🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸🍁🌸
🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸
🍁🌸
🌸
چیاکو3🌹
#پارت_1071
هنوز منظور کلامش را نمی دانستم که با همان نگاه خیره به من ادامه داد:
_رخام منم....من نه از تو نه از پدرت دل خوشی دارم.... هر دوتاتون اومدید تا زندگی منو نابود کنید .... اما دیگه نمی ذارم ...
متعجب نگاهش کردم.
_عمو!.... اما... امشب ما دعوت شماییم!
_بله هستید .... اما این دعوتی فقط واسه این بود که اینا رو بهت بگم که.... من از خیر جدایی رامش و بهنام گذشتم.... اما از خیر زندگی تو و رادمهر نمی گذرم.... بالاخره یکی باید تاوان پس بده.... اگه می خوای برادرت راحت زندگیشو بکنه ...تو باید از رادمهر جدا بشی.
ماتم برد.
_من!... من نمی فهمم آخه مشکل کجاست؟!
و او صدایش را بالا برد.
_مشکل خود تویی.... من نمی خوام تو عروسم باشی.... فکر می کنی نمی دونم که نازا شدی.... فکر کردی خبر ندارم که بعد از بلایی که شراره سرت آورد دیگه نمی تونی باردار بشی؟!
_عمو باور کنید من مشکلی ندارم ... دکتر گفته فقط زمان می بره ....
_چرت نگو .... دکتر از رادمهر پول گرفته که بهت اینو بگه ... فکر کردی واسه چی هر سه ماه دکترت اصرار می کنه بری پیشش در حالیکه هیچ کاری برات نمی کنه؟!
خشکم زد . نگاهم در چشمان جدی عمو ماند که با نفس عمیقی آرامتر شد و ادامه داد:
_فکراتو بکن ... من حاضرم همه ی مهریه ات رو بدم.... جهنم ضرر .... اون خونه که نصفش مهریه ات است ...نصف دیگرش هم من از رادمهر می خرم و تمام... برو زندگیتو بکن... تو عمرتم هیچ وقت فکر نمی کردی اینقدر پولدار بشی.... خب حالا شدی .... برو خوش باش....
_آخه چرا.... من زندگیمو دوست دارم... من شوهرمو دوست دارم...
با حرص و عصبانیت گفت:
_منم پسرمو دوست دارم....اون از شراره که اومد گند زد به زندگیش ...اینم از تو که با اجاق کور بودنت داری موهای سر رادمهر رو سفید می کنی....ببین خوب گوش کن ... بهت وقت میدم فکراتو بکنی .... جهنم ، یه سهم از شرکت هم بهت میدم .... فقط دست از سر زندگی رادمهر بردار....
هنوز از شوک حرفهای عمو بیرون نیامده بودم که عمو ادامه داد:
کپی_رمان_حرام حتی بالینک
کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
_______@@@@@@🌸
@hadis_eshghe
🌸@@@@@@_______________
__🍁_کانال حدیث عشق _🍁_______
🎀🎀🎀🎀🎀🎀