💖#بشارت به یاران شهدا💖
🔹#قسمت پنجم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
محمدامین کریمیان،طلبه اے بود کہ براے معرفے شهید هادے خیلے تلاش مے کرد و مے گفت:
شهدا زنده اند.باید آن هارا الگو قرار دهیم.
کتاب سلام بر ابراهیم را در مدارس پخش مے کرد و نوجوان ها را با راه و روش شهید آشنا مے نمود.
او دوست داشت مدافع حرم شود.
مے گفت:هر زمان ابراهیم را در خواب مے بینم،خیلے خوشحال است و خیلے مرا تحویل مے گیرد.
او در سوریہ بہ دوستانش گفت:
من مدیون ابراهیم هستم.
او به من گفت که نترس و نگران نباش.
بہ زودے با گمنامے بہ ما ملحق مے شوی...مدتی بعد همینگونه شد!
#آن ها(شهدا)بخاطر نعمتهاے فراوانے کہ خداوند از فضل خود بہ ایشان بخشیده خوشحالند و مژده مے دهند بہ کسانے کہ هنوز بہ آن ها ملحق نشده اند(مجاهدان و شهیدان آینده،زیرا مے دانند)کہ نہ ترسے بر آن هاست و نہ غمے خواهند داشت
(آل عمران/170)
@hadi_soleymani313
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
💖#امر بہ معروف💖
🔹#قسمت ششم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
دیده بود کہ در جبهہ چند جوان روستایے ساده دل هستند کہ نماز
نمے خوانند.
ابراهیم برایشان خرج کرد.
با آن ها رفیق شد و...
مدتی بعد بہ آن ها گفت:
چرا نمے آیید برا نماز؟مے دونید چقدر نماز اول وقت اهمیت داره؟
گفتند:راستش رو بخواهے نماز بلد نیستیم.
ابراهیم با کمک یکے از دوستان،
براے آن ها آموزش نماز را شروع کرد.
وقت گذاشت تا نمازخوان شدند.
امر بہ معروف هاے ابراهیم اینگونہ ساده و دقیق بود.
#آمران بہ معروف،نهی کنندگان از منکر و حافظان حدود(و مرزهاے)
الهے(مؤمنان حقیقے اند) و بشارت بده بہ(اینچنین)مؤمنان.
(توبه/۱۱۲)
@hadi_soleymani313
💖#تقواے الهـــے💖
🔹#قسمت هفتم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
سراسر زندگے ابراهیم هادے،این کلام زیباے الهے را فریاد مے زد:
تــقوا داشته باش،خدا در سخت ترین شرایط کہ تمام راه ها بر انسان بستہ مے شود،راه خروج را بہ تو نشان مے دهد.
مثل معجزه اذان،یا داستان وسوسہ شیطانے و... جداے از آن،خداوند در این آیہ ادامه مے دهد:
از جایے کہ فکرش را نمے کنے بہ تو روزے مے دهم.
و انسان باتقوا برخدا توکل مے کند کہ خـــدا برایش کافے است.
بہ ابراهیم مے گفتند:از سازمان تربیت بدنے خارج نشو.
آینده و درآمد خوبے داره.
آخہ آموزش و پرورش کہ...
او مے خندید و مے گفت:
با خـــدا باش،از جایے کہ گمان نمے کنے روزے تورا مے رساند.
درمورد اهمیت این آیہ پیامبر(ص)
مے فرماید:من آیہ اے مے شناسم کہ اگر تمام انسان ها دست بہ دامن آن زنند براے حل مشکلات آن ها کافے است،پس از آن،آیه من یتق الله...را
تلاوت فرمودو بارها آن را تکرارکرد.
#هرکس تقواے الهے پیشہ کند،
(وبه خاطر خدا گناهے را ترک کند)
خداوند راه خروج(از گرفتارے)براے او فراهم مے کند.و اورااز جایے کہ گمان نداردروزے مے دهدو هرکس برخدا توکل کند،خــدا براے او کافے است.
خداوند فرمان خودرا بہ انجام مے رساند و خدا براے هرچیزے اندازه اے قرار داده است.
(طلاق/۲و۳)
💖#یــــارے خـــدا💖
🔹#قسمت هشتم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
توے بیمارستان بود.
خبرنگارآمد بالاے سر ابراهیم و پرسید:
شما عملیات اخیر را چطور دیدے؟
ابراهیم گفت:
ما هرچه دیدیم عنایت خدا بود.
دراین عملیات ما کارے نکردیم.
ما فقط راهپیمایے کردیم و از خدا کمک خواستیم.
دشمن،چنان از عظمت رزمندگان ما ترسیده بود کہ پا به فرار گذاشت.
ما این آیہ را با تمام وجود لمس کردیم:
اگر(دین)خدا را یارے کنید،او هم شما را یارے مے کند و گامهایتان را استوار مے کند.
(محمد/۷)
@hadi_soleymani313
💖چرا جنگ؟💖
🔹#قسمت نهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
جوان دانشجویے بود کہ بہ جبهہ آمد.
مدتے درجنگ حضور داشت.
امایکسال بعد،ازحضوردرجبهہ پشیمان شد!
مے گفت:عراقے ها مثل ما مسلمان هستند.چرا با اینها مے جنگیم؟ما اشتباه مے کنیم و...
ابراهیم بااو صحبت کرد.
گفت:ما نخواستیم و نمے توانستیم جنگ را شروع کنیم.
این صدام بودکہ جنگ را آغاز کرد.
صدام.حتے کسانے کہ میانجے صلح شده بودند را رد کرد.
وظیفہ ما در چنین شرایطے طبق آیات الهے جنگیدن است.
آنجا کہ قرآن مے فرماید:
#واگر دو گروه از مؤمنان باهم جنگ کردند،میان آن ها صلح برقرار کنید،
پس اگر آشکار شد یکے از آن ها بر دیگرے ستم کرده،با آن گروه جنگ کنید تا بہ حکم اجبار تسلیم امر خدا شود و اگر به سوے خدا برگشت میان آن دو طائفہ بہ عدل اصلاح کنید،و عدالت را برقرار نمایید،چون خدا عدالت گستران را دوست مے دارد.
(حجرات/9)
@hadi_soleymani313
💖#میوه رسیده💖
🔹#قسمت دهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
یادمہ آقا ابراهیم مثال قشنگے مے زد و مے گفت:
نمـــاز اول وقت مثل میــــوه اے است کہ وقت چیدنش شده.
اگہ میوه رو نچینی،خراب مے شه و مزه اولیہ رو نداره.
همیشہ سعے کن نمازهایت،درهر شرایطے اول وقت باشہ.
خــدا هم تو گرفتارے هاے زندگے،
قبل از اینکہ حرفے بزنے کارت رو ردیف مے کنه.
#و نمــاز را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب برپادار کہ یقینا نیکے ها(نمازها)،بدے هارا از میان
مے برند...
(هود/۱۱۴)
@hadi_soleymani313
💖#نمــــاز شب💖
🔹#قسمت یازدهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
مدتے بود کہ ابراهیم در محل سپاه گیلان غرب در کنار رفقا نمے خوابید!
دیده بودم کہ بہ آشپزخانہ سپاه
مے رفت ودر اتاق پیرمردهاے آشپز مے خوابید.
بعدها فهمیدم کہ این بندگان خدا نیمہ هاے شب بلند مے شوند و مشغول عبادت و نمازشب و قرآن هستند و ابراهیم هم شبها رابا آن ها مشغول عبادت مے شود.
براے اینکہ در حضور رفقایش ریانشود بہ آنجا مے رود.
#و پاسے از شب را(ازخواب برخیزو)
قرآن(ونماز)بخوان،
این یک وظیفہ اضافے براے توست.
امیداست پروردگارت تورا بہ مقامے درخور ستایش برانگیزد.
(اسرا/79)
@hadi_soleymani313
💖#بزرگترین دشمن💖
🔹#قسمت دوازدهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
معمولا آیہ ے و جعلنا در سوره یاسین را مے خوانند تااز مشکلات و دشمنے دشمنان درامان باشند.
ابراهیم مرتب این آیہ را مے خواند.
حتے زمانے کہ در شهر بود!
رفقایش پرسیدند:الان کہ دشمنے وجود نداره براے چے و جعلنا مے خوانی؟
ابراهیم مکثے کرد و گفت:
مگہ فراموش کردید کہ بزرگــــترین دشمن مـــا شیطـــان است!؟
#در پیش روے آنان سدے قرار دادیم و در پشت سرشان سدے
و چشمانشان را پوشانده ایم،
لذا نمے بینند.
(یس/۹)
@hadi_soleymani313
💖همیشہ با قرآن💖
🔹#قسمت سیزدهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
هرجاکہ بود،همواره با قرآن انس داشت.
مے دانست قرآن براے انسان مؤمن،
شفل و رحمت است.
وقتے مے دید رفقایش بیکارنشستہ اند و ممکن است بہ غیبت و...گرفتار شوند،چندجلد قرآن مے آوردو باهم مشغول خواندن و دقت در معانے قرآنے مے شدند.
ابراهیم همیشہ در وسایل شخصے خودش یک جلد قرآن باترجمہ داشت.
#واز قرآن آنچہ را کہ براے مؤمنین شفا و رحمت است فرومے فرستیم (شفا از امراض معنوے و اجتماعے)
وبر ستمکاران جززیان(روحے و اجتماعے)نمے افزاید.
(اسرا/۸۲)
💖#وقت نمـــاز صبح💖
🔹#قسمت چهاردهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
همراه ابراهیم با اتومبیل شخصے،
راهے جبهہ بودیم.
پشت فرمان بودم و ابراهیم کنارمن خوابیده بود.
نیمہ هاے شب دیدم کہ هرچنددقیقہ یکبار از خواب مے پرد و ساعتش را نگاه مے کند!
گفتم:چے شده؟بگیربخواب.
گفت:نہ،دیگہ وقت خواب نیست.
اولین نمازخانہ بین راه توقف کن.
نزدیک اذان صبحہ.
درروایات بسیار تاکید شده کہ انسان مؤمن،باید نماز صبح را اول وقت و با دقت اقامہ کند.
چراکہ این نماز مورد توجہ فرشتگان شب و روز است ک برکات بسیارے براے انسان دارد.
#نماز(هاے واجب)را هنگامے کہ خورشید از وسط آسمان مے گذرد تا آن گاه کہ تاریکے شب بہ نهایت مے رسد برپادار،و نماز صبح را نیز هنگام طلوع فجروبجاے آور کہ قطعا نماز صبح مشهود فرشتگان شب و روز است.
(اسرا/۷۸)
@hadi_soleymani313
💖#قــــول و قـــــرار💖
🔹#قسمت پانزدهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
زنگ زدبہ منزل ما و براے ساعت شش قرار گذاشت کہ دنبال من بیاید وبہ جایے برویم.
درست راس ساعت شش زنگ خانہ را زد!
رفتم دم در و دیدم آقا ابراهیم است.
باتعجب گفت:چرا حاضر نیستی؟
گفتم:من فکر کردم شما هم مثل بقیہ رفقا وقتے قرار مے گذارے با تاخیر حاضر مے شوی!
عصبانے شد و گفت:یعنے چے؟
انسان باید هرطورشده بہ قول و قرارش عمل کنہ.
نشنیدے خداوند مے فرماید:
#اے کسانے کہ ایمان آورده اید،
بہ پیمانها(و قرارها و قراردادهایے کہ مے بندید)وفا کنید.
(مائده/۱)
@hadi_soleymani313
💖#حجاب در قرآن💖
🔹#قسمت شانزدهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
یکبار مے خواستم جوراب رنگے و نازک بپوشم و از خانہ بیرون بیایم.
ابراهیم جلو آمد و گفت:
خواهرجان،سعے کن وقتے ازخانہ بیرون مے روے درمقابل نامحرم جلب توجہ نکنی.
ابراهیم خیلے درمورد حجاب بامن صحبت کرد و با لحن مهربان و بدون اینکہ دستور بدهد مرا راهنمایے مے کرد.
مے گفت:سہ بار در قرآن درمورد حجاب دستور داده شده.
اگر خانم ها حریم حجاب را رعایت بکنند،
خودشان کمتر موردتوجه و آزار افراد هوسران قرار مے گیرند.
#اے پیامبر،بہ زنان و دخترانت و بہ زنان مؤمنان بگو:پوشش هاے خودرا بر خود فروتر گیرند،این براے آنکہ شناختہ شوند و مورد آزار قرار نگیرند(بهترو)
نزدیکتراست،
و خـــدا آمرزنده مهربان است.
(احزاب/۵۹)
@hadi_soleymani313
💖دنیاے بے ارزش💖
🔹#قسمت هفدهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
ابراهیم در نوجوانے یتیم شد و طعم فقر و ندارے را از آن زمان چشید.
او نیمے از روز مدرسہ و نیمہ دیگر را کار مے کرد.
معمولا اینگونہ آدم ها،آرزوے زندگے آرام و پرزرق و برق بقیہ را دارند.
اما...
درمحلہ آن ها جوانان زیادے بودند کہ با ثروت زیاد،غرق در مادیات بودند.
اما ابراهیم هیچگاه حسرت و آرزوے زندگے آن ها را نداشت.
او دلش متوجہ خــدا بود و خـــدا،
اورا از لذات زودگذر دنیا بے نیاز کرده بود.
#و هرگز آنچہ را کہ خدا بہ وسیلہ آن برخے از شما را بر برخے برارے داده (مانند ثروت و...)آرزو مکنید.
براے مردان بهره اے است از آنچہ کسب کرده اند و براے زنان نیز بهره اے است از آنچہ کسب کرده اند واز خداوند از فضل او بخواهید،کہ همانا خداوند بہ همہ چیز داناست.
(نساء/32)
@hadi_soleymani313
💖#تجهیز رزمندگان💖
🔹#قسمت هجدهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
مے رفت بازار واز دوستانش کہ وضع مالے خوبے داشتند کمک مے گرفت.
مے گفت:طبق آیات قرآن باید از همہ لحاظ نیروهاے رزمنده را تقویت کرد تا در عملیات ها موفق شوند.
از وسایل تدارکات تا چفیہ و موتور و ماشین تهیہ مے کرد وبہ جبهہ ها
مے فرستاد.
مے دانست خداے خوبش فرموده:
#براے مقابلہ با آن ها[=دشمنان]،
هرچہ درتوان دارید ازنیرو واز اسبهاے ورزیده آماده سازید،تابہ وسیلہ آن،
دشمن خدا و دشمن(شناختہ شده) خویش را بترسانید
(انفال/60)
@hadi_soleymani313
💖#تاثیر بر رفقا💖
🔹#قسمت نوزدهم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
بہ خاطر مجروح بودن نمے توانست در جبهہ حضور داشتہ باشد.
براے همین در جمع بچہ هاے محل وارد شدوبا آن ها رفیق شد.
هرجمعے کہ وارد مے شد در آن ها تاثیرگذار بود.
نکتہ مهم اینکہ باحضورابراهیم،سخنان و لحن رفقا و حتے شوخے هاے جوانان محل آرام آرام تغییر مے کرد.
حرف هاے زشت رفقا،بہ سخنان خوب مے شد.
رفتار ابراهیم روے کلام جوانها اثر گذاشتہ بود.
آن ها را جذب مسجد و جبهہ کرد و بہ انسان هاے مؤمن تبدیل کرد.
#بہ بندگانم بگو:سخنے بگویندکہ بهترین(سخن)باشد.
چراکہ شیطان(بہ وسیلہ سخنان ناروا)
میانشان فتنہ و فساد مے کند.
زیرا(همیشہ)شیطان دشمن آشکارے براے انسان بوده است.
(اسراء/۵۳)
@hadi_soleymani313
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
💖#خیــــردرآنچہ خـــدا بخواهـد💖
🔹#قسمت بیستم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
شاید داستان معجزه اذان ابراهیم هادے را شنیده باشید،او فرمانده نیروها بود،
شاید دوست داشت خیلے زود ارتفاع آزاد شود و رزمندگان پیروز شوند،
اما خداے ابراهیم چیز دیگرے
مے خواست.
ارتفاع آزاد نشد.
ابراهیم اذان صبح گفت وبا اذان او دلهاے نیروهاے دشمن متوجہ خدا
گردید.
هجده نفر از آنها تسلیم شدندوارتفاع آزادوعملیات پیروزشد.
آن ها بعدهابہ سپاه اسلام پیوستندو همگے درراه خدا شهید شدند.
اینجاست کہ بایدبہ این کلام نورانے خدا بیشتر فکر کنیم:
#چہ بسا چیزے خوشایند شما نباشد و خداوند خیرفراوانے درآن قرار مے دهد.
(نساء/۱۹)
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
💖#نفس امـــاره💖
🔹#قسمت بیست و یکم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
ازجبهہ با آقا ابراهیم برمے گشتیم.
توے راه بہ من گفت:نفس انسان اگر مهارنشودحتماانسان را زمین مے زند.
اینکہ مے بینے برخے از آدم هاے خوب
،عاقبت بہ خیر نمے شوند بہ خاطر بے توجهے بہ خواهش هاے نفس است.
باید جلوے نفس را بگیریم.
باید تلاش کنیم.
باید زحمت بکشیم.
بعدبہ برادر شهیدم اشاره کردوگفت:
شهید حسین پارساییان رو مے شناختم.
او نفس خودش رو کشتہ بود،بعدشهید شد.
خوش بہ حالش.
#من خویش را مبرا نمے کنم چون کہ نفس انسانے پیوستہ بہ گناه فرمان
مے دهد مگر آن را کہ پروردگارم رحم کند کہ پروردگارمن آمــرزنده و رحیــــم است.
(یوسف/۵۳)
@hadi_soleymani313
💖#ویژگے هاے اهل بهشت 💖
🔹#قسمت بیست و دوم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
از ویژگے هاے مهم آقا ابراهیم
*صبر* بود.
دربرابر ناملایمات و گرفتارے ها صبر داشت.
زود از کوره درنمے رفت.
مثلا یکباربراے هدف قراردادن بالگرد دشمن،باآرپی جی یک هفتہ بالاے ارتفاع مستقرشد!یا وقتے بہ شناسایے مے رفت،باصبروبادقت،نقشہ منطقہ دشمن را بہ خوبے ترسیم مے کرد.درمورد اهمیت بہ نمازوانفاق او هم صدهامثال وجود دارد.
این آیہ تماما ویژگے هاے شهیــدهادے است.
#وکسانے کہ براے جلب رضاے پروردگارشان(درسختے ها انجام وظایف)صبرکردندونمازرابرپاداشتند و از آنچہ بہ آن ها روزے کردیم،
درنهان و آشکارانفاق نمودندوبا حسنات،گناهان راازمیان مے برند.
پایان نیک سراے دیگر،براے آن هاست.
(رعد/۲۲)
@hadi_soleymani313
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
💖#بهتـــرین روش امرونهے💖
🔹#قسمت بیست و سوم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
درجبهہ یک فرمانده ارتشے داشتیم کہ خیلے با ابراهیم رفیق بود.
مرتب بہ ماسرمے زد و ابراهیم هم حسابے اوراتحویل مے گرفت.
تعجب کردم کہ اینهاازکجاهمدیگررا
مے شناسند.
این فرمانده مے گفت:
ماجراے آشنایے مابہ یک امربہ معروف برمے گردد.
یکبارمن عمل حرامے انجام دادم و
نمے دانستم این کار گناه است.
همان روز دیدم جوانے خوش سیما
ازسنگربسیجے ها بہ سمت من آمد.
بعدازسلام و احوالپرسے،مقدارے میوه تعارف کردوکمے صحبت کردیم.
بعدمراازمیان جمع بیرون آوردوخیلے محترمانہ تذکردادکہ کارمن اشتباه بوده وبهتراست دیگرانجام ندهم.
اینقدربامهربانے و روے خوش تذکرداد
کہ شیفتہ این جوان شدم و مریداخلاق خوبش شدم.
#شمابهترین امتے بودیدکہ بہ سود انسانها آفریده شده اند،(چون)امربہ معروف و نهی از منکر مے کنیدوبہ
خدا ایمان دارید.
(آل عمران/۱۱۰)
@hadi_soleymani313
💖#گفتـــارصحیح💖
🔹#قسمت بیست و چهارم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
همراه ابراهیم وبچہ هاے باشگاه،بہ
یکے اززورخانہ هاے تهران براے ورزش دعوت شدیم.
ولے باکمال تعجب دیدیم کہ آن هادررا
بہ روے مابستندومارا راه ندادند!
همگے عصبانے شده و فحش و فریاد
و...مے خواستیم دعواکنیم.
اماابراهیم درآن شرایط،رفقاراساکت و
آرام کردومانع دعوا شد.
بعدهاتصویرابراهیم رابہ عنوان
*شهیدپهلوان و بااخلاق*درهمان زورخانہ نصب کردند.
چراکہ ابراهیم بہ این کلام خداے خوبش عمل کرده بود:
#ازگفتارباطل و ناحق دورے کنید.
(حج/۳۰)
@hadi_soleymani313
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
💖#توفیق خدمت💖
🔹#قسمت بیست و پنجم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
نشستہ بود پشت موتور.
ازتوے آینہ دیدم داره گریہ مے کنہ!
کنارخیابان توقف کردم و گفتم:
آقاابراهیم،برا چے گریہ مے کنے؟
ناراحتے؟
گفت:یاداون پیرمردافتادم.
پیرمردے کہ ازما تقاضاے کمک کرد و واقعا محتاج بود.ما مے خواستیم بهش کمک کنیم اما هیچکدوم پول نداشتیم.
گفتم:خوبہ خودت هم مے گے پول نداشتیم.اگہ پول بود بهش مے دادیم.
گفت:من ناراحتم کہ چرا توفیق نداشتیم کمکش کنیم.چرا؟
#اگراز تهیدستان بہ علت آن کہ مالے در اختیار ندارے روے مے گردانے و گشایشے رااز پروردگارت مے طلبے کہ امیدآن را داری،با آنان بہ نرمے سخن بگو و آنان را با مهربانے بازگردان.
(اسراء/۲۸)
@hadi_soleymani313
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
💖#تمام کارها بازے است💖
🔹#قسمت بیست و ششم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
همراه با ابراهیم بہ سمت مقرسپاه
مے رفتیم تا وسایل لازم را براے رزمندگان تحویل بگیریم.
صداے اذان ظهرکہ آمد،ماشین را در
مقایل یک مسجد نگہ داشت.
گفتم:آقا ابراهیم،بیازودتر بریم مقر،
همونجا نمازرو مے خونیم.
ماکہ بیکارنیستیم.داریم کار رزمنده ها رو انجام مے دهیم.این هم مثل نمازه.
بالبخندے برلب نگاهم کردوگفت:
تموم این کارها بازیہ.
هدف از جنگ و جبهہ و...اینہ کہ نماز زنده بشہ.
هدف تمام کارهاے ما اینہ کہ ما عبدخدا و اهل نمازاول وقت بشیم.
ان شاءالله اثر اهمیت بہ نمازاول وقت رو تو زندگے خودت مے بینے.
#یقینا نماز(انسان را)از کارهاے زشت و ناپسند بازمے دارد.
(عنکبوت/۴۵)
#بہ خاطر یادمن،نمازرا اقامہ کن.
(طہ/۱۴)
@hadi_soleymani313
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
💖#مراقبت از کلام💖
🔹#قسمت بیست و هفتم🔹
🔸#خدای خوب ابراهیم🔸
سال اول جنگ بود.
نشستہ بودیم داخل سنگر.
چندنفراز برادران ارتشے ازکنارما رد شدند.ابراهیم بہ یکے از آن ها خیره شد و باخنده بہ ما گفت:
سبیل این گروهبان رو نگاه کن!
لباش اصلا پیدا نیست.چطورے آب مے خوره؟
یکدفعہ مثل اینکہ برق ابراهیم رو گرفتہ باشہ ازجا پریدوگفت:
این چہ حرفے بودکہ من زدم.
چرا در کلامم دقت نکردم؟
بعد دوید بہ سمت گروهبان و گفت:
برادر وایسا
گروهبان گفت:چیزے شده؟
ابراهیم سلام و احوالپرسے کردوگفت:
منظورے نداشتم،اما ناخودآگاه سبیل شماروکہ دیدم بہ رفقا گفتم:
این بنده خدا چطورے آب مے خوره؟
مارو حلال کن.خیلے شرمنده ام.
راستے اگہ بہ خاطر سبیل هات اذیت مے شے ما قیچے داریم مے خواے کمکت کنم؟
گروهبان خندید و تشکر کردوگفت:
باشہ،بهت زحمت مے دم.
#اے کسانے کہ ایمان آورده اید،
(هرگز)گروهے ازشما گروه دیگرے را مسخره نکنند،شاید آن ها ازاینها
بهترباشند...
(حجرات/۱۱)
@hadi_soleymani313
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠ #قسمت۱
پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد.
همه ی فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند.
عمویم به وجد آمده بود و
می گفت: «چه بچه ی خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.»
آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند،
که همه یا خیلی بزرگ تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند.
به همین خاطر، من شدم عزیزکرده پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم.
ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می کردیم. زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای "قایش" برایم لذت بخش بود.
دور تا دور خانه های روستایی را زمین های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین های گندم و جو، و تاکستان های انگور.
از صبح تا عصر با دخترهای قدّ و نیم قدِ همسایه توی کوچه های باریک و خاکی روستا می دویدیم.
بی هیچ غصه ای می خندیدیم و بازی می کردیم. عصرها، دمِ غروب با عروسک هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می رفتیم روی پشت بام خانه ما.
تمام عروسک ها و اسباب بازی هایم را توی دامنم می ریختم، از پله های بلند نردبان بالا می رفتیم و تا شب می نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می کردیم.
ادامه دارد...✒️
@hadi_soleymani313
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠ #قسمت۲
بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند.
شب، وقتی ستاره ها همه ی آسمان را پر می کردند،
بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم.
گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم.
بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت.
دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد.
بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد.
صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید.
ادامه دارد...✒️
@hadi_soleymani313