eitaa logo
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
1.6هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
7.2هزار ویدیو
295 فایل
🌼تمام فعالیتهای کانال هدیه به آقا جانم مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف)🌼 🔻شهید ابراهیم هادی:مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار می کنیم جز رضای خدا انتقادات و پیشنهاد https://daigo.ir/secret/4785004014
مشاهده در ایتا
دانلود
✫⇠قسمت :8⃣0⃣2⃣ حیاط را آب و جارو کردم. آشپزخانه را شستم و کابینت ها را دستمال کشیدم. خانه بوی گل گرفته بود. برای ناهار صمد آمد. از همان جلوی در می خندید و می آمد. بچه ها دوره اش کردند و ریختند روی سر و کولش. توی هال که رسید، نشست، بچه ها را بغل کرد و بوسید و گفت: «به به قدم خانم! چه بوی خوبی راه انداخته ای.» خندیدم و گفتم: «آبگوشت لیمو است، که خیلی دوست داری.» بلند شد و گفت: «این قدر خوبی که امام رضا(ع) می طلبدت دیگر.» با تعجب نگاهش کردم. با ناباوری پرسیدم: «می خواهیم برویم مشهد؟!» همان طور که بچه ها را ناز و نوازش می کرد. گفت: «می خواهید بروید مشهد؟!» آمدم توی هال و گفتم: «تو را به خدا! اذیت نکن راستش را بگو.» سمیه را بغل کرد و ایستاد و گفت: «امروز اتفاقی از یکی از همکارها شنیدم برای خواهرها تور مشهد گذاشته اند. رفتم ته و توی قضیه را درآوردم‌.دیدم فرصت خوبی است.اسم تو را هم نوشتم.» گفتم:«پس تو چی؟!» موهای سمیه را بوسید و گفت:«نه دیگه مامانی،این مسافرت فقط مخصوص خانم هاست.باباها باید بمانند خانه.»... https://eitaa.com/hadi_soleymani313
✫⇠قسمت :9⃣0⃣2⃣ گفتم: «نمی روم. یا با هم برویم، یا اصلاً ولش کن. من چطور با این بچه ها بروم.» سمیه را زمین گذاشت و گفت: «اول آبگوشتمان را بیاور که گرسنه ام. اسمت را نوشته ام، باید بروی. برای روحیه ات خوب است. خدیجه و معصومه را من نگه می دارم. تو هم مهدی و سمیه را ببر. اسم شینا را هم نوشتم.» گفتم: «شینا که نمی تواند بیاید. خودت که می دانی از وقتی سکته کرده، مسافرت برایش سخت شده. به زور تا همدان می آید. آن وقت این همه راه! نه، شینا نه.» گفت: «پس می گویم مادرم باهات بیاید. این طوری دست تنها هم نیستی.» گفتم: «ولی چه خوب می شد خودت می آمدی.» گفت: «زیارت سعادت و لیاقت می خواهد که من ندارم. خوش به حالت. برو سفارش ما را هم به امام رضا(ع) بکن. بگو امام رضا(ع) شوهرم را آدم کن.» گفتم: «شانس ما را می بینی، حالا هم که تو همدانی، من باید بروم.» یک دفعه از خنده ریسه رفت. گفت: «راست می گویی ها! اصلاً یا تو باید توی این خانه باشی یا من.» همان شب ساکم را بستم و فردا صبح زود رفتیم سپاه. قرار بود اتوبوس ها از آنجا حرکت کنند. توی سالن بزرگی نشسته بودیم. سمیه بغلم بود و مهدی را مادرشوهرم گرفته بود. ✫⇠قسمت :0⃣1⃣2⃣ خدیجه و معصومه هم پیشمان بودند. برایمان فیلم سینمایی گذاشته بودند تا ماشین ها آماده شوند. خانمی توی سالن آمد و با صدای بلند گفت: «خانم محمدی را جلوی در می خواهند.» سمیه را دادم به مادرشوهرم و دویدم جلوی در. صمد روی پله ها ایستاده بود. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟!» گفت: «اول مژدگانی بده.» خندیدم و گفتم: «باشد. برایت سوغات می آورم.» آمد جلوتر و آهسته گفت: «این بچه که توی راه است، قدمش طلاست. مواظبش باش.» و همان طور که به شکمم نگاه می کرد، گفت: «اصلاً چطور است اگر دختر بود، اسمش را بگذاریم قدم خیر.» می دانست که از اسمم خوشم نمی آید. به همین خاطر بعضی وقت ها سربه سرم می گذاشت. گفتم: «اذیت نکن. جان من زود باش بگو چی شده؟!» گفت: «اسممان برای ماشین درآمده.» خوشحال شدم. گفتم: «مبارک باشد. ان شاءالله دفعه دیگر با ماشین خودمان می رویم مشهد.» دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «الهی آمین خدا خودش می داند چقدر دلم زیارت می خواهد.» ادامه دارد...✒️ ✫⇠قسمت :1⃣1⃣2⃣ وقتی دوباره برگشتم توی سالن، با خودم گفتم: «چه خوب، صمد راست می گوید این بچه چقدر خوش قدم است. اول که زیارت مشهد برایمان درست شد، حالا هم که ماشین. خدا کند سومی اش هم خیر باشد.» هنوز داشتیم فیلم سینمایی نگاه می کردیم که دوباره همان خانم صدایم کرد: «خانم محمدی را جلوی در کار دارند.» صمد ایستاده بود جلوی در. گفتم: « ها، چی شده؟! سومی اش هم به خیر شد؟!» خندید و گفت: «نه، دلم برایت تنگ شده. بیا تا اتوبوس ها آماده می شوند، برویم با هم توی خیابان قدم بزنیم.» خندیدم و گفتم: «مرد! خجالت بکش. مگر تو کار نداری؟!» گفت: «مرخصی ساعتی می گیرم.» گفتم: «بچه ها چی؟! مامانت را اذیت می کنند. بنده خدا حوصله ندارد.» گفت: «می رویم تا همین نزدیکی. آرامگاه باباطاهر و برمی گردیم.» گفتم: «باشد. تو برو مرخصی ات را بگیر و بیا، تا من هم به مادرت بگویم.» دوباره برگشتم و توی سالن نشستم. فیلم انگار تمام شدنی نبود. کمی بعد همان خانم آمد و گفت: «خانم ها اتوبوس آماده است. بفرمایید سوار شوید.» ✫⇠قسمت :2⃣1⃣2⃣ سمیه را بغل کردم. مهدی هم دستش را داد به مادرشوهرم. خدیجه و معصومه هم بال چادرم را گرفته بودند. طفلی ها نمی دانستند قرار نیست با ما به مشهد بیایند. شادی می کردند و می خواستند زودتر سوار اتوبوس شوند. توی محوطه که رسیدیم، دیدم صمد ایستاده. آمد جلو و دست خدیجه و معصومه را گرفت و گفت: «قدم! مرخصی ام را گرفتم، اما حیف نشد.» دلم برایش سوخت. گفتم: «عیب ندارد. برگشتنی یک شب غذا می پزم، می آییم باباطاهر.» صمد سرش را آورد نزدیک و گفت: «قدم! کاش می شد من را بگذاری توی ساکت با خودت ببری.» گفتم: «حالا مرا درک می کنی؟! ببین چقدر سخت است.» خانم ها آرام آرام سوار اتوبوس شدند. ما هم نشستیم کنار شیشه. صمد دست خدیجه و معصومه را گرفته بود. بچه ها گریه می کردند و می خواستند با ما بیایند. اولین باری بود که آن ها را تنها می گذاشتم. بغض گلویم را گرفته بود. هر کاری می کردم گریه نکنم، نمی شد. سرم را برگرداندم تا بچه ها گریه ام را نبینند. کمی بعد دیدم صمد و بچه ها آن طرف تر، روی پله ها ایستاده اند و برایم دست تکان می دهند. ادامه دارد...✒️ https://eitaa.com/hadi_soleymani313
عکس شهید ابراهیمی و خانمش قدم خیر و پسرش آقامهدی و دخترانش معصومه و خدیجه خانم
نکات مهم جزء اول قران کریم
دعای فرج ب نیابت ازشهید ابراهیم هادی تعجیل در فرج صلوات التماس دعا
دعای روز دوم اللَّهُمَّ قَرِّبْنِي فِيهِ إِلَى مَرْضَاتِكَ وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ سَخَطِكَ وَ نَقِمَاتِكَ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِقِرَاءَةِ آيَاتِكَ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين 🤲 خدايا مرا در اين ماه به خشنودى ات نزديک كن، و از خشم و انتقامت بركنار دار، و به قرائت آياتت موفق كن، اى مهربان‌ترين مهربانان https://eitaa.com/hadi_soleymani313
ثواب روزه روز دوم ماه مبارک رمضان: 🌕 پیامبر اکرم (ص) برای کسانی که روز دوم را روزه گرفتند فرمودند: 🌺 خداى عز و جل به هر گامى که بردارید عبادت یک سال و ثواب یک پیغمبر و روزه یک سال براى شما بنویسد. 📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص ۴۸ @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خوشه‌های خشم فرانسوی 🔹تصاویر منتشرشده از خیابان‌های پاریس، آتش‌سوزی در خیابان‌های این شهر و شعارهای معترضان را نشان می‌دهد. گزارش‌ها حاکی است پلیس برای سرکوب معترضان به خشونت متوسل شده است. https://eitaa.com/hadi_soleymani313
شکست گزینه‌های روی میز آمریکا 🔹مرکز تحقیقات کنگره آمریکا در جدیدترین گزارش خود به شکست تمامی راهکارهای دولت‌های متعدد آمریکا اعم از «تحریم‌های جامع، اقدامات محدود نظامی و تعامل دیپلماتیک» با ایران در مهار ایران اعتراف کرده است. 🔹در ادامه این گزارش آمده است: «تا سال ۲۰۲۳، حکومت ایران از نفوذ قابل‌توجهی در منطقه خاورمیانه برخوردار است و درحال توسعه روابط جدید با روسیه و چین است و کماکان قادر است منافع آمریکا در منطقه و فراسوی آن را به چالش بکشد». https://eitaa.com/hadi_soleymani313
هر روز قرآن بخوانید؛ حتی نیم صفحه! 💬 رهبر انقلاب: 🔹 استماع قرآن یک امر تفنّنی نیست... هر روز حتماً قرآن بخوانید. حالا نمیگویم روزی مثلاً فرض کنید نیم جزء یا یک حزب بخوانید... روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه، امّا ترک نشود. در طول سال روزی نباشد که شما قرآن را باز نکنید و قرآن را تلاوت نکنید. https://eitaa.com/hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🍃 📎نوروزمان معطر با یاد شھدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ زیبای ِ حراست یک مجموعه وقتی میگوییم حراست ها میتوانند و باید در مورد تذکر بدهند و و تذکر آنها تاثیر گذار هم هست یعنی همین !!! https://eitaa.com/hadi_soleymani313
سخنگوی وزارت خارجه: آنانکه باد می‌کارند، طوفان درو می‌کنند 🔹کنعانی خطاب به مقامات فرانسوی: آنانکه باد می‌کارند، طوفان درو می‌کنند، ما از تخریب و آشوب حمایت نمی‌کنیم، اما می‌گوییم به‌جای آشوب‌آفرینی در دیگر کشورها، صدای مردم خود را بشنوید و از خشونت‌ علیه آنان بپرهیزید. 🔹دولت فرانسه باید با مردم خود گفت‌وگو کند و صدایشان را بشنود.‏ اینگونه خشونت‌ورزی، هیچ سنخیتی با نشستن بر کرسی درس اخلاق و موعظه به دیگران ندارد. 🔹همچنین معترضان فرانسه منتظرند تا کلیپ دسته‌جمعی وزرای زن اروپایی، استرالیایی و کانادایی را در حمایت از زنان معترض فرانسوی ببینند. https://eitaa.com/hadi_soleymani313
📸 چند توصیه برای پیشگیری از سردرد در
💚راه بدست آوردن هزار رحمت الهی در عصر ، خواندن صد مرتبه سوره قدر است. 🌺برای برخورداری از این هزار برکت در امروز ،صد مرتبه سوره قدر را بخوانیم و هدیه کنیم به علیه السلام. @hadi_soleymani313