🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸🍁🌸
🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸
🍁🌸
🌸
چیاکو3🌹
#پارت_1101
و من بی طاقت ، در لحظه جواب دادم:
_پس دلیل نتراش برای حال بد من ....
نشستم روی صندلی ماشین و او هم برگشت پشت فرمان ماشین.
اما اینبار دیگر رادمهر قبلی نبود .
عصبی بود و بد می رفت.
_بهت هشدار دادم باران .... بهت گفتم دست از سر پدر من بردار لعنتی .... نذار چاک دهنمو باز کنم و چهارتا فحش آبدار نثار پدر کثافتت .... بذار دهنم بسته باشه....
من سکوت کرده بودم تا نیش و کنایه های رادمهر که به پدری بر می گشت که تنها مدت کمی او را یافتم ، و به من ربطی نداشت ، نثارم شود.
چقدر و تا کجا باید تاوان اشتباهات پدرم را هم پس می دادم؟!
تا کی باید سرکوفت بد بودن پدرم را می شنیدم؟!
تا خود خانه هر چه گفت سکوت کردم. اما انگار او دست بردار نبود.
و من داشتم بی طاقت شدم.
_آخه پدر سگ .... پدر عوضی آشغالت کم بلا سرمون آورد که حالا تو افتادی دنبال پدر من ؟!
و نفهمیدم چطور بند نازک تحملم پاره شد و جیغ کشیدم.
_بس کن....بس کن .... بس کن ....
جیغ می کشیدم و می شکستم .
با دستم!
آینه میز آرایش ....
آباژور کنار تخت....
گلدان بزرگ سرامیکی کنار اتاق....
نگاه شوک زده ی رادمهر روی من خشک شده بود.
شاید حتی باور نمی کرد که این خود منم...
همان باران صبور....
آنقدر جیغ زدم و شکستم که خودش مرا با دو دست ، از پشت سر محکم در آغوش گرفت.
_باران.... باران ....آروم باش....
و من از درماندگی گریستم .
و پاهایم توان ایستادم را از دست داد . دو زانو افتادم روی زمین که عصبانیت رادمهر هم از حال بدم ، فروکش کرد.
لیوان آبی برایم آورد و دو زانو مقابلم نشست و من زار می زدم.
_مگه دست من بوده.... مگه من پدرم رو انتخاب کردم.... چرا اینقدر میگی.... به خدا دیگه نمی تونم رادمهر.... من دیگه یه دیوونه روانی شدم.... همین فردا خودمو می کشم و از شر همتون راحت میشم....
چقدر تحمل... چقدر صبر .... بابا منم طاقتی دارم....ولم کنید.
کپی_رمان_حرام حتی بالینک
کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
_@@@@@@🌸
@hadis_eshghe
🌸@@@@@@_____________
🍁_کانال حدیث عشق _🍁_____
🎀🎀🎀🎀🎀🎀