°
°
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد♥️✨
°
| 🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
چقــدر زیبـا اسـت…
زندگــیِ زنــی که مـــردی دارد کـه از خیالــش🍃
خیـالِ هیــچ نامحـرمی عبــور نمیکنــد…✨
و مــردی کـه زنـی دارد کـه
خیالــش راحت اسـت کـه او بیخیالِ عشقــش نمیشـود♥️
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_301
فصل سوم رادمهر
همه چیز زندگی من از یک روز پُر مشغله تغییر کرد.
از روزی که شاید اصلا مثل روزهای قبل نبودم.
بی اعصاب بودم و بی حوصله و کلی کار سرم ریخته بود اما جلسه ی مهمی هم داشتم.
چند وقتی بود که فروش محصولات شرکت کمی پایین بود و من دنبال علت این اُفت بودم.
همان روز هوتن دوست صمیمی من، صاحب یکی از شرکت های موفق تجاری، به من یه وقت داده بود تا با بررسی حضوری مدارک فروش و غیره، به من کمک کنه تا علت اُفت فروش محصولاتم را پیدا کنم.
و آمد.... دوست من با کمی تاخیر ساعت 10 صبح آمد و من بعد از پذیرایی مختصری از او، لیست فروش محصولات، کاتالوگ تبلیغاتی شرکت، و حتی لیست های محصولات در انبار را هم به او نشان دادم.
با دقت در حال بررسی بود که سرابی، همان دختر تازه وارد چشم رنگی با چند ضربه ای که به در زد اما منتظر جواب اجازه اش نشد، در را گشود.
_جناب فرداد.... من لیستی رو که فرمودید آوردم خدمتتون.
نگاهی به هوتن که هنوز چهارچشمی مشغول بررسی مدارک محصولات بود، انداختم و عصبانیت و حرصم را از اینکه هنوز علت اُفت فروش محصولات شرکت کشف نشده بود، سر سرابی خالی کردم.
_این اتاق در داره....
حاضر جواب بود بدجور!
_در زدم!
_در زدی ولی اجازه ی ورود نگرفتی... هر در زدنی نیاز به یه اجازه هم هست فکر کنم.
چشمان رنگی اش را به من دوخت. و نهایتا سر به زیر انداخت.
_بله... حق با شماست.
و همان موقع هوتن سر بلند کرد و شروع کرد به حرف زدن.
_چی بگم.... گیج شدم.... همه چیز خوبه به نظرم.... هم تبلیغات خوبی کردی هم کاتالوگت خوبه..... هم.... محصولاتت با کیفیته.... باید بیشتر از این بهم وقت بدی تا ببینم علت اُفت فروشت چیه.
_من می دونم.....
این جمله را سرابی گفت و نگاه هوتن سمت او چرخید.
حتی من هم شوکه شده بودم که با قدم هایی استوار و مطمئن جلو آمد و کاتالوگ محصولات شرکت را از روی میز جلوی روی هوتن برداشت و در حالیکه آن را ورق می زد گفت :
_رنگ تیره ی کاتالوگ دل زدگی میاره.... اکثر صفحات کاتالوگ شما مشکیه و خریدار رو جذب خودش نمی کنه.... شما حتی از تضاد رنگ ها هم در تبلیغات محصولات خودتون استفاده نکردید.
پوزخندی از تحلیلش زدم و رو به هوتن که متعجب نگاهم می کرد، تنها آهسته لب زدم :
_چرت میگه بابا.....
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
🤍🌸
°
°
تمام زندگی من..🍃✨
حول دایرهی مشکیچشمان تو میچرخد♥️
°
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
💗💍••
|أنتِ بيتي و منفاي
أنتِ أرضي التي دمّرتني..|
خانهی منی و تبعیدگاهم
خاک منی که نابودم کردهای:)
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و درود بر دلهای مهربونو رنگیتون
صبحتون شاد و پر انرژی🌈
🌺امروز براتون دو تا
🌹آرزوی قشنگ دارم
🌺اول سلامتی و کانونی
🌹گرم از عشق و محبت
🌺دوم آرامش و دل خوش
🌹امیدوارم خداوند هر دو را
🌺به شماخوبان عنایت بفرماید
🤍✨
چه غریبانه دلـم
میل تـو دارد
ایـن صبح♥️
#صلیاللهعلیكیـااباعبدالله🖐🏻🌱
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#عاشقکهشدید😍🤍🤍
عاشق که شدید،
برای یک بار امتحانی، مذهبی عاشقانه کنید
جای اینکه دستانش را بگیری،
چادر سفید رنگی را روی سرش بکش
و
تمام شهر را قدم بزنید.
هنگام حرفزدن با هم، چشمانتان را
روی زمین بدوزید،
خجالت بکشید و بترسید،
بترسید از اینکه کسی شما را کنار هم ببیند.
مقصد قدمزدنهایتان
امامزادهای کوچک در گوشهای از شهر باشد.
آنجا
برای کنار هم ماندنتان دعاکنید، عاشق اگر عاشق باشد، دعایش مستجاب است…
بگذارید نفر سوم رابطهتان
خداوند باشد …
🍃✨♥️
|🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥در دنیا بودید اما اهل آسمان...
✍مزار شهدای رمضان در چهلمین روز از شهادتشان | بهشت ثامن در حرم مطهر رضوی
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
✍استاد فاطمی نیا:
مولوي تمثيل آورده است كه فردي نشسته بود و "ياربّ" ميگفت. شيطان براو ظاهر ميشود و ميگويد: تابه حال اين همه "ياربّ" گفته اي، چه فايده داشته است!؟ مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف شد و خوابيد. شب كسي به خواب او آمد و گفت چرا ديگر "ياربّ" نمي گويي!؟ جواب داد : چون جوابي نمي شنوم و ميترسم ازدرگاه خدا مردود باشم ، پس چرا دعا بكنم!؟ گفت خدا مرا فرستاده است تا به تو بگويم اين "ياربّ" گفتن هایت همان لبّيك و جواب ماست! يعني اگر خداوند نخواهد صداي ما به درگاهش بلندشود ، اصلا نميگذارد " ياربّ" بگوييم!
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•