🔴 السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا
خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ
و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان.
#امام_زمان
❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️
💠در ایام ماه پُر فیض ماه رجب در صبح و شام پس از نمازهای روز و شب گفته میشود:
✨بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ🖤
يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ، وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ، يَا مَنْ يُعْطِى الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ سَأَلَهُ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً، أَعْطِنِى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَجَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ، وَاصْرِفْ عَنِّى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيا وَشَرِّ الْآخِرَةِ، فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ، وَزِدْنِى مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ يَا ذَا الْجَلالِ وَالْإِكْرامِ، يَا ذَا النَّعْماءِ وَالْجُودِ، يَا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ، حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ
💠گفتن کثیر ذکر شریف
[لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰه] وخواندن زیاد سورهء مبارک [توحید] در ماه رجب فضیلت فراوان دارد
❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️
اللّهم عجّل لولیک الفرج به حقّ حضرت علی بن ابیطالب(علیه السلام)🏴
❇️🔸❇️🔸🖤🔸❇️🔸❇️
@hadi_soleymani313
.
♻️ حدیثی از #امام_کاظم (ع) درباره انقلابی از قم
امام كاظم عليه السلام فرمودند: رَجُلٌ مِن اَهلِ قُم يَدعُو النّاسَ اِلَي الحَقِّ مُجتَمِعٌ مَعَهُ قَومٌ كَزُبُرِ الحَديدِ لاتَزَلَّهُمُ الرِياحُ العَواصِفُ و لايَمِلُّونَ مِنَ الحَربِ و لايَجبَنُونَ و عَلَي الّلهِ يَتَوَكَّلُونَ و العاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ (بحارالأنوار ، ج ۶۰ ، ص ۲۱۶)
مردی از اهل قم مردم را به سوی حق دعوت میكند، قومی همراه او جمع میشوند مانند پارههای آهن كه تند بادهای حوادث آنها را نمیلغزاند، از جنگ خسته و ملول نمیشوند و نمیترسند و به خداوند توكل میكنند و سرانجام نيک، برای پرهيزگاران خواهد بود.
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز قیامت چجوری میخوای جواب بدی؟
داستان جالب امام کاظم و شخص گندمفروش
#شهادت_امام_کاظم
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 میدانید چرا به امام موسی کاظم علیه السلام، باب الحوائج میگویند؟
⭕️ بنا به نقل تاریخ در منزلی که حضرت در شهر مدینه زندگی میکردند، دو درب برای ورود و خروج داشت که درب پشتی مخصوص امور مردمی بود و در روز افراد بسیاری از آن درب رفتوآمد میکردند و حوائج خود را با حضرت موسی بن جعفر بیان میکردند، از این روی آن درب به باب الحوائج مشهور شد و خود امام مانند دیگر ائمه معصوم به بابالحوائج معروف شدند.
#شهادت_امام_کاظم (ع) تسلیت باد
@hadi_soleymani313
⛔️رهبر انقلاب:
لازم میدانم به ملت ایران اظهار تعظیم کنم،
البته بنده خودم را شایستهی این نمیدانم که من تشکر کنم؛ خدا باید تشکر کند. "۲۶ بهمن ۱۴۰۱"
⛔️محمد رضا پهلوی:
مردم هم «غرغرو» هستند و هم «پفیوز»؛ گاهی می بینم که خیلی پفیوز و ضعیف النفس هستند. "۲۲ شهریور ۱۳۵۲"
🔹صفحات ۱۴۶ و ۱۴۷ جلد سوم (22 شهریور 1352) کتاب خاطرات اسدالله علم
برای دیدن اسکن اینمطلب اینجا کلیک کنید.
گروه پژوهشی آرتا
@mehmanenahjolbalagheh
#لبیک_یا_خامنه_ای
.
بیاید امروز تمام کارهای خونه به نیت امام موسی کاظم انجام بدیم 🙂
و هرحاجتی داریم از ایشون و نوه عزیزشون امام جواد بخایم 🤲
مطمئن باشید خیر باشه دست خالی ردتون نمی کنن🙏
زيارت نامه امام موسی کاظم (ع)
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ولِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ،
اَلسَّلامُعَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللَّهِ وَابْنَ اَمينِهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللَّهِ فى ظُلُماتِ الْأَرْضِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ الْهُدى،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلَمَ الدّينِ وَالتُّقى،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ عِلْمِ النَّبِيّينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ عِلْمِ الْمُرْسَلينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نآئِبَ الْأَوْصِيآءِ السَّابِقينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْوَحْىِ الْمُبينِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْعِلْمِ الْيَقينِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْبَةَ عِلْمِ الْمُرْسَلينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الصَّالِحُ مرسل
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الزَّاهِدُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الْعابِدُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ السَّيِّدُ الرَّشيدُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهيدُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَابْنَ وَصِيِّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ، وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ
اَشْهَدُ اَ نَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ عَنِ اللَّهِ ما حَمَّلَكَ،
وَحَفِظْتَ مَا اسْتَوْدَعَكَ،
وَحَلَّلْتَ حَلالَ اللَّهِ، وَحَرَّمْتَ حَرامَ اللَّهِ،
وَاَقَمْتَ اَحْكامَ اللَّهِ، وَتَلَوْتَ كِتابَ اللَّهِ،
َوصَبَرْتَ عَلَى الْأَذى فى جَنْبِ اللَّهِ،
وَجاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ، حَتّى اَتيكَ الْيَقين
#شهادت_امام_کاظم
هدایت شده از KHAMENEI.IR
4_6010516296473513680.mp3
5.99M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار مردم آذربایجان شرقی. ۱۴۰۱/۱۱/۲۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
2_1152921504633285856.mp3
8.6M
#واحد
📝از تو نمانده غیر از عبایی در کنج زندان
وای از تن نحیف و امان از این چشم گریان
🎤حاج میثم مطیعی
🖤 ایام #شهادت_امام_کاظم
@hadi_soleymani313
🌺میگفت من برای کار در منزل طلبه ها و افراد مستحق پول نمی گیرم!
🔆 در نجف روال زندگی هادی ذوالفقاری همین بود. یا درس می خواند یا برای افراد مستحق لوله کشی آب انجام میداد.
🍃یکبار گفتم: آخه پسر این چه کاریه؟ تو پول بگیر ولی کمتر. تو پس فردا به این پول احتیاج پیدا میکنی. نگاهی به چهره من انداخت و گفت: حرفی که میزنم تا زنده ام نقل نکن. من هر زمان احتیاج به پول داشته باشم خود مولا مرا کمک می کند.
🔶 یکبار از تهران زنگ زدند و پول میخواستند. مادرم یک میلیون تومان پول می خواست. شب طبق معمول رفتم حرم. کنار ضریح بودم که یک نفر صدایم کرد و گفت: این پاکت مال شماست. فکر کردم مربوط به حوزه است. وقتی برگشتم پاکت را باز کردم. یک میلیون تومان پول داخل آن بود....
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
زندگینامه مدافعحرم شهید هادی ذوالفقاری
🌸❄️🌸⚘️❄️🌸⚘️
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کدام فرمانده صهیونیستی گفته بود: به احترام توان موشکی ایران کلاه از سر بر میدارم
رهبر انقلاب صبح امروز اشارهای به اعتراف یک فرمانده صهیونیستی کرد که گفته بود من با ایران دشمنم اما در مقابل موشکی که در شرایط تحریم ساختهاند کلاه از سرم برمیدارم.
ویدیویی که میبینید همان فرمانده صهیونیستی «یوزی رابین» رئیس سابق سازمان موشکی رژیم صهیونیستی و ملقب به پدر صنعت موشکی اسرائیل است که درباره توان مهندسان ایرانی در ساخت موشک گفته بود: من مهندسم و نمیتوانم یک کار خوب مهندسی را تحسین نکنم؛ کلاهم را به احترام ایرانیهایی که این کار را انجام دادهاند از سرم برمیدارم.
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hadi_soleymani313
🔴 نمــاز شــب بیسـت و ششم #مـاه_رجـب برای ایمنی از پل صراط
🔵 پیامبر اکـرم ﷺ فرمودند:
🟡 هر کس در شب بیست و ششم ماه رجب دوازده رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک بار سوره حمد و چهل بار سوره توحید را، فرشتگان با او دست مىدهند و هر كس كه فرشتگان با او دست بدهند، از ايستادن بر [پل] صراط، حسابكشى و ميزان عمل ايمن مىگردد و خداوند هفتاد فرشته به سوى او گسيل مىدارد تا براى او استغفار نموده و ثواب او را بنويسند تا اينكه صبح فرداى آن روز فرا برسد.
📚 اقبال الاعمال ص ۶۶۸
چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به#امام_زمان ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹اثرات عجیب خواندن سوره واقعه در #شب_جمعه
@hadi_soleymani313
#دختر_شینا
#قسمت_82
#فصل_نهم
تا رسیدم، دیدم یڪ نفر می خواهد سوارش شود. به موقع رسیده بودم. همان لحظه به دلم افتاد. اگر برای این مرد ڪاری انجام دهم، بی اجر و مزد نمی ماند. اگر دیرتر رسیده بودم، موتورم را برده بودند.»
بعد زیپ ساڪش را باز ڪرد و عڪس بزرگی را ڪه لوله ڪرده بود، درآورد. عڪس امام بود. عڪس را زد روی دیوار اتاق و گفت: «این عڪس به زندگی مان برڪت می دهد.»
از فردای آن روز، ڪار صمد شروع شد. می رفت رزن فیلم می آورد و توی مسجد برای مردم پخش می ڪرد. یڪ بار فیلم ورود امام و فرار شاه را آورده بود. می خندید و تعریف می ڪرد وقتی مردم عڪس شاه را توی تلویزیون دیدند، می خواستند تلویزیون را بشڪنند.
#فصل_دهم
بعد از عید، صمد رفت همدان. یڪ روز آمد و گفت: «مژده بده قدم. پاسدار شدم. گفتم ڪه سرباز امام می شوم.»
آن طور ڪه می گفت، ڪارش افتاده بود توی دادگاه انقلاب. شنبه صبح زود می رفت همدان و پنج شنبه عصر می آمد. برای اینڪه بدخلقی نڪنم، قبل از اینڪه اعتراض ڪنم، می گفت: «اگر بدانی چقدر ڪار ریخته توی دادگاه. خدا می داند اگر به خاطر تو و خدیجه نبود، این دو روز هم نمی آمدم.»
ادامه دارد...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌷🌷🌷:
#دختر_شینا
#قسمت_83
#فصل_دهم
تازه فهمیده بودم دوباره حامله شده ام. حال و حوصله نداشتم. نمی دانستم چطور خبر را به دیگران بدهم. با اوقات تلخی گفتم: «نمی خواهد بروی همدان. من حالم خراب است. یڪ فڪری به حالم بڪن. انگار دوباره حامله شده ام.»
بدون اینڪه خم به ابرو بیاورد، زود دست هایش را گرفت رو به آسمان و گفت: «خدا را شڪر. خدا را صدهزار مرتبه شڪر. خدایا ببخش این قدم را ڪه این قدر ناشڪر است. خدایا! فرزند خوب و صالحی به ما عطا ڪن.»
از دستش ڪفری شده بودم. گفتم: «چی؟! خدا را شڪر، خدا را شڪر. تو ڪه نیستی ببینی من چقدر به زحمت می افتم. دست تنها توی این سرما، باید ڪهنه بشویم. به ڪارِ خانه برسم. بچه را تر و خشڪ ڪنم. همه ڪارهای خانه ریخته روی سر من. از خستگی از حال می روم.»
خندید و گفت: «اولاً هوا دارد رو به گرمی می رود. دوماً همین طور الڪی بهشت را به شما مادران نمی دهند. باید زحمت بڪشید.»
گفتم: «من نمی دانم. باید ڪاری بڪنی. خیلی زود است، من دوباره بچه دار شوم.»
گفت: «از این حرف ها نزن. خدا را خوش نمی آید. خدیجه خواهر یا برادر می خواهد. دیر یا زود باید یڪ بچه دیگر می آوردی. امسال نشد، سال دیگر. این طوری ڪه بهتر است. با هم بزرگ می شوند.»
ادامه دارد...✒️
@hadi_soleymani313
#دختر_شینا
#قسمت_84
#فصل_دهم
یڪ جوری حرف می زد ڪه آدم آرام می شد. ڪمی تعریف ڪرد، از ڪارش گفت، سربه سر خدیجه گذاشت. بعد هم آن قدر برای بچه دوم شادی ڪرد ڪه پاڪ یادم رفت چند دقیقه پیش ناراحت بودم.
صمد باز پیش ما نبود. تنها دل خوشی ام این بود ڪه از همدان تا قایش نزدیڪ تر از همدان تا تهران است.
روز به روز سنگین تر می شدم. خدیجه داشت یڪ ساله می شد. چهار دست و پا راه می رفت و هر چیزی را ڪه می دید برمی داشت و به دهان می گذاشت. خیلی برایم سخت بود با آن شڪم و حال و روز دنبالش بروم و مواظبش باشم. از طرفی، از وقتی به خانه خودمان آمده بودیم، از مادرم دور شده بودم. بهانه پدرم را می گرفتم. شانس آورده بودم خانه حوری، خواهرم، نزدیڪ بود. دو سه خانه بیشتر با ما فاصله نداشت. خیلی به من سر می زد. مخصوصاً اواخر حاملگی ام هر روز قبل از اینڪه ڪارهای روزانه اش را شروع ڪند، اول می آمد سری به من می زد. حال و احوالی می پرسید. وقتی خیالش از طرف من آسوده می شد، می رفت سر ڪار و زندگی خودش. بعضی وقت ها هم خودم خدیجه را برمی داشتم می رفتم خانه حاج آقایم. سه چهار روزی می ماندم. اما هر جا ڪه بودم، پنج شنبه صبح برمی گشتم. دستی به سر و روی خانه می ڪشیدم. صمد عاشق آبگوشت بود.
ادامه دارد...✒️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#دختر_شینا
#قسمت_85
#فصل_دهم
با اینڪه هیچ ڪس شب آبگوشت نمی
خورد، اما برای صمد آبگوشت بار می گذاشتم.
گاهی نیمه شب به خانه می رسید. با این حال در می زد. می گفتم: «تو ڪه ڪلید داری. چرا در می زنی؟!»
می گفت: «این همه راه می آیم، تا تو در را به رویم باز ڪنی.»
می گفتم: «حال و روزم را نمی بینی؟!»
آن وقت تازه یادش می افتاد پا به ماهم و باید بیشتر حواسش به من باشد، اما تا هفته دیگر دوباره همه چیز یادش می رفت. هفته های آخر بارداری ام بود. روزهای شنبه ڪه می خواست برود، می پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
می گفتم: « فعلاً نه.»
خیالش راحت می شد. می رفت تا هفته بعد.
اما آن هفته، جمعه عصر، لباس پوشید و آماده رفتن شد. بهمن ماه بود و برف سنگینی باریده بود. گفت: «شنبه صبح زود می خواهیم برویم مأموریت. بهتر است طوری بروم ڪه جا نمانم. می ترسم امشب دوباره برف ببارد و جاده ها بسته شود.»
موقع رفتن پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
ڪمی ڪمرم درد می ڪرد و تیر می ڪشید. با خودم فڪر ڪردم شاید یڪ درد جزئی باشد.
ادامه دارد...✒️
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜 آرامش با قرآن 💜
🌸 #چند_لحظه_ای_با_کلام_وحی 🌸
♥️ آرامــــشی از ســــــوی آسمان ❤️
#سلام_امام_زمانم ✋😍
دل آمده از غمت به جان ادرکنی
جان آمده بر لب الأمان ادرکنی
ترسـم کـه بمیـرم ونبینـم رویـت
یا مهدی یاصاحب الزمان ادرکنی
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
🌺 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@hadi_soleymani313