محمد جوانبخت:
سال ٩٠ كه با رضا برجي براي ساختن مجموعه مستند "در امتداد غدير" به هلند رفته بوديم، در شهر لاهه در یكي از حسینیه های شیعیان به اسم ثقلین به روحاني باحال و باصفايي برخوردیم. پیرمرد به نوعی مراد آن جمع بود و خود این حسینیه را بنیان گذاشته بود، هر چند سال ها بود در آلمان و در فرانکفورت زندگی می کرد و در آن جا مسجد و حسینیه ی بزرگی داشت و هر ماه پنج روز از فراکفورت به لاهه مي رفت تا چند روزی را هم در میان یارانش در هلند به سر برد. کمی که با شيخ گرم گرفتیم متوجه شدیم که از کُردهای ترکیه است و یارانش نیز همچنین. پیرمرد وقتی فهمید که دو ماه پیش آلمان بودیم گلایه کرد که چرا سری هم به ما نزديد. گفتیم حالا که چیزی نشده، دوباره می آییم. گفت شما ایرانی ها از این قول ها زیاد می دهید. گفتیم نه! حتما می آییم و قول و قرار هم گذاشتیم که برویم.
اسم پیرمرد شیخ محمد اوجی بود. می گفت پدرم در دوران آتاترك با لائيك ها مبارزه مي كرد و من هم از نوجواني راه او را ادامه دادم. البته شیخ در کنار مبارزه درس دین هم خوانده و ملا شده و امامت یک مسجد را نیز در جوانی بر عهده داشته است. می گفت ما در حال مبارزه با رژیم لائیک بودیم در حالی که ایدئولوژی محکمی نداشتیم. تا اين كه ناگهان صدایی از ایران بلند شد. صدای خمینی. دیدیم این همان چیزی است که ما به دنبالش بودیم. شدیم پیرو امام خمینی ولی بعد از یک مدت دیدیم نمی شود پیرو امام خمینی بود و بر مذهب سنت و جماعت باقی ماند. خمینی از سرچشمه ای به نام معارف اهل بیت می گفت و ... و من و یارانم شیعه شدیم و بعد از یک مبارزه ی طولانی با لائیک ها همگی از ترکیه اخراج شدیم و من هم رفتم ایران و در قم دوباره درس دین خواندم و ...
حدود 2000 خانواده ی کرد ترکیه ای از پیروان و مریدان شیخ محمد اوجی در آلمان و هلند و بعضي كشورهاي اروپايي هستند که همگی به تشیع تغییر مذهب داده اند.
به قولي كه به شیخ محمد اوجی داده بوديم، عمل کردیم و در بهمن سال ٩٠ وقتی می خواستیم برویم اتریش سر راه مان چند روزی رفتیم فرانکفورت و مهمان شیخ شدیم.. شب 22 بهمن او مراسمی گرفته بود برای یادبود انقلاب اسلامی خمینی کبیر که بیشتر از 500 نفر در یک سالن بسیار شیک در فرانکفورت جمع شده بودند. یک مراسم بسیار خوب و پربار. هر سال این مراسم را برگزار می کرد و پیروان انقلاب اسلامی در فرانکفورت و شهرهای اطراف جمع می شدند و یاد انقلاب اسلامی - همان انقلابی که حالا اینجا بسيارى از ما در کسوت نادم و پشیمان به جانش افتاده ایم و مدام سر تا پایش را به گند می کشیم- را گرامی می داشتند.
مرد نازنینی بود این شیخ محمد. خوش مشرب و دوست داشتنی و شوخ و دل نازک و شاعر مسلک ... چرا مي گويم شاعر مسلک؟! شاعر بود و شعر می گفت و چه شعرهای خوبی. دفتر شعر کوچکی هم منتشر کرده بود.
یک بار چند روزی بردميش کلاردشت. در جاده ی چالوس زد زیر گریه. علت گریه اش را پرسیدم. گفت این کوه ها خیلی شبیه کوه های زادگاهم در مناطق کردنشین ترکیه است. دلم برای زادگاهم تنگ شده. دولت ترکیه مرا ممنوع الورود کرده است. بیشتر از سی سال است که راهم نمی دهند به ترکیه تا بروم و ....
چند روز پیش شیخ محمد و تعدادی از یارانش راهی کربلا می شوند و از آنجا هم می آیند ایران و می روند مشهد پابوس آقا. پریروز يعني چهارشنبه شب گويا شیخ محمد بعد از این که نماز مغرب و عشایش را در حرم حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلم می خواند، خرقه تهی کرده به دیدار یار می شتابد.
همین الان يعني صبح جمعه ١٤ دي ماه که دارم این چند سطر را می نویسم پیکر این مرد دوست داشتنی در حال تدفین در حرم مطهر فاطمه ی معصومه سلام الله علیها است و آیت الله جوادی آملی هم بر پیکرش نماز می خواند.
متاسفانه یک ساعت پیش از طریق دوستان خبردار شدم و ديگر فرصتي نداشتم كه براي تدفين خود را به قم برسانم و حسرت آخرین دیدار با شیخ محمد اوجی که وجودش سرشار از محبت اهل بیت بود و البته از مریدان راستین امام خمینی ... بر دلم ماند و دیدارمان رفت به قیامت.
یادش گرامی
در این روز جمعه اي برای شادی روح بلندش فاتحه ای بخوانیم و یادش کنیم که زمین خدا بی حضور چنین نازنینانی جای قشنگی نیست.
#انقلابی_واقعی
#شیخ_محمد_اوجی
@hadihoseiniasl