبادا به او چیزی بگویید. چون من وقتی در کتابخانه‌ام از مطالعه و نوشتن احساس خستگی می‌کنم، صدای پُتک و چکش این پیرمرد، نهیب می‌زند و به من قدرت می‌دهد، و با خود می‌گویم: آن پیرمرد در مقابل کوره گرم آهنگری چکش می‌زند و خسته نمی‌شود، اما تو که نشسته‌ای و مطالعه می‌کنی و می‌نویسی، خسته شده‌ای؟ ✨ 🍃 بنابراین، صدای کار این پیرمرد نه تنها مایه اذیت نیست، بلکه با شنیدن صدای چکش او، قدرت مجدّد می‌گیرم و دوباره مشغول مطالعه یا نوشتن می‌شوم! 👇👇👇 🆔 @hadanair 🖥 http://hadana.ir
💠 نپرداختن بدهی دیگران 📝 حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته. 📝 شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. 📝 گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم! 📎برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج 13 اثر استاد حسین انصاریان 👇👇👇 🆔 @hadanair 🖥 http://hadana.ir
هر حاجتی، خدا دهد پادشاهی بر بقراط گذشت و گفت: «هر حاجتی داری، از من بخواه تا آن را برآورده سازم». گفت: «گناهان مرا پاک کن!» گفت: «نتوانم». -مرا جوان گردان! -نتوانم. -مرا از چنگال مرگ برهان! -نتوانم. - «حاجت خواستن از ناتوان، روا نباشد!» 👇👇👇 🆔 @hadanair 🖥 http://hadana.ir
🔰 🔺 کور واقعی 🔆فقیری به در خانه بخیلی آمد. گفت: شنیده‌ام مقداری از مالت را نذر نیازمندان کرده‌ای. بخیل گفت: نذر کوران کرده‌ام. فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می‌بودم، از در خانه خدا به در خانه کسی مثل تو نمی‌آمدم. 👇👇👇 🆔 @hadanair 🖥 http://hadana.ir