هدایت شده از چیاکو3🌹
🍁🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🍁🌸🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸🍁🌸
🍁🌸🍁🌸
🌸🍁🌸
🍁🌸
🌸
چیاکو3🌹
#پارت_1110
_به ما تفریح نیومده....
_من چیزی نگفتم که عصبی میشی!
چرخید سمتم و با همان عصبانیت جوابم را داد:
_من خودم درگیر این چک میلیاردی هستم تو دیگه گیر نده بذار دو روز یادم بره ....
و من باز با تعجب نگاهش کردم.
_آخه مگه چی گفتم ؟!
وقتی رگ عصبانیتش می گرفت دیگر ول نمی کرد .
با حرص انگشت اشاره اش را جلوی بینی اش فشرد و گفت:
_هیس... هیس ... اینقدر کشش نده.
دیدم بمانم عصبی تر می شود ، برخاستم تا به خانه برگردم ... هر قدم که بر می داشتم فکر می کردم الان است که صدایم بزند ....
اما نزد.
احساس می کردم واقعا تنهایی تنهام....
انگار هیچ کسی را دیگر نداشتم که حالم را درک کند.
این بغض تنهایِ تنهایی ام را در گلو حفظ کردم و کنار شیشه های بلند و کشیده ی سالن به تماشای رادمهر که هنوز کنار ساحل قدم می زد ، ایستادم.
شاید هم حق با او بود ...
شاید من باید درکش می کردم....
و از همان لحظه درگیر راه چاره ای برای پاس کردن چک میلیاردی رادمهر شدم.
کمی بعد رادمهر هم وارد خانه شد.
_چای داریم؟
تا برگشتم بروم آشپزخانه برایش چای بریزم مرا با دو دست در آغوشش کشید.
_باران من بی اعصابم .... تو آرومم کن... تو آروم باش... تو که بهم می ریزی من روانی میشم... اصلا دیوونه میشم انگار.... سر هر چی بگی بهم می ریزم... دیگه چک میلیاردی که خودش دیوونه کننده هست....
سکوت کردم که چانه ام را بالا گرفت و نگاهم کرد.
راست می گفت زبانش شاید تلخ بود اما در دلش هیچی نبود.
_ناراحت شدی ازم ؟
_نه زیاد....
_پس ناراحت شدی!
نفس پُری کشیدم.
لبانش را روی گونه ام گذاشت و مرا بوسید.
_ببخشید .... من همینقدر بدم باران.... اما تو کنارم نباشی روانی ام ... دلبرم .... بذار دو روز واسه خودمون باشیم و بس.
دیگر ناچار حرفی نزدم اما سخت نگران چک میلیاردی رادمهر شدم.
و شاید اصلا به او حق دادم که بی تاب و نگران باشد و دیگر حال و حوصله ی شنیدن حرفها و گلایه های من از عمو را نداشته باشد.
کپی_رمان_حرام حتی بالینک
کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
_@@@@@@🌸
@hadis_eshghe
🌸@@@@@@_____________
🍁_کانال حدیث عشق _🍁_____
🎀🎀🎀🎀🎀🎀