من و
نقش تو
که هم صورت و هم معنایی
من و
وصل تو
که هم جانی و هم جانانی
#فروغی_بسطامی
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
در روایت است که: «دینداری در آخرالزمان مثل نگاهداشتن آتش در دست است».[1] آیا هنوز وقت آن نرسیده است؟! لابد طبلش را میزنند تا بیدار شویم که امروز دینداری سختتر از نگاهداشتن آتش در دست است!
#پی_نوشت:
[۱]. بحارالانوار، ج۲۸، ص۴۷؛ امالی طوسی، ص۴۸۴؛ «یأْتی عَلَی الناسِ زَمانٌ، الصابِرُ مِنْهُمْ عَلی دینِهِ کالْقابِضِ عَلَی الْجَمَرِ؛ زمانی بر مردم فرا میرسد که هر کس در [حفظ] دین خود صابر باشد، مانند کسی خواهد بود که آتش افروخته به دست بگیرد».
📚 در محضر بهجت، ج3، ص٣٨
[ حدیث دل ]
°• رباب ..! ڪم ڪم برای دلت روضـہایے بخـوان دارند برای گـل پسرت نقشہ میکشند... #یاعلے_اصغر 💔
✨🌷
✍مرحوم آقا مجتبی تهرانی:
💌حاجت های بزرگ خودتان را از آقازاده های کوچک امام حسین ؛ حضرت علی اصغر«ع» و حضرت رقیه«س» بگیرید.
تو می گویی بلای جان عاشق،
شب هجران و غم های فراق است؟
ولی چشمان بی تاب تو گوید:
بلای جان عاشق اشتیاق است...!
#فریدون_مشیری
ما اسیر غم و
اصلا غم ما نیست تو را
با اسیر غم خود،
رحم چرا نیست تو را
#وحشی_بافقی
پیرمردی داخل حرم دستی کشید روی پای جوانی که کنار او نشسته بودو گفت سواد ندارم برایم زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم
جوان باکمال میل پذیرفت و شروع کرد به خواندن زیارت نامه
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ ....
وسلام داد به معصومین تا امام عسکری(ع)
جوان با لبخندی پرسید: پدرم امام زمانت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
جوان گفت: پس سلام کن
پیرمرد دستش را روی سینه اش گذاشت و گفت :
السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسن العسکری
↻ جوان نگاهی به پیرمرد کرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت وگفت:
و علیک السلام و رحمة الله و برکاتة
مبادا امام زمان کنارمان باشند و ایشان را نشناسیم...❗️
آقا سلام، باز منم، خاک پایتان
دیوانه ای که لک زده قلبش برایتان!
در این کلاس سرد، حضور شما واجب است
این بار چندم است که استاد غایب است؟
به شیعیان ما امر کنید که به زیارت امام حسین علیه السلام بروند زیرا رزق را زیاد و عمر را طولانی و بدی ها را دفع میکند
" #امام_باقر علیه السلام "
📚 کامل الزیارات ص۱۵۱
نذر دستهای عباس (ع)
من ماندم و خدا و دلي تر برادرم!
با دشتی از شقایق پرپر برادرم!
تو رفته ای و من شده ام مثل یک یتیم
خاکم نموده داغ تو بر سر برادرم!
كي ميشدند خیل شغالان تو را حريف
اي با یکی سپاه برابر برادرم!
اي خون سرخ فرق پدر در سقيفه آه
اي پهلوي شكسته ی مادر برادرم!
ديگر حرم حريم ندارد نگاه كن
اي پاسبان حرمت خواهر برادرم!
ديگر كسي دوباره نميخواهد از تو آب
برگرد و اشك شوق بياور برادرم!
دل تشنه نگاه تو هستند كودكان
درخواستها شده است مكرر برادرم!
***
رفتي، برو برو که در آنسوی زندگی
چشم انتظار توست پيمبر برادرم!
با روي سرخ نوبت ديدار مي رسد
اينگونه كرده اند مقدّر برادرم!
سر روي سينه ات بگذارم دلم خوش است
تا هست روي پيكر من سر برادرم!
امیر.س@daftareghazal