🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸🍁🌸
🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸
🍁🌸
🌸
چیاکو3🌹
#پارت_1099
شب بیاد ماندنی شد . اما ماجرا ادامه داشت. من همچنان دنبال پیگیری کارهای عمو بودم اما نامحسوس....
و البته که عمو هم دست بردار نبود.
درست وقتی که رامش و بهنام جشن تعیین جنسیت برای فرزندشان گرفتند و من و رادمهر و عمو و زن عمو را هم دعوت کردند....
صبح همان روز رامش با بهنام به سونوگرافی رفته بودند و جواب سونوگرافی و تعیین جنسیت ، با دادن بادکنک مشکی که باید در پایان مجلس می ترکید و کاغذهای رنگی اش باید همه چیز را فاش می کرد ، مشخص می شد.
همه کنجکاو بودیم و بی طاقت که رادمهر گفت:
_به جای اینهمه قر و فر و تنقلات دست ما دادن ، اون بادکنک لعنتی رو بترکونید و ما رو خلاص کنید دیگه....
همه خندیدند که گفتم:
_رادمهر جان صبور باش....
نگاهم کرد و با دستش بادکنک مشکی که نخ طلایی رنگش را به آباژور گوشه سالن گره زده بودند ، نشانه رفت.
_بابا اینا فیلمشونه.... خودشون می دونن چیه ما رو اینجوری معطل خودشون کردن.
رامش با ذوق گفت:
_به خدا ما هم نمی دونیم....
و اینبار رادمهر حرصی تر گفت:
_پس بزنید بترکونید اون بادکنک لعنتی رو تا من نترکوندمش....
_رادمهر جان...بذار بعد شام....
و باز رادمهر قانع نشد با حرفم....
_ولم کن بابا...من حوصله ندارم این قرتی بازیا رو ببینم.... الان بترکونیدش دیگه.
و رامش خندید.
_داداش بچه خودتم باشه همینجوری می کنی؟!
و میان شوخی و خنده ی همه ، من دلم شکست.
از بچه ای که نبود و جایش خالی و من می دانستم چقدر رادمهر دلش بچه می خواهد!
_آره... بچه خودمم باشه همینم .... حوصله این کارا رو ندارم... حالا می ترکونید یا بیام بترکونمش.
و تا برخاست بهنام خندید.
_می ترکونیمش بابا....بشین دو دقیقه.
و من میان لبخندی که به زور روی لبم بود ، بغضم را مخفی کردم که رامش و بهنام سمت بادکنک مشکی رفتند و با شمارش جمع بادکنک با سوزن دست رامش ، ترکید ....
کاغذهای رنگی آبی در هوا پخش شد و جنسیت بچه مشخص....
پسر بود و ذوق و شوق بهنام و رامش و جیغ و دست بقیه به هوا برخاست و من نشد که جلوی گریه ام را نگیرم.
سریع از میان جمع خارج شدم و رفتم در دستشویی اتاق خواب تا راحت بگریم.
و گریستم تا دلم خالی شد و قلبم سبک....
همین که در دستشویی را باز کردم رادمهر را دیدم و هل شدم.
_اینجا چکار می کنی ؟!
_گریه کردی؟
_نه....
نگاه دقیقش روی صورتم چرخید....
_باران ... اینا دیوونه ان که خودشون رو دارن بدبخت می کنن... تو واسه چی خودتو اذیت می کنی....
_نه من خوبم باور کن.
کپی_رمان_حرام حتی بالینک
کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
_@@@@@@🌸
@hadis_eshghe
🌸@@@@@@_____________
🍁_کانال حدیث عشق _🍁_____
🎀🎀🎀🎀🎀🎀