🟣عاقبت دغلبازی
🔹یه مرد فقیر بود که همسرش کره درست میکرد و به یکی از بقالیهای شهر میفروخت و مایحتاج خونه میخرید. اون زن کرهها رو گرد و به اندازه ۱ کیلو درست میکرد.
🔸یه روز بقال به اندازه کرهها شک کرد و وقتی که وزنشون کرد متوجه شد هر کدوم ۹۰۰ گرم وزن دارند. دفعه بعدی که مرد فقیر اومد با عصبانیت بهش گفت: «دیگه از تو کره نمیخرم، تو کره رو به اسم ۱ کیلو به من میفروختی درحالیکه وزن هر کدوم ۹۰۰ گرم است.»
مرد فقیر هم با ناراحتی گفت: «ما تو خونه ترازو نداریم. چند وقت پیش یک کیلو شکر از شما خریدیم و همون یک کیلو رو بهعنوان وزنه قرار میدهیم.»
#به_وقت_حکایت
https://t.me/haderoon
لینک جدید کانال هادرون در ایتا 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c
#به_وقت_حکایت
🟣من ندیم بادمجون نیستم! (حکایت برخی ها شاید در این حکایت باشد)
🔸یه روزی وقتی که سلطان محمود گرسنه بود براش بادمجون آوردن. خورد و خوشش اومد. بعدش گفت: «بادمجون غذای خوبیه.» ندیم بزای مدح بادمجون یه شعر گفت.
🔹وقتی که سلطان سیر شد گفتش که: «بادمجون خیلی ضرر داره.» ندیم این بار برای ضررهای بادمجون شعر بامبالغهای سرود.
🔸سلطان به ندیم گفت: «مردک نه اون موقع که مدح بادمجون میگفتی نه الآن که داری ضررش رو میگی.»
🔹ندیم گفت: «من ندیم سلطانم نه ندیم بادمجون.»
https://t.me/haderoon
لینک جدید کانال هادرون در ایتا 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c
#به_وقت_حکایت
🟣پیش از چوب غش و ریسه رفتن! (حکایت برخیها....)
🔸زمانهای قدیم دو نفر سر بدهی دعوا میکردند. یکی از روزها، یک نفر از آن دو نفر دیگری رو زخمی کرد. مردم ضارب رو گرفتند و کشان کشان پیش قاضی بردند.
🔹وقتی ضارب آرومتر شد از کارش پشیمون شد. همین که قاضی حاضر شد، ضارب شروع به گریه و زاری کرد و با ناله میخواست دل قاضی رو به رحم بیاره.
🔸قاضی هم جواب داد: «من قصد نداشتم تو رو تنبیه کنم یا به زندان بفرستمت. من حتی نمیدونم به چه اتهامی تو رو آوردن اما تو با این ناله و دادوبیداد به من ثابت کردی که هم گناهکاری، هم باید شلاق بخوری و هم به زندان بری.
https://t.me/haderoon
لینک جدید کانال هادرون در ایتا 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c
🟣عصبانی نشدن سقراط!
🔸سقراط یه زن بداخلاق داشت. یه روز زن با بیاعصابی فراوان داشت لباس میشست و به سقراط فحش میداد.
🔹سقراط هم سکوت کرده بود و چیزی نمیگفت. زنش از سکوت سقراط بیشتر عصبانی شد و تشت آب و صابون رو روی سر سقراط خالی کرد. باز هم سقراط چیزی نگفت.
🔸اون کسایی که دیدند به سقراط گفتند انقدر تحمل و سکوت زیاد هم خوب نیست. سقراط هم جواب داد: «حق با شماست اما اثر غرش رعد و زدن برق، اومدن برف و بارون است.
#به_وقت_حکایت
@Haderoon
لینک جدید هادرون در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c
🟣دیگه حال کسی رو نمیپرسم!
🔸یه روزی ابن سیرین حال یه نفر رو پرسید. اون بنده خدا جواب داد: «با ۵۰۰ درهم بدهکاری و عیالواری توقع داری چطوری باشم؟»
🔹ابن سیرین رفت خونه و ۱۰۰۰ درهم آورد و بهش داد و گفت: «پونصد درهم به طلبکارت بده و بقیه رو خرج خونه کن. از این به بعد هم حال کسی رو نمیپرسم.»
🔸بهش گفتند: «خب لازم نبود قرض و خرجی من رو بدی.» ابن سیرین جواب داد: «وقتی حال کسی رو بپرسی و براش چارهای پیدا نکنی تو منافقی...»
#به_وقت_حکایت
@Haderoon
لینک جدید هادرون در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c
🟣ماست کیسه کردن!
🔸یه روز به مختارالسلطنه گفتند: «ماست تو تهران خیلی گرون شده.» همون موقع دستور داد که: «ماستها را ارزان کنید.»
🔹بعد از چند روز با یه قیافه ناشناس به شهر رفت و سر یه مغازه رفت و ماست خواست. ماستفروش که نشناخته بودش ازش پرسید: «چه ماستی میخوای؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه؟»
🔸مختارالسلطنه تعجب کرد و پرسید: «فرقشون چیه؟» ماستفروش توضیح داد: «ماست خوب همون ماستی هست که از شیر میگیرند و بدون آب هست و هرچقدر که بخوایم میفروشیم. ماست مختارالسلطنه هم همین تغار دوغ هستش که جلوی مغازه میبینی. یک سومش ماست و دو سومش از آب پر شده و به قیمتی که مختارالسطنه گفته میفروشیم. حالا از کدوم میخوای؟»
🔹مختارالسلطنه همون جا دستور داد: «ماستفروش را جلوی مغازهاش وارونه از یه درخت آویزون کنید و بند تنباناش رو دور کمرش سفت ببندید. بعد تغار دوغ رو از بالا تو لنگههای تبنانش بریزید و انقدر آویزون نگهش دارید تا همه آبهایی که به ماست اضافه کرده از تنبان بیرون بریزه.»
🔸بقیه ماستفروشها وقتی فهمیدند همه ماستها رو کیسه کردند!!
#به_وقت_حکایت
@Haderoon
https://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c
🟣زیبایی انسان!
🔸روزی یه استاد از شاگردهاش پرسید: «به نظر شما چه چیزی انسان رو زیبا میکنه؟»
🔹هر کسی یه جواب داد. بعدش استاد دوتا کاسه کنار شاگردانش گذاشت و گفت: « کاسه اولی از طلا درست شده ولی داخلش سم است و دومی کاسه گلی است که درونش آب گوارا است. شما از کدوم مینوشید؟!
🔸شاگردان گفتند: « از کاسه گلی» استاد بعدش گفت: « وقتی حقیقت داخل کاسهها رو فهمیدید ظاهرش براتون بیاهمیت شد.
🔹آدم هم مثل کاسه است؛ اون چیزی که آدم رو زیبا میکنه اخلاق و درونش است.
#به_وقت_حکایت
@Haderoon
لینک جدید هادرون در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c