🚨 شهادت یک بسیجی بر اثر یخزدگی💔
🔹داوود جاودانیان از گردان امام حسین(ع) تیپ ۴۸ فتح استان کهگیلویه و بویراحمد صبح امروز در حین انجام وظیفه بر اثر برودت هوا و سرمای شدید دچار یخ زدگی شد و به شهادت رسید.
شادی روحش صلوات
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hadi_soleymani313
💠🦋برگزاری جشن فرشتهها در حضور رهبر انقلاب
در شب میلاد امیرالمؤمنین، مراسم جشن تکلیف دختران دانشآموز در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار شد.🌹
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hadi_soleymani313
Mahmoud Karimi - Noore mosalla ya ali ya ali - T.me Noheomadahi.mp3
9.07M
🎼 نور مصلی یا علی یا علی یا علی
🎙 حاج محمود کریمی
✨ #میلاد_حضرت_امیرالمومنین علیه السلام
#ماه_رجب
#روز_پدر
@hadi_soleymani313
51.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️مدح امام علی علیه السلام به زبان آیت آقا مجتبی تهرانی
🎉 میلاد امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) و روز پدر مبارک باد 🎉
#روز_پدر #روز_مرد #امیرالمومنین
@hadi_soleymani313
❤️🌷❤️
🔆رسول اکرم (صلیالله علیه و آله و سلم): هرکس یکی از فضائل امیرالمومنین را بنویسد مادامیکه از آن نوشته اثری باقی باشد، ملائک برای نویسنده آن فضیلت، طلب مغفرت مینمایند.
#فضائل_امیرالمومنین
#روز_پدر
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ذوق و شادی دختربچهها از دیدن رهبر انقلاب☺️
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨قطره ای از فضایل امیرالمومنین علی علیه السلام ✨
#ولادت_حضرت_علی علیه السلام
#ماه_رجب
#فضائل
#روز_پدر
@hadi_soleymani313
#دختر_شینا
#قسمت_50
#فصل_هشتم
چند هفته ای بیشتر به عید نمانده بود ڪه سربازی صمد تمام شد. فڪر می ڪردم خوشبخت ترین زن قایش هستم. با عشق و علاقه زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو می ڪردم و از سر تا ته خانه را می شستم. با خودم می گفتم: «عیب ندارد. در عوض این بهترین عیدی است ڪه دارم. شوهرم ڪنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور و سات عید لذت می بریم.»
صمد آمده بود و دنبال ڪار می گشت. ڪمتر در خانه پیدایش می شد. برای پیدا ڪردن ڪار درست و حسابی می رفت رزن.
یڪ روز صبح ڪه از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم؛ مادرشوهرم در اتاق ما را زد. بعد از سلام و احوال پرسی دوقلوها را یڪی یڪی آورد و توی اتاق گذاشت و به صمد گفت: «من امروز می خواهم بروم خانه خواهرت، شهلا. ڪمی ڪار دارد. می خواهم ڪمڪش ڪنم. این بچه ها دست و پا گیرند. مواظبشان باشید.»
موقع رفتن رو به من ڪرد و گفت: «قدم! اتاق دم دستی خیلی ڪثیف است. آن را جارو ڪن و دوده اش را بگیر.»
صمد لباس پوشیده بود ڪه برود. ڪمی به فڪر فرو رفت و گفت: «تو می توانی هم مواظب بچه ها باشی و هم خانه تڪانی ڪنی؟!»
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#دختر_شینا
#قسمت_51
#فصل_هشتم
شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. بدون اینڪه جوابی بدهم. صمد گفت: «نمی توانی هم خانه را تمیز ڪنی و هم به بچه ها برسی.»
ڪتش را درآورد و گفت: «من بچه ها را نگه می دارم، تو برو اتاق ها را تمیز ڪن. ڪارت ڪه تمام شد، من می روم.»
با خودم فڪر ڪردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز ڪنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد.
پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف ڪرسی را از چهار طرف بالا دادم روی ڪرسی. تشڪ ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین ڪه جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو ڪنم، صدای گریه دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فڪر ڪردم صمد آن ها را آرام می ڪند. اما ڪمی بعد، صدای صمد هم بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند؟!
جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان ڪه آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یڪی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یڪی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده ڪردن شیرها شدم. صمد به بچه ای ڪه بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یڪی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساڪت شدند.
ادامه دارد...✒️
@hadi_soleymani313
#دختر_شینا
#قسمت_52
#فصل_هشتم
از فرصت استفاده ڪردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم ڪه دوباره صدای گریه دوقلوها بلند شد. حتماً خیس ڪرده بودند. مجبور شدم قبل از اینڪه صمد صدایم ڪند، بروم دنبال بچه ها. حدسم درست بود. دوقلوها ڪه شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس ڪرده بودند. مشغول عوض ڪردن بچه ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می ڪرد. می گفت: «می خواهم یاد بگیرم و برای بچه های خودمان استاد شوم.»
بچه ها را تر و خشڪ ڪردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ ڪارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاڪْ اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب ڪم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می ڪردند. فڪر ڪردم اتاق را ڪه جارو ڪردم، بروم تشڪ ها را روی ایوان پهن ڪنم تا خوب آفتاب بخورند ڪه دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند.
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشڪ بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یڪی از آن ها را من بغل ڪردم و آن یڪی را صمد. شروع ڪردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران ڪارهای مانده بودم.
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#دختر_شینا
#قسمت_53
#فصل_هشتم
صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «بچه ها ڪه خوابیدند، خودم می آیم ڪمڪت.»
بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می ڪردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش ڪرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تڪان تڪانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می ڪرد؛ از گذشته ها، از روزی ڪه من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: «از همان روز دلم را لرزاندی.» از روزهایی ڪه من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز ڪسی را واسطه می ڪرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: «حالا ڪه با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.»
صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساڪت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هر ڪاری ڪردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه ڪار ڪنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان درمی آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست ڪنم. اما به محض اینڪه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس ڪردند. جایشان را خشڪ ڪردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی ڪردند.
ادامه دارد...✒️
@hadi_soleymani313
بر شیر خدا و نطق قرآن صلوات
بر مرحم جمله ی یتیمان صلوات
خیر البشر است و شاه میدان نبرد
بر جان علی(ع) به جسم و با جان صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
#میلاد_امام_علی(ع)🌺
#روز_پدر_مبارک_باد🌺
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت دعا برای فرج#امام_زمان👆
🌷بخوانیم دعای فرج🌷
☀بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ☀
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى، وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنابِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا ياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.
@hadi_soleymani313
سلام خدمت همراهان عزیز عیدتان مبارک
همچنین روز پدر بر پدران عزیز کانال مبارک🌷🌼
به علت شرکت دراعتکاف کانال تا دوشنبه شب تعطیل هست.
التماس دعا از همه شما بزرگواران
شبتون علوی
یاعلی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض تسلیت وفات حضرت زینب سلام الله علیها خدمت شما همراهان عزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 #وفات_حضرت_زینب(س)
🌴روضه حضرت زینب(س)
🌴لطف خود را باز یارم کن حسین
🎤 #محمد_زمان_بیگی
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین