🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸🍁🌸
🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸
🍁🌸
🌸
چیاکو3🌹
#پارت_1075
نگاه هردویمان در هم تلاقی کرد ، که من زودتر از او پرسیدم:
_تو به دکترم چی گفتی؟
اصلا توقع همچین سوالی را از من ، در آن لحظه نداشت.
_چی؟!
_تو به دکتر من گفتی که منو هر سه ماه بکشونه مطبش واسه چکاپ؟!
انگار اصل بحث یادش رفت.
یادش رفت بازویم را برای چی گرفته بود و می خواست چی از من بپرسد.
تردید نگاهش کل حرفهای عمو را ثابت کرد و بغض در گلویم نشاند.
_پس عمو راست می گفت که که تو به دکترم پول دادی که هر ماه منو بکشه مطبش و بگه بازم امیدوار باشم؟!
لبانش از هم باز شد چیزی بگوید اما نتوانست و بغضم شکست.
_آفرین رادمهر.... دروغگوی مهربون من!.... خواستی گولم بزنی... خواستی من نفهمم که دیگه مادر نمی شم... اما من متوجه شدم.
_چرته ... من فقط تاکید کردم بهش که تحت نظرش باشی.
بازویم را محکم از زیر دستش کشیدم و با خنده ای میان بغضی که می شکست ، ادامه دادم:
_تحت نظر واسه چی باشم؟!
و صدایم بالاتر رفت حتی.
_برای نقصی که تو وجودمه و هم تو می دونستی و هم دکتر که برطرف نمیشه؟!
سکوت کرد و من زل زدم در چشمانش تا بالاخره کنترل نگاهش را از زیر نگاه پرسشگرم ، به دست گرفت و عصبی جواب داد:
_نزن جاده خاکی... میگم بابا چی بهت گفته ؟
و من فریاد زدم.
_همه چی رو .... همه چیزو.... حالا خیالت راحت شد.... حالا تو بگو ... از کی اینا رو ازم پنهون کردی؟
کپی_رمان_حرام حتی بالینک
کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
_______@@@@@@🌸
@hadis_eshghe
🌸@@@@@@_______________
__🍁_کانال حدیث عشق _🍁_______
🎀🎀🎀🎀🎀🎀